مغزهای كاسبكار و اشرافيت‌ اداری

 كيهان‌ ـ 6 شهريور 1354 ـ شماره‌ 9648

در مسير نوسازي‌ راه‌ مي‌سپاريم‌ و مغزهايي‌ را كه‌ كشورهاي‌ صنعتي‌ از آغوش‌ جامعه‌ ما ربوده‌اند به‌ قيمت‌ گزاف‌ خريداري‌ مي‌كنيم‌ و به‌ قصد سازندگي‌ باز مي‌گردانيم‌. امكانات‌ وسيع‌ مالي‌ اجازه‌ يك‌ چنين‌ خريدهاي‌ كلان‌ و ضروري‌ را به‌ ما مي‌دهد و چندان‌ دستمان‌ باز است‌ كه‌ مغزهاي‌ ربوده‌ شده‌ را بدون‌ چانه‌ زدن‌، به‌ قيمت‌ پيشنهادي‌، از قلب‌ جوامع‌ بسيار مرفه‌ مي‌رباييم‌ و آنها را بر تارك‌ هدف‌هاي‌ نوسازي‌ مي‌نشانيم‌. گوهرهاي‌ از دست‌ رفته‌ را يكي‌ يكي‌ به‌ اميد آنكه‌ در دانشگاه‌ها و مراكز علمي‌ و صنعتي‌ و فرهنگي‌ جهان‌تراش‌ دلخواه‌ را پذيرفته‌اند، از جهانيان‌ باز پس‌ مي‌گيريم‌ و خوشدل‌ و آسوده‌ به‌ تماشاي‌ تلالؤ و كارآيي‌شان‌ مي‌نشينيم‌. اگر چه‌ در راه‌ اين‌ نوع‌ مغزربايي‌ محق‌ و سرشار از آرزو هستيم‌… اما چندان‌ شيفته‌ پيروزي‌هاي‌ خود شده‌ايم‌ كه‌ بيم‌ آن‌ مي‌رود كيفيت‌ متاع‌ را در دايره‌ عشق‌ به‌ كميت‌ آن‌ فراموش‌ كنيم‌. زيرا در واقع‌ به‌ گرماي‌ بازاري‌ كه‌ در زمانة‌ ما داغ‌ شده‌ و محل‌ دادوستد مغزهاي‌ علمي‌ و صنعتي‌ است‌ شعله‌اي‌ سوزان‌ افزوده‌ايم‌.

 مغزهايي‌ كه‌ در بازار جهاني‌ به‌ ما عرضه‌ مي‌شود بر دو گونه‌اند، آنها كه‌ در برابر خدمت‌ به‌ نوسازي‌ زادگاه‌ خود، به‌ رفاه‌ نسبي‌ قناعت‌ مي‌كنند و ديگران‌ كه‌ كوله‌باري‌ از محفوظات‌ را به‌ سينه‌ مي‌كشند و مي‌خواهند آن‌ را به‌ قيمت‌ گزاف‌ بفروشند. اينها طالب‌ مشتري‌ هستند و مثل‌ هر كاسبكار پشت‌ هم‌انداز از آب‌ روغن‌ مي‌گيرند و به‌ خاطر هر گام‌ كوچكي‌ كه‌ بر مي‌دارند منت‌ها مي‌گذارند. درست‌ مثل‌ مزدوراني‌ كه‌ فقط‌ به‌ قصد مال‌اندوزي‌ در صف‌ دشمن‌ شمشير مي‌زنند و گاهي‌ در خلوت‌ خيال‌ و مستي‌ تصور مي‌كنند از اين‌ شمشيرزني‌هاي‌ تجارتي‌ قصد دفاع‌  و حراست‌ از آرمان‌هاي‌ انساني‌ دارند.

 مغزهايي‌ كه‌ عاري‌ از انگيزه‌ خدمت‌ هستند و به‌ طور ناشيانه‌ خريداري‌ مي‌شوند مظاهر تجمل‌ را از جوامع‌ مصرف‌زده‌ با خود حمل‌ مي‌كنند و چون‌ نمي‌توانند چشم‌ بر اصول‌ جامعه‌شناسي‌ اين‌ سرزمين‌ بگشايند، به‌ناچار در قالب‌ مختصات‌ جامعه‌ متنوع‌ امروز ايران‌ نمي‌گنجد ـ بي‌تابي‌ مي‌كنند و واكنش‌هاي‌ زهرناك‌ بروز مي‌دهند و سرانجام‌ افسار از روحيه‌ آزمند خود برمي‌گيرند. آنها گاهي‌ بهاي‌ تطبيق‌ با شرايط‌ زندگي‌ در اين‌ جامعه‌ را به‌ صورت‌ تاوان‌هاي‌ گزاف‌ مطالبه‌ مي‌كنند و به‌ ازاي‌ هر يك‌ از نقصان‌هاي‌ دوران‌ تحول‌ و تأمل‌ مي‌خواهند يك‌ رقم‌ درشت‌ به‌ دريافتي‌ ماهانه‌شان‌ اضافه‌ بشود. بخصوص‌ كه‌ مي‌دانند در اين‌ برهه‌ از زمان‌، پول‌ كافي‌ در كيسه‌ هست‌ و مي‌توانند به‌ بهانه‌ فروش‌ محفوظات‌، بر خرمن‌ اين‌ پول‌ به‌ ضرر جامعه‌ و به‌ نفع‌ خويشتن‌ خويش‌ آتش‌ بزنند.

