فردوسي، 4 شهريور 1353، ش 1179
كارگر مهاجر به يك تعبير سنگ صبوري است كه بايد مصائب مربوط به تمام تحولات و تغييرات اقتصادي- سياسي و اجتماعي را به خاطر شغلي كه به او دادهاند بپذيرد، به تعبير ديگر آدميزاده معلق و گرفتاري است كه هميشه بر لب پرتگاه، خود را به قطعه سنگي چسبانده و چشم بر ارتفاع دلهرهآور سقوط دارد. زيرا به محض وزيدن بادهاي مخالف اقتصادي- سياسي و اجتماعي، او پيش از ديگران سقوط ميكند و به ناچار در زمان حيات نيز هماغوش با كابوس مرگ است.
كارگر مهاجر در جريان بحرانهاي اقتصادي، وجودش آسيب پذيرتر از ساير كارگران است و لبه تيز تورم جهاني گردن نحيف او را به سختي ميفشارد. در حال حاضر كه كشورهاي صنعتي و مؤسسات بينالمللي، تورم را به كشورهاي غيرصنعتي صادر ميكنند، كارگر مهاجر در معرض شديدترين لطمههاست. چون هر لحظه عفريت بيكاري آزارش ميدهد و كارشناسان اقتصادي سلب اجازه كار از او را به نام نوعي راه حل براي كاهش شدت بيكاري پيشنهاد ميكنند.
كارگر مهاجر با وجود مقاولهنامهها و قطعنامههاي مربوط به حفظ حقوق بشر در برابر تحولات سياسي، بيسلاح و تنها ايستاده است. چون به هنگام قهرها و عشوههاي سياسي، از وجودش مثل يك اسلحه استفاده ميكنند، بيآنكه موجوديت انساني او را در نظر داشته باشند. اين بهرهبرداري موقعي به ثمر ميرسد كه يكي از طرفين دعوي بخواهد براي ابراز عناد با طرف ديگر، كارگران مهاجر آن كشور را اخراج كند. نمونههاي بسياري از اخراج سياسي كارگران مهاجر در تاريخ جهان به ثبت رسيده و همچنين نمونههايي موجود است كه بر اساس آن ميبينيم از وجود كارگر مهاجر مثل مؤثرترين اولتيماتومهاي سياسي بهره جستهاند. براي مثال حكومت الجزاير كه از آغاز با تحريم نفتي عليه هلند مخالف بود، محبور شد بطور يك جانبه تحريم را چندين ماه پيش از لغو عمومي، لغو كند. چون دولت هلند، الجزاير را تهديد كرده بود در صورت ادامه تحريم دويست هزار كارگر مهاجر الجزايري را اخراج ميكند.
كارگر مهاجر نه فقط از لحاظ اقتصادي و سياسي كه از لحاظ جامعه شناسي هم با خطرات حاصل از تغييرات اجتماعي مواجه است.كارگر مهاجر كه در زمانه ما بيش از هر زمان ديگري به علت سرعت و سهولت وسائل ارتباطي، قادر به مهاجرت است، در تحقيقات و مطالعات جامعه شناسان امروزي نقش مهمي دارد و جامعه شناسان براي ريشهيابي بسياري از مشكلات اجتماعي و رواني، دست به جانب اثرات وجودياش دراز ميكنند. زيرا كارگر مهاجر ضمن آن كه از حوادث به سهولت آسيب ميپذيرد، خود نيز تراوشات اجتماعي خاصي دارد كه وجودش را حادثه آفرين كرده است.
كارگر مهاجر زائيده وضع بد اقتصادي است. چون اگر كشوري از لحاظ اقتصادي در حالت تعادل بسر برده و براي تمام افراد مشاغل مناسبي داشته باشد، كارگر مهاجر آفريده نميشود. بنابراين كارگر مهاجر براي يافتن شغل از دامان يك وضع بد اقتصادي ميگريزد و خود را به دامان اقتصاد ديگري ميسپارد كه به او كار و امنيت اجتماعي بدهد.
خوشبختترين نوع كارگر مهاجر، كارگران سفيد پوستي هستند كه در كشورهايي مانند آفريقاي جنوبي يا رودزيا شاغل شدهاند. چون كارگران سفيد در مأمن سيستمهاي سياسي مبتني بر تبعيضنژادي نه تنها مصائب مهاجرت را احساس نميكنند كه به سهولت در پرتو رنگپوست روشنشان، پوشاك كارگري را به يكسو افكنده و با پوشاك كارفرما و ناظر بر گرده كارگران بومي شلاق ميزنند.
