كيهان،اول مهر 2535
فرداي فرهنگي به دست چه كساني ساخته ميشود؟
فرداي فرهنگي ما را نقدنويسان هنري ـ ادبي ميسازند. فرداي فرهنگي ما به دست انبوه كساني پايهگذاري ميشود كه در اسارت نوع حقيري از برخورد فرهنگي به نام «برخورد فروشگاهي» جا خوش كردهاند و از هر نوع تعالي و تكامل فرهنگي واماندهاند.
فصل بهار كه رو به پايان ميگذارد، علايم ظهور برخورد فروشگاهي ظاهر ميشود. چقدر ذوق ميكنيم، چقدر پاي ميكوبيم و چقدر مغرور ميشويم، وقتي ميبينيم آمار فروش و رزرواسيون بليطهاي مسافرت به خارج بالا ميرود. همزمان با اين شور و شوق چقدر آگهي ناب تجارتي در روزنامهها ميخوانيم كه ضمن آن خبر ميدهند: «…بچههاي خودتان را به ما بسپاريد تا آنها را به مسافرتهاي آموزشي ـ تفريحي ببريم و مثل يك فيلسوف و يك «شكسپرين» تحويلتان بدهيم» ـ چقدر آگهي نشاط بخش ميبينيم كه در متن آن، چهره بچهها با تبسمهاي تصنعي، خوب نقاشي شده و آنها را در حالي كه يك دست را به سوي نماهايي از قبيل «برج ايفل»، «ساعت بيگ بن»، «گلدن كيت»، «ديزني لند» و… دراز كردهاند، دست ديگر را به طرف پدر و مار ميچرخانند و از دهان كوچك و جذابشان، به ضرب حيلة طراحان تجارتي، جملات «باي باي مامان… باي باي بابا» با حروف درشت و رنگي روي كاغذ روزنامهها ميريزد.
امسال تابستان را مثل تابستانهاي دو سه سال اخير و شايد خيلي پرآگهيتر از تابستانهاي گذشته، پشت سر گذاشتيم و حق خود ميدانيم از تمام كساني كه در آغاز فصل تابستان، مردم را از فوايد آن همه بليطهاي پيشفروش شده مسافرتي و آن همه امكانات فراهم شده براي ايجاد برخورد فروشگاهي با مغرب زمين خبر كردهاند بخواهيم.
«بيلان نفع و ضررهاي حاصل از اين مسافرتهاي فردي و گروهي را بدون لفاظي و بدون انشاپردازي و بدون شعارسازي، در تمام نشرياتي كه همواره خوان گستردهاي براي چاپ خلافگوييهاي روابط عمومي هستند به چاپ برسانند. اگر قرار است مردم از كانال هميشه باز وسايل ارتباط جمعي،آمارباران بشوند و محاسن هر برنامه، در قالب ارقام و آمار به سرورويشان بريزد، آمار و ارقام مربوط به عيبها و نقصهاي اجرايي برنامهها نيز بايد آفتابي بشود تا مردم بتواند راه خود را، براي ايفاي نقش مشاركتهاي سياسي ـ اقتصادي ـ فرهنگي پيدا كنند و لااقل معلومشان شود دنبال كداميك از گروههاي آماري ميتوانند سينه بزنند و كداميك از مجريان برنامهها بهتر پي به حالشان ميبرند. بر اين اساس است كه بايد مجموع وزن چمدانهايي را كه گاهي در مرزها گشوده شده و گاهي هم زيرسبيلي در رفته و گاهي از بدحادثه گمگور شده و به هر حال در تابستان امسال وارد خاك ما شده، اعلام كنند و بخصوص بايد بگويند مجموع ارزي كه با آنهمه هلهله و پايكوبي از مملكت فرار كرده و از صندوق هتلها و فروشگاهها به معده گشاد اقتصادهاي رو به ورشكستگي مغرب زمين فرو رفته است چه مبلغ بوده است؟».
روزگاري بود كه برخورد فرهنگي را در شكل منحصر به فرد و تماشايي آن، در قالب پر نقش و نگار سفرنامهنويسي تجربه ميكرديم. وقتي يك آدم روشنبين و موشكاف، پا از مرز بيرون ميگذاشت، در راه بازگشت، قلم به دست ميگرفت و براي ساير مردم، از ديدنيها و خوردنيها و صناعت و زراعت فرنگ، نكتهها، گزارشها و قصهها مينوشت و هر آنچه را از ذهن محدود يا نامحدودش گذر ميكرد. بيدغدغه خاطر، روي كاغذ ميريخت. روزگاري ديگر آمد كه برخورد فرهنگي از حجاب سفرنامهنويسي به در شد و ايام به كام روزنامهنويسي چرخيد كه به هر حال دوران شيريني بود. روزگاري ديگر رسيد كه تلويزيون هرآنچه را كه خود ميپسنديد (نه آنچه كه براي مردمي با خصوصيات مردم ما، ضروري بود) به خورد خلايق داد و برخورد فرهنگي از نوع تلويزيوني باب روز شد… اما در اين دوران، كه دوران تازهاي است، پايههاي نوع مصيبتبارتري از برخورد فرهنگي بر زمين مستعد جامعه استوار شده كه ميتوان از آن به نام برخورد فروشگاهي سخن گفت. گويي برخورد فروشگاهي كه جاذبههاي آن ملموستر و آنيتر و وسوسهانگيزتر است و راه به سوي زندگي خالص مصرفي ميجويد، براي اين دوران و به قباي اين دوران ساخته و انتخاب شده است. زيرا كساني كه در پيچ و خم رويدادها، به پولهاي بادآورده حاصل از نارسايي اجرايي برنامهها رسيدهاند، آتش فاجعهاي به نام برخورد فروشگاهي را باد ميزنند.