 فزون‌خواهي‌ مغزهاي‌ كاسبكار به‌ كسب‌ منافع‌ مالي‌ ختم‌ نمي‌شود. اين‌ گروه‌ از فرصت‌طلبان‌، ديپلم‌ها و به‌ قول‌ خودشان‌ «ديگ‌ ري‌»هاي‌ قد و نيم‌ قد را وسيله‌اي‌ كرده‌اند تا از مردم‌ رشوه‌هاي‌ روان‌ هم‌ بستانند و آنان‌ را زير بار منت‌ بي‌ دليل‌ خود خرد كنند.

 تحصيل‌كرده‌هاي‌ باسوادي‌ كه‌ در دانشگاه‌هاي‌ ايران‌ درس‌ خوانده‌اند بيش‌ از ديگران‌ مورد هجوم‌ ادعاپراكني‌ آنها هستند هنگامي‌ كه‌ مغزهاي‌ مزدور و تجارت‌پيشه‌ را در كار صدور حكم‌ محكوميت‌ خود مدعي‌ مي‌بينند با خود مي‌انديشند: چگونه‌ مي‌توان‌ به‌ كمك‌ مغزهاي‌ انباشته‌ از محفوظات‌ و جدا مانده‌ از تعهدات‌ اجتماعي‌ از چشمه‌هاي‌ زلال‌ رفاه‌ و شادكامي‌ نوشيد؟

 محيط‌ اداري‌ بهترين‌ جولانگاه‌ براي‌ كشت‌ ميكرب‌ فزون‌خواهي‌ است‌ كه‌ از مغزهاي‌ مزدور و كاسبكار تراوش‌ مي‌شود. مسند مديريت‌ در تأسيسات‌ اداري‌ نيز بهترين‌ مكان‌ و جايگاه‌ براي‌ جلوس‌ مغزهاي‌ مبتلا به‌ بيماري‌ شيك‌گرايي‌ و تجمل‌پرستي‌ است‌. اين‌ جايگاه‌ گاهي‌ به‌ آنها تسكين‌ مي‌بخشد و گاهي‌ بيماري‌شان‌ را تشديد مي‌كند. زيرا به‌ هر حال‌ از كانال‌ مديريت‌ اداري‌ بهتر مي‌توانند مراتب‌ طلبكاري‌ خود را به‌ جامعه‌اي‌ كه‌ به‌ آنها مال‌ و مكنت‌ و آبرو مي‌دهد تحميل‌ كنند و بيماري‌ آريستوكراسي‌ اداري‌ را بر بوروكراسي‌ كه‌ ظاهراً مدعي‌ برافكندن‌ ريشه‌هايش‌ هستند بيفزايد و اشاعه‌ دهند.

 بخشي‌ از مغزهاي‌ ربوده‌ شده‌ و تاجر پيشه‌ كه‌ يكراست‌ از فرودگاه‌ به‌ هتل‌، از هتل‌ به‌ دفتر مبله‌ و مجلل‌ رهنمون‌ مي‌شوند و همواره‌ در مسير رايحه‌ مطبوع‌ مدرن‌ترين‌ وسايل‌ تهويه‌ هستند خيال‌ مي‌كنند جامعه‌ متنوع‌ و متحول‌ ما در چهار ديواري‌ دفتر مجلل‌ كار ـ هتل‌هاي‌ بالاي‌ شهر و ديسكتك‌هاي‌ شبانه‌ حبس‌ است‌ و خارج‌ از اين‌ فضاي‌ مسدود هواي‌ ديگري‌ جريان‌ ندارد. هم‌ از اين‌روست‌ كه‌ با يك‌ چشم‌ بر مسايل‌ مي‌نگرند.

