كيهان ـ 9 دي 1354 ـ شماره 9750
در آخرين روزهاي «سال بينالمللي زن» به چهره زن در آيينه جهاني بنگريم و ببينيم با وجود ويژگيهايي كه عصر ما را از ديگر اعصار تاريخ جدا ميكند، زن در كدام نقطه از تقدير تاريخي خود ايستاده است. و آيا اميد هست كه اين دره ژرف، اين برهوت، اين آتشفشان، كه زن و مرد را در دو سوي يك فاصله از هم جداانداخته، روزي و روزگاري پر شود؟
چهره زن در آيينه تمامنماي عصر ما، در آيينه خانه وسايل ارتباط جمعي كه حاكم بر مقدرات اين عصر است، از هر سو ديدني است. نميتوان در محاصره اين همه آيينه، خشونتي را كه چهره زن متعلق به نيمه دوم از قرن بيستم را در خود فرو برده ناديده گرفت. مگر ميشود خشونتي را كه بر جبين جوانان همين دوره از تاريخ نشسته است انكار كرد؟ گويي نيمه دوم از قرن بيستم، ظرف زماني خاصي است كه تاريخ، آن را به قد و بالاي زنان و جوانان آسيمهسر ساخته است.
زن در اين سالها، در تمام قارههاي جهان، بهطور خودانگيز، نه به وسوسه شعارهاي تقلبي اهل دكلاماسيون، زندگي را به تمام تجربه كرده است. تجربه در جوامع مختلف در زمينه رزم، سياست، تجارت، عشق، آزادي جنسي، هنر، فرهنگ حاصل شده و در هر جامعه به مقتضاي شرايط سياسي و ضوابط حاكم بر آن، متجلي بوده است. كوتاه سخن اين كه زن در عصر حاضر به تمام (نه كمال) وجود داشته است.
«وجود داشتن» هرگز مترادف با «درخشيدن» نيست ـ اما چه بسا كه از درخشيدن مهمتر و مؤثرتر است. وجود داشتن به معني آن است كه زن در تمام جريانهاي تاريخي مربوط به اين عصر، به طور جمعي حضور داشته و به سبب اين حضور جمعي ياد گرفته كه بدون گلاويز شدن به افتخارات زنان ممتاز و مشخصي چون فلورانس نايتينگل، ژاندارك، مادام كوري و… حق خواهي كند. حضور جمعي و دايمي زن در جريانهاي تاريخي اين عصر نقطه پاياني است بر عصري كه زن در آن عصر، هرچند يكبار، آن هم به صورت قهرمان و فرد برگزيده (ابر زن) مورد توجه جهان قرار ميگرفت و در غير اين صورت، در حاشيه ميزيست و در همان حاشيه هم ميمرد. در واقع زن چارهاي نداشت جز آنكه براي اثبات انسانيت خود، در حد فلورانس نايتينگل، فداكار ـ در حد ژاندارك، جسور ـ در حد مادام كوري، دانشمند يا در حد آواگاردنر زيبا و خواستني باشد!… و چون اين فرصتها، فقط گاهگاهي دست ميداد، لذا زن وجود نداشت و فقط زنان قهرمان و قهرمانيهاي استثنايي يا زيبايي استثنايي، چشم جهان را به سوي خود ميچرخاندند. در دايره اين نوع قهرمانيهاي فردي، جاي زن معمولي و در حقيقت جاي جنس زن همچنان خالي بود و تاريخ جهان به دست افراد يك جنس رهبري ميشد و شكل ميگرفت. تودههاي زن به علت محروميت از نبوغ مادام كوري يا زيبايي آواگاردنر يا از خودگذشتگي ژاندارك، خارج از گود باقي ماندند و به ناچار افتخارات زنان معدود و استثنايي را سالها و قرنها به حساب موجوديت خود ميگذاشتند و با آن خوش بودند… تا آنكه عصر ما، در تاريخ چهره گشود و در اين عصر، زن معمولي رخ نمود. زن بخصوص در ده ساله اخير، كمتر به تنهايي شاخص و معتبر بوده و همواره به نفوذ در جمع و تداوم بخشيدن به حيات جمعي خود گرايش داشته است. پرهيز زن زمانه ما از محصور بودن در اجتماعات خالص زنانه يك شمه از اين تحول است.