راستي فرادي فرهنگي ما در برابر اين موج عظيمي كه به نام برخورد فرهنگي از نوع فروشگاهي در رسيده است چگونه خواهد بود؟… فرداي فرهنگي ما به دست بچههاي ولخرجي كه درميان پله برقيها ـ آسانسورها و طبقات مختلف فروشگاههاي اروپا و آمريكا معلق ميخورند، با يك دست بستههاي خوراكي و با دست ديگر انبوه كيف و كفش و بلوز و شلوار را حمل ميكنند چگونه پايهگذاري خواهد شد؟… فرداي فرهنگي ما به دست زناني ساخته ميشود كه در گرداب برخورد فروشگاهي غوطه ميخورند و تحتتأثير عفونت اين گرداب بسياري از خانههاي منزه شهري را به دكان تبديل كرده و با الهام از مكتب شارلاتانيزم، در خانههاي خود دكانداري ميكنند و بنجلهاي غربي را با هزار جور حقهبازي و پشتهم اندازي به قيمت گزاف ميفروشند.
فرداي فرهنگي ما به دست همين مردمي شكل ميگيرد كه كمتر در توليد ملي مملكت دخالت دارند و بيشتر، اگر دستشان برسد، چوب لاي چرخ توليد ميگذارند تا بتوانند آشفتهبازاري بسازند كه تيول خودشان باشد.
يكي از مسافران خردسال تابستاني كه در چنگال بيترحم سيل برخوردهاي فروشگاهي، ربوده شده بود، در بازگشت، كاريكاتور بچگانهاي را كه زاييده ذهن انتقادي خودش بود به همراه آورد. كاريكاتور با خطوطي بسيار ساده و ابتدايي، ايرانيها را نشان ميدهد كه تمام فروشگاههاي لندن را قرق كردهاند و در سوي ديگر ژاپنيها و ساير ملل آسيايي و اروپايي ديده ميشوند كه در برابر موزهها، سينماها و تئاترها صف كشيدهاند. شاهد بر صحت اين افشاگري ساده كودكانه، همة آثاري است كه پس از بازگشت مسافران به چشم ميآيد. به سر و وضع از سفر برگشتههاي تابستاني نگاه كنيد. به در و پيكر خانههايي نگاه كنيد كه ميتوانست جايگاه اعتلا و تكامل فرهنگي زن خانهدار ايراني باشد. پشت ديوارهاي اين خانههاي دكان شده به گوش بنشينيد…، جملگي برآنند كه در چنتهشان چيزي نيست، مگر صداي حقير چانه زدن و هياهو به راه انداختن براي تعيين قيمت يك پستان بند، يك كراوات، يك روسري و…هرچه هست، صداي مصرف است كه به گوش ميرسد و صداي انهدام روحيه مولد است كه گوش را ميآزارد. هيچكس در بند ضعفهاي توليدي جامعه نيست.
مردمي كه بايد فرداي اقتصادي و فرهنگي ما را بسازند، به علت آزادي غيرضروري و رشوه مانندي را كه داشتهاند، تا توانستهاند روحية مصرفي خود را تشفي دادهاند و صف خود را از صف توليد كه سخت مورد نياز اين دوره و تمام دورانهاي تاريخ است جدا كردهاند.
مسافران حريص تابستاني پس از ارضاي روحية اكتسابي و مصرفي خود در خارج، اكنون به جان بنيادهاي اقتصادي و فرهنگي سنتي مردمي افتادهاند كه فرصت و پول كافي براي پيوستن به انبوه مسافران تابستاني را نداشتهاند. دكانهاي خانگي براي خالي كردن جيب ضعيف اين طبقات برپا شده است. اين دكانها براي رنگ كردن مادر و بچههاي مصنوعي به پا خاستهاند كه هنوز در بازارهاي كوچه مهران پرسه ميزنند يا كمتر از آن، هنوز در بازارهاي شاه عبدالعظيم دنبال عروسك كهنهاي و گربه گچي و پارچه زرق و برقدار ميگردند. راه يافتن به دكان خانگي فلان زن شارلاتان و هزار كاره كه از امكانات بي حد و حصر ولخرجي در غرب به غلط بهرهها داشته و دكان خود را به بهاي خارج كردن ارز مملكت، برپا ساخته است، از ديدگاه زنان طبقات پايينتر، يك پيروزي افتخارآميز تلقي ميشود كه آن را به هيچ قيمتي از كف نمينهند.
در مسيري كه گذشت و نشانههاي اختصاري آن آشكار شد، ميكرب برخورد حقير فروشگاهي، توسط زنهاي دكان دار از سفر برگشته و توسط بچههاي ولخرجي كه تا چند روز ديگر قدم به مدرسه ميگذارند، به رگهاي تمام طبقات متوسط و پايين جامعه وارد ميشود. خون جامعه كه مسموم شد… واي بر فرداي فرهنگي ما.