كيهان يا رستاخيز11 مهر 2535
در روزهايي كه گذشت، مفسران سياسي همصدا شدند و اركستر مطبوعات جهان را با تكرار نام ايزبلا… ايزبلا … همراهي كردند و عكسهاي او را به دست بيترحم ماشينهاي چاپ سپردند. اكنون آرژانتين نه فقط به نام يكي از بسيار جوامع بحرانزاي آمريكاي لاتين، بلكه همچون جامعهاي با ثبات و مرفه و خوشبخت، كه قرباني فرمانروايي نابخردانه يك زن متوسط شده است مورد دلسوزي است!… از اين ديدگاه، سقوط نخستين رئيس جمهور زن جهان، البته، در حد يك موش نوظهور آزمايشگاهي، براي سوءاستفاده دشمنان سنتي زن كه به پهناي خاك پراكندهاند به كار ميآيد ـ اما نبض اين موش كه در تله نقدنويسان گرفتار آمده است، در واقع، نبض زمانهاي است كه حضور زن متوسط را در متن رويدادهاي سياسي و قدرتنماييهاي آشكار او را در شكلهاي فردي و جمعي پذيرفته است. ظهور و سقوط ايزابلا پرون و واكنشهاي ترديدآميز او در نبرد با مسائل، در حكم نمايشي چشمگير، به چشم آمد. اين نمايش نيز مثل ديگر نمايشهايي كه «جنس زن» در نقطه مركزي آن قرار ميگيرد، پربيننده و جذاب بود ـ به حدي كه حتي ميشود لاشه تهي از نيروي سياسي ايزبلا را در نمايشگاه جهاني از منظر مفاهيم كليتر، خارج از چارچوب شرايط سياسي ـ اجتماعي آمريكاي لاتين به تماشا گذاشت. زيرا به هر حال اين واقعيت را نميتوان انكار كرد كه سنگ بزرگي در برابر انديشه رو به تكامل تساوي عقلي زن و مرد، در جهان افكنده شد.
قدرتنمايي آشكار زن متوسط
«زن متوسط» كه در اكثر نظامهاي امروزين جهان، امكانات قدرتنمايي آشكار سياسي را به دست آورده، زني است كه ريشههاي خونياش به تبار كلئوپاترا، ماري آنتوانت،كاترينها و ديگر زنان اشراف اروپا نميرسد و با اين حال به ياري شرايط زمان و به نسبت ويژگيهاي سياسي مكان، قادر است بدون وابستگيهاي خوني، گاهي به اختيار و با اتكا به آمادگي و هشياري سياسي، و گاهي به اشاره تقدير، در شكل بخشيدن به تركيب حكومت جامعه خود مداخله كند.
زن متوسط در جريانهاي سياسي گذشته جهان، از لحاظ فعاليت و كارآيي سياسي يا به كلي عقيم و خائن الذهن بود يا در پرده به بهانه مغازله و معاشقه، زيرگوش لوييها، پيشواها، فيليپها، هانريها، تزارها و … نجواهاي سياسي سر ميداد ـ يعني در خفا، قدرتنمايي ميكرد و به خصوص عزل و نصبها را زير چشم داشت. قدرتنماييهاي آشكار سياسي در تاريخ گذشته جهان، متعلق و منحصر به زنان اشراف بود و زنان معمولي فقط در صورتي كه در حريم عشق مردان بزرگ عصر خويش پا ميگذاشتند موفق به قدرتنماييهاي پنهاني ميشدند. از اين قرار اگر زن معمولي در تاريخ گذشته جهان، از كنار منابع دانش و انديشه و تجربه «اجتماعي ـ سياسي» عصر خود، بياعتنا ميگذشت و تنها به برخورداري از زندگي آرام خانوادگي و افزودن بر جلوههاي تجملي آن، قناعت ميكرد، چندان غمي نبود. زيرا زن متوسط يعني زني از خيال «اكثريت»، تحت هيچ شرايطي به بحرانزدايي و تصميمگيري آشكار سياسي فراخوانده نميشد.
در عصرما، حضور دائمي و فزاينده زن معمولي در مركز و مدار بحرانهاي قدرت، به همان اندازه كه مغتنم و اميدبخش است و همانند خصيصهاي ممتاز، دورانهاي تاريخ را از يكديگر جدا ميكند، مخاطرهآميز هم هست. همواره بيم آن ميرود كه زن متوسط، زن معمولي، زني كه در رويدادهاي سياسي گذشته جهان، چهرهاي آشكار نداشته است در كارگاههاي سياست عصر ما بهكار گرفته شود. هرگاه اين زن به پشتوانههاي غني فرهنگي و تجربي متكي نباشد، ابزاروار در دست گروههاي توطئهسازي ميچرخد كه فقط ميخواهند در مركز قدرت باقي بمانند ـ آنچنان كه اطرافيان ايزبلا پرون آرماني جز باقي ماندن نميشناختند. از آنجا كه ايزبلا در نتيجه شرايط غيرعادي در مركز قدرت رهبري قرار گرفت و در «جاذبه وسوسه قدرت» گرفتار آمد و چون دانش و تجربه سياسي نداشت، ملعبه شد و جامعهاي را پريشان حالتر از پيش بر جاي گذاشت.
دستافزاري در كف دشمن
زن متوسط چنانچه تحت شرايط محيط و به سبب فساد تأسيسات اجتماعي نتواند به شعور سياسي تكامل يافتهاي برسد، حضورش در جريانهاي سياسي حتي به صورت جمعي مايه ويراني است. تودههاي زنان متوسط كه بيبهره از منابع فرهنگي و تجربههاي راستين سياسي ـ اجتماعي، در سطح مسائل نگاهداشته ميشوند، وجودشان چيزي بيش از يك دستافزار سياسي در كف گروهها و جناحهاي سودجو و فاسد نيست. آنها همواره چون آسانترين و سبكترين دست آويز، در تداركات مقدماتي و رواني جنگ عليه دشمن دروغي، به كار ميآيند.