حضور زن در جنگ و صلح
زن در اين عصر به همان ميزان كه در ايجاد بحرانها و مسايل مؤثر بود، در رفع و حل آنها نيز دست داشت. وجودش هم مايه شر بود، هم مايه خير ـ آنچنان كه شيوه انسان است. از يكسو در جبهه جنگ به نفع عقايد صهيونيستي، جنگ را وسعت بخشيد، از ديگر سو به نام زن فلسطيني در اردوگاههاي آوارگان فلسطيني، زير بازوي بچههاي خود را گرفت تا بتوانند تفنگهاي چوبي را رو به سوي نشانهها، درست بكارند. زن در دو نيمه ويتنام نيز همواره مسئلهساز و مسئله برانداز بود. از يكسو روسپيوار، جنگجويان را فاسد كرد، از ديگر سو به جنگجويان خوراك و اسلحه رسانيد و در مذاكرات صلح در مهمترين مقام و موقع ظاهر شد و دخالت كرد. زن در قاره پهناور آمريكا گاهي در پاگرفتن جنبشهاي فاسد نقش داشت و گاهي نهضتهاي راستين را قوت بخشيد. گاهي گول مفسدهسازان را خورد و به تظاهرات ماهيتابهاي تن داد و موجبات واژگوني حكومتهاي ملي را فراهم آورد، گاهي خود نيز رونقبخش حكومتهاي ملي شد. چنان كه ميدانيم در ايجاد ماجراي واترگيت، همانقدر مؤثر بود كه در افشاي اين راز سر به مهر دست داشت و چه خوب در تمام مراحل اثر گذاشت. زن زمانه ما كه مثل يك پديده نوظهور، زير رگ و پوست آخرين سالهاي قرن بيستم خزيد و خروشيد، موضوعي نيست كه بتوان آن را با دلاوريها و خودنماييهاي فردي زنان گذشته جهان در يك كفه گذاشت. خشم و خروش زن معاصر كه حتي در روابط جنسي به طرز وقاحت باري ظاهر شد از طبيعت انساني او مايه گرفت و كمتر زاييده نبوغ و استثناهاي خلقت بود. به يقين سرچشمه فنا نشدني اين نوع حضور، حس فرصتيابي است كه طبيعت در وجود زن و مرد، هر دو، به تساوي وديعه گذاشت و هيچيك از دو جنس را ياراي پرهيز از آن نيست، زن نيز همچون مرد، آنجا كه شرايط اجتماعي، موقع را براي فساد مهيا كرده بود، فاسد شد… و آنجا كه موقع براي دلاوري آماده بود، قد برافراشت و در جمع دلاوري كرد.
حضور دايمي و جمعي زن را مديون زمانهاي هستيم كه در قالب انعطافپذير آن، هيچيك از پيشگوييهاي علما و فلاسفه و اقتصاددانان و جامعهشناسان پيشين به وقوع نپيوست و هرچه پيش آمد تازه و نامنتظر بود.
سقوط گربههاي ملوس
هاليوود، خيلي زود به ويژگيهاي فصل جديد زندگي انسان گردن نهاد و پذيرفت عصري تمام شده و عصر ديگري شكفته است. گيشه سينماهاي جهان به هاليوود هشياري داد، روزي كه براساس اين هشياري، چوب حراج را بر لباسهاي گرانقيمت و مجلل زنانه كه در استوديوهاي هاليوود نگهداري ميشد زدند و گربههاي ملوس و بمبهاي جاذبه جنسي و صاحبان زيباترين ساق پا و برجستهترين پستان و هوسانگيزترين باسن جهان را از حول و حوش استوديوها دور كردند، لحظة آغاز اين تسليم تاريخي بود. جاي يكتاها و بتها و گربههاي سينما به انواع زن داده شد و از آن پس، گروه گروه افراد جنس زن (از تمام طبقات و گروههاي اجتماعي)، گاهي پوشيده و گاهي برهنه، به سينما راه يافتند و همچنان كه شيوه انسانهاي معمولي است، روي پرده سينما، ساندويچ گاز زدند، با حادثهيابي حادثه زندگي كردند، آواز خواندند، كار كردند، خوردند و خوابيدند و خروشيدند، بيآنكه دعوي بيهمتايي داشته باشند يا بتوانند در بتخانه جهان بنشينند و خلق خدا را به پرستش خويش وادار كنند.
مردم جهان به چشم خود ديدند كه خشم زن فزوني ميگيرد و اين خشم، نه در جمع خالص زنانه و فعاليتهاي خيريهاي … بلكه در خون تمام رويدادهاي زمانه ميجوشد. بعضيها سوگوار شدند و بر لحظة پايان دوران لطافت زنانه و عشق و لذت گريستند. اما كساني كه ميدانستند عشق و لذت با رأفت قلابي و فداكاريهاي اجباري و نجابتهاي ناگزير، رابطه ندارد، دريافتند كه تاريخ جهان رو به جانب دوجنسي شدن راه ميگشايد.
چه بسيار شعارهاي كهنه و منجمد شدهاي كه در طوفان وقايع اين عصر، از پايه فرو ريخت و چه بسيار معتقداتي كه پس از گذشتن از دهليز زمان، همچون خرمهره برگردن مردمان آويخته شده بود، رشته گسست. شرايط ارتباطي (تكثير وسايل ارتباطي و گسترش آن) به تداوم شعارهاي خرافي خوش تاخت و چون مردم جهان دانستند كه ريشههاي هر بحران و جنگ و نزاع در عمق منافع اقتصادي نهفته است، به انهدام شعارها كمك كردند و شعارهايي كه همواره دلايل از پيش ساخته شدهاي عليه حضور زن بود، مشمول اين تصفيه تاريخي شد. خوشا زيستن در زمانهاي كه جعلنويسان تاريخ نميتوانند بدون اتكا به اسناد معتبر و درست تاريخي ادعا كنند. «در هر جنايت و جنگ بايد دست لطيف زنانه را جستوجو كرد»… خوشا زيستن در زمانهاي كه به يمن بركات آن ميتوان از جهان سئوال كرد: «افراد كدام جنس كورههاي آدمسوزي را در اثناء يكي از تازهترين بحرانهاي تاريخ برافروختند…» و افراد كدام جنس، بمبهايي به صورت نارنگي و عروسك و اسباببازي و راديو ترانزيستوري ميسازند و آنها را در كمال فراغت روي بچههاي سرزمينهاي به اصطلاح دشمن ميريزند؟…» ناتمام