اما از بهشت موعود كارگران سفيد در كشورهاي سياه كه بگذريم، وضع كلي كارگران مهاجر در دنيا خوب نيست. در حال حاضر در اروپا تعداد پانزده ميليون كارگر خارجي زندگي ميكنند كه تعدادشان همراه با مسائل حاصل از وجودشان، رو به افزايش است. دلهرهها و تشويشهاي اين كارگران به اندازهايست كه توجه سينماگران سياسي جهان و به خصوص اروپا را برانگيخته است و با وجود محدوديتهايي كه براي تهيه يك چنين فيلمهائي، حتي در اروپا احساس ميشود، روشنفكران سينماي فرانسه در صدد فائق شدن بر مشكلات سانسور هستند و ضمن كوششهاي پيگير با افسوس ميگويند: اگر چه يكي از موضوعهاي ناب و قابل بحث سياسي وضع كارگران مهاجر است، اما متأسفانه چهره كامل آنها را نميتوان بر پرده سينماها تصوير كرد. چون تهيه فيلمهايي بر اساس مشكلات كارگران مهاجر موقعي نتيجهبخش است كه همه چيز را بتوان گفت. در واقع به شرط برملا كردن كليه نتايج وجودي كارگران مهاجر، با تحليل كليه دخالتهاي سياسي، فيلمهاي اينچنيني جالب خواهد بود.
اعتراف سينماگران سياسي فرانسه متكي به واقعيتهاي تلخي است كه كارگران مهاجر در كشور فرانسه با آن مواجه هستند. براي مثال چندي پيش پليس فرانسه 271 كارگر آفريقايي را كه در پاريس كار ميكردند، از خوابگاهشان بيرون كرد. مقامات پليس در توجيه عمل خود گفتند كه حدود يكسال پيش اخطاريهاي مبني بر تخليه خوابگاه به كارگران مهاجر داده بودهاند. اقدامات حزب سوسياليست متحد فرانسه و بيانيههاي اين حزب بياثر ماند و بيشتر كارگران كه از اهالي كشور آفريقايي مالي بودند در به در شدند. هر چند در خوابگاه سابق هم به علت وضع محقر و آشفته آن، با بيخانماني، چندان فاصلهاي نداشتند.
در اعماق حيات اقتصادي و اجتماعي ملت امريكا نيز كارگران مهاجر كشاورزي همپاي فقرا و اقليتهاي نژادي رنج ميبرند.كارگر مهاجر در آمريكا مشمول ويژگيهاي ظاهري اين كشور است. او از لحاظ شكل كلي مانند ديگر گرسنگان آمريكا، شيك و مرفه به نظر ميرسد. چون در آمريكا وفور لباس به نامريي بودن فقر كمك ميكند و به قول صاحبنظران : آمريكا داراي خوشپوشترين فقرايي است كه نظيرش ديده نشده است. كارگران مهاجر در امريكا هر چند خوشپوش هستند، اما تمام مشقتهاي اقتصادي سياسي و اجتماعي مربوط به كارگر مهاجر را احساس ميكند. بسياري از پيشنهادات اتحاديههاي كارگري به هيأت مقننه، در زمينه شمول حداقل دستمزد و بيمههاي اجتماعي و تشكل كارگران مهاجر كشاورزي، نيازمنديهاي مردم فقير را تأييد ميكند.
در كويهاي فقيرنشين آمريكا كه كارگران مهاجر بسر ميبرند. مردم در خانههاي ويرانه و كثيف شهر زندگي ميكنند و چون خرابهنشين نيستند، به چشم نميآيند. زندانها و بازداشتگاههاي آمريكا بيش از ساير فقرا، كارگران مهاجر و بخصوص پورتوريكوئيها را ميبلعند چون اين گروه از مجرمين نه پول دارند كه وجهالضمان بسپارند و نه پول دارند كه وكيل بگيرند، همچنين از آنجا كه در دايره بسته فقر و تنهائي، بيتفاوت شدهاند، با رضايت و بي حالي در سلول زندان باقي ميمانند تا روزي كه به محكمه احضار بشوند. در مرحله محاكمه هم معمولا” اشد مجازات شامل حالشان ميشود.مشكلات اجتماعي و رواني كارگران مهاجر در كشور محل اشتغال، حتي از مشكلات اقتصادي و سياسي هم كوبندهتر است. زيرا اتباع اين كشورها، كارگران مهاجر را در خود نميپذيرند و بيشتر ناكاميها و تغييرات مخالف اقتصادي و اجتماعي را ناشي از وجود آنها ميدانند! در كشورهاي اروپايي در مدارسي كه فرزندان كارگران مهاجر تحصيل ميكنند چنانچه نسبت اين بچهها از 50 درصد بگذرد، والدين ساير بچهها، فرزندان خود را از آن مدارس بيرون ميبرند و در نتيجه مدارس مزبور يكسره متعلق به فرزندان كارگران مهاجر ميشود و به قول جامعه شناسان : اين تنافر اجتماعي كه در پشت پرده باقي ميماند سرانجام برخوردها و اختلافات شديد نژادي و ملي را ايجاد ميكند.