بنابراين زن متوسط در جوامعي كه وادار به آرايش سياسي و اجتماعي خود نميشود، حتي اگر به طور جمعي مجذوب قدرتنمايي بود، همواره مهرهاي است در دست دشمن، به اختيار و فرمانبردار منافع دشمن تند و بياختيار ميچرخد،جا عوض ميكند… و مطيع و تسليم هر واسطهاي است كه به او دروغ جذابتر تحويل دهد و نويد رفاه كاذب را در بوق و شيپور بدمد.
واقعيت حضور زن متوسط معاصر در متن رويدادهاي سياسي جهان، چه در شكل اتفاقي و استثنايي آن (مانند ظهور ايزابل پرون)، چه در شكل جمعي و دائمي، مانند ديگر واقعيتهاي حاكم بر اين عصر دو لبه دارد. يك به آن به سوي بهبود و رفاه و ترقي و عدالت و اعتلا به زندگي ميكند و لبه ديگر درست روي شاهرگهاي اقتصاد و سياست و حيثيت جامعه قرار دارد. براي آنكه زن متوسط، به نام عنصر جديد و مداخلهجوي سياسي و اجتماعي، در بحران قدرت و در وسوسه قدرت چندان اسير نشود كه لبه تيز وجود خود را عليه منافع جامعه بفشارد، چارهاي نيست جز آنكه سرچشمه منابع متنوع فرهنگي و تجربههاي گونهگون سياسي و اجتماعي را دراختيار داشته باشد و به او خارج از قالب خشك درسهاي خانهداري و مد و شوهرداري و معاشقه به شيوه توصيههاي نشريات زنانه، مجال دهند تا بسيار و بيشكيب از اين منابع بنوشد و فراتر از حصار آشپزخانه، به دور از جمود فكري اداري، و جدا از ظواهر و تظاهرات روشنفكرانه دروغين، در ريشه تمام مسائل فرهنگي و سياسي و اجتماعي نفوذ و چشماندازي كند. تقديري كه يك زن معمولي و عاري از پشتوانههاي سياسي و فكري و فرهنگي را از درون كابارههاي بوئنوس آيرس، همراه با مدير كابارهاش، در مركز قدرت قرار داد هر لحظه در كمين است تا زن متوسط را از آغوش طبقهاش بربايد، او را شكار كند و به راه وسوسه قدرت و در دايره جذاب و فريبنده آن بكشاند. اگر زن متوسط در نهايت بيريشهگي، در متن وقايع قرار گيرد، آنچه از خود به جا ميگذارد همان است كه ايزابلا از خود باقي گذاشت.
رويدادي به وسعت خاك
اما موضوع سقوط و شكست ايزابلا پرون از ديدگاه ديگري غير از منظر سياسي مورد بحث است. شكست ايزابلا نه فقط در محدوده آرژانتين… كه در وسعت خاك اثر ميگذارد. زيرا مردم جهان به خيانتها، جنايتها، سرقتهاي ملي و سياسي كه از سوي مردان صاحب قدرت جهان انجام ميپذيرد خو گرفتهاند.
آنها به همان سهولت كه از كنار خيانتها و ضعفهاي اخلاقي و سياسي مردان ميگذرند، برخيانتها و ضعفهاي اخلاقي و سياسي زنان پافشاري ميكنند و از آن به آساني در نميگذرند. خيانت به آرمانهاي ملي و خطاهاي منتج به خيانت كه از سوي زنان سرميزند، افكار عمومي جهان را به شدت برميانگيزد و صخرهاي به صلابت كوه در برابر چرخش تند ارابه مساوات زن مرد در جهان ميغلطاند و تكامل انديشه اجتماعي مبتني بر مساوات را به تأخير مياندازد. مردم جهان از ايزابلا پرون انتظار نداشتند تا جامعه آرژانتين را ناگهان به ثبات سياسي ـ اقتصادي دلخواه برساند و هركولوار تمام عوامل مداخله جوي سياستهاي جهاني را به خاك افكنده و قدرت پرو را با قدرت دلار هم ارز كند!… اما مردم جهان اين گناه را بر ايزابلا نميبخشايند كه براي باقي ماندن در مركز قدرت به گروه دستجاتي چسبيد كه انديشه مردم را در سر نداشتند ـ و وام قدرت چند ماهه ايزابلا كه از بسياري جهات آميخته با آشفتگيهاي جديد بود، آتش جنگهاي پنهاني مربوط به مساوات را به نفع گروههاي مخالف شعلهور كرد. چگونگي ظهور و سقوط ايزابلا كه نه فقط در قالب يك رويداد ملي، بلكه در وسعت يك رويداد جهاني اثر گذاشت، تأكيدي است بر اينكه، جوامع امروزي جهان هرچند رسالت دارند افراد جنس زن را در متن وقايع بپذيرند و آنها را به سوي قدرتنماييها و تصميمگيريهاي آشكار سياس فراخوانند، به عهدهشان نيز هست كه حصار مصرفزدگي و تجملپرستي را كه عوامل تجارت پيشه در اطراف زنان متوسط برپا ميدارند بشكنند و به ياري توليد و عرضه انواع نشريه، كتاب، فيلم، تئاتر و پيامنامههاي صادقانه، به زن معمولي و متعلق به اكثريت فرصت ترقي و تكامل فكري را بدهند. برنامهريزي هاي فرهنگي و سياسي براي زنان مهمتر از آن است كه ناديده انگاشته شوند.