 در مسير نوسازي‌ كه‌ آيين‌ مغزربايي‌ يا به‌ كلام‌ آشناتر «جلوگيري‌ از فرار مغزها» را پذيرفته‌ايم‌ حق‌ نيست‌ بگذاريم‌ مغزهاي‌ عليل‌ فقط‌ به‌ دليل‌ داشتن‌ چند «ديگ‌ ري‌» و «پي‌ير» خار راه‌ ترقي‌ بشوند و فضيلت‌ دانش‌ و خدمت‌ را در دايرة‌ سياه‌ رشوه‌هاي‌ مالي‌ و رواني‌ فاسد كنند. حق‌ اين‌ است‌ كه‌ پيش‌ از خريدن‌ متاع‌ مورد نياز، افق‌ وسيع‌ و متنوع‌ زندگي‌ امروزي‌ جامعه‌ خود را در برابرشان‌ به‌ روشني‌ بگشاييم‌ و به‌ آنها فرصت‌ بدهيم‌ تا با هر دو چشم‌ و به‌ طور همه‌ جانبه‌ مسايل‌ را بنگرند و به‌ جاي‌ آنكه‌ يك‌ راست‌ از فرودگاه‌ به‌ هتل‌، از هتل‌ به‌ دفتر كار راهنمايي‌ بشوند، ابتدا تمام‌ خاك‌ ايران‌ را ببينند بي‌گمان‌  در اين‌ صورت‌ مغزهايي‌ كه‌ تنها به‌ وسوسه‌ مال‌اندوزي‌ و افراط‌ در كامجويي‌ راهي‌ وطن‌ مي‌شوند از نيمه‌ راه‌ باز مي‌گردند… اما بازگشت‌ آنها مايه‌ افسوس‌ نيست‌. چون‌ باقي‌ ماندن‌شان‌ بر اسراف‌ و ظاهر فريبي‌ مي‌افزايد. به‌ معده‌اي‌ كه‌ فرصت‌ انبساط‌ بدهند گشادتر مي‌شود و ضمن‌ آنكه‌ همه‌ امكانات‌ را مي‌بلعد به‌ همسفره‌هاي‌ متواضع‌ خود مجال‌ تغذيه‌ نمي‌دهد.

 محيط‌ تحقيق‌ و تجسس‌ و توليد زيرسلطه‌ اين‌ قبيل‌ مغزهاي‌ عقيم‌ بارور نمي‌شود. مغزهايي‌ كه‌ پول‌ مي‌خورند و نق‌ نق‌ و ادعا تحويل‌ مي‌دهند نمي‌توانند مشكلات‌ را تحمل‌ كنند و به‌ معجزات‌ صورت‌ واقعي‌ ببخشايند صاحبان‌ مغزهاي‌ كاسبكار كه‌ در گران‌ قيمت‌ترين‌ اماكن‌ گيلاس‌هاي‌ ويسكي‌ را بالا مي‌كشند و انتقاد مي‌كنند روحشان‌ خبر ندارد كه‌ بسياري‌ از خدمتگزاران‌ واقعي‌، در سرماي‌ زمستان‌، فقط‌ در كنار يك‌ بخاري‌ نفتي‌ و در گرماي‌ تابستان‌، فقط‌ در پناه‌ يك‌ بادبزن‌ قراضه‌ از انبوه‌ مشكلات‌ ارباب‌ رجوع‌ گره‌گشايي‌ مي‌كنند و تنها دلخوشي‌شان‌ اين‌ است‌ كه‌ روزي‌ چند چاي‌ دبش‌  به‌ حلقوم‌ خشك‌ فرو بريزند، بي‌آنكه‌ ادعايي‌ داشته‌ باشند يا بخواهند ابناء بشر را زيرمنت‌ خود خرد كنند بي‌آنكه‌ مبل‌هاي‌ برق‌ افتاده‌ و موكت‌ها و كاغذ ديواري‌هاي‌ رنگارنگ‌ و سكرترهاي‌ ريز و درشت‌ مطالبه‌ كنند با انبوه‌ جمعيت‌ سئوال‌ كننده‌ مواجه‌ مي‌شوند.

 اگر مغزهاي‌ جذب‌ شده‌ به‌ شوق‌ خدمت‌ برانگيخته‌ باشند مي‌توانند در همزيستي‌ با اين‌ خدمتگزاران‌ به‌ قلب‌ مشكلات‌ راه‌ يابند و از حساس‌ترين‌ موضع‌ با مسايل‌ نبرد كنند و  به‌ نوسازي‌ برخيزند. در مدفن‌ اتاق‌هاي‌ مبله‌ و در تالارهاي‌ رنگارنگ‌ هتل‌هاي‌ گران‌قيمت‌ از هيچ‌ مغزي‌ انتظار مواجهه‌ با مشكلات‌ اجتماعي‌ را مي‌توان‌ داشت‌. گاهي‌ كه‌ صاحبان‌ مغزهاي‌ خريداري‌ شده‌ را در حال‌ خوردن‌ و آشاميدن‌ و نق‌ و نق‌ زدن‌ و بد و بيراه‌ گفتن‌ مي‌بينيم‌ گمان‌ مي‌كنيم‌ به‌ جاي‌ جذب‌ مغز به‌ جذب‌ معده‌هاي‌ سيري‌ناپذير و آرواره‌هاي‌ لق‌ و هرز توفيق‌ يافته‌ايم‌.

پیمایش به بالا