مشكلات اجتماعي كارگران مهاجر خاص صنعتگران نيست. گاهي اوقات هنرمندان هم به نام هنرمند مهاجر تحت ستمگريهاي اجتماعي مربوط به كارگر مهاجر زندگي ميكنند. براي مثال دولت آلمان كه مثل هر كشور ديگري استخدام افراد غير آلماني را تا حدودي زير نظر دارد و به اتباع بسياري از كشورها اجازه اشتغال در خاك آلمان را نميدهد، هنرمندان را از اين قاعده مستثني كرده است. آنها بعد از چيره شدن بر حريفان آلماني خود در امتحان ورود به اپرا بدون آن كه مليت مانع كارشان باشد ميتوانند در اپرا به كار پردازند. نخستين تعارض اجتماعي با اين هنرمندان خارجي از آنجا آشكار ميشود كه خوانندگان جوان آلماني خطاب به دولت خود كراراً ميگويند:
«شايد برخي از خوانندگان كشورهاي ديگر بهتر از ما باشند، اما ما بيش از آنها حق داريم در اپراهاي آلمان استخدام شويم، زيرا اينجا آلمان است و ما آلماني هستيم.»
نه فقط در آلمان و در جامعه هنرمندان جوان آلمان، كه در سراسر كشورهاي جهان، كارگران مهاجر و شاغلين خارجي را به ديده نفرت و رقابت مينگرند و همواره با آنها عناد دارند، چون در باطن چنين ميانگارند كه مهاجر بيجهت بر سفره آنها نشسته و لقمه بر ميگيرد. به همين علت هرگز با كارگر مهاجر به آشتي رواني نميرسند.
به اعتقاد كارشناسان اقتصادي كه بر اساس تجارب حاصله شكل گرفته است به طور كلي مهاجرت كارگر از كشورهاي در حال توسعه به سوي بازار كار اروپا، به نفع كشورهاي در حال توسعه نيست. چون به هيچوجه موجب تربيت كادر متخصص براي اين كشورها نميشود. كساني كه به كشورهاي صنعتي مهاجرت ميكنند در ابتدا با مشكلات بسياري روبرو هستند و انواع حقارتها و خواريها را تحمل كرده و به كارهاي پست تن ميدهند. آنها به قدري از لحاظ فراگيري زبان بيگانه دچار اشكال ميشوند كه پس از مسلط شدن بر اين زبان، شور و شوق خود را نسبت به يادگيري مسائل فني و تخصصي از دست ميدهند. يك زن جامعه شناس تركيه با اتكاء به زبانهايي كه كشورش از لحاظ اعزام كارگران به اروپا متحمل شدهاست مينويسد:«كارگراني كه به كشورهاي اروپايي ميروند پس از بازگشت در واقع حد واسط پرولتر- بورژواميشوند. يعني كارگري با روحيه بورژوا، براي اين كه مثلا” ميگويد: 5 سال در آلمان بودهام. و حال آنكه نه زبان آلماني ميداند و نه تخصص فني دارد، ولي همين اقامت در آلمان باعث ميشود، وقتي به كشور خود باز ميگردد ديگر تن به كار فني ندهد و به كارخانه نرود و خلاصه آنكه بيشتر در بخش خدمات از قبيل هتلداري و آژانس مسافرتي و فعاليتهايي از اين قبيل، مشغول كار ميشود كه بيشتر باعث تورم اقتصادي و افزايش تقاضاي كار است و به تأمين نيازهاي فني و تخصصي كشور كمك نميكند».
بنابراين كارگر مهاجر كه تمام مصائب ناشي از جنبههاي اقتصادي- سياسي و اجتماعي وجود خويش را تحمل ميكند، به هيچوجه رافع كمبودهاي فني و تخصصي ميهن خود نخواهد بود. زيرا به گونهاي كه گذشت در صورت بازگشت به ميهن، وجودش سخت مزاحم است و با ابراز نوعي خودبزرگبيني از ايفاء خدمات فني و تخصصي ميگريزد و خود را براي قبول بيكاريهاي پنهاني از نوع پشت ميزنشيني محق ميداند. علاوه بر نقش منفي اجتماعي كه كارگر مهاجر پس از بازگشت به ميهن بازي ميكند، تورم اقتصادي را نيز دامن ميزند و به سوي خدمات چنان جذب ميشود كه به تورم اقتصادي صادره از كشورهاي صنعتي امكان رشد و نمو بيشتري ميدهد.
كارگر مهاجر نه در خانه ايمني دارد، نه در خارج از خانه، در ميهن خويش دچار انواع تشويشها- خودبزرگ بينيها و تظاهرات كاذب است. همچنانكه در كشورهاي بيگانه نيز با انواع ناامنيها دست و پنجه نرم ميكند، زيرا هر واقعه كوچك اقتصادي- سياسي يا اجتماعي ممكن است به بيكاري و بيخانماني و گرسنگي او منجر بشود.