فردوسي، 28 مرداد 1353، ش 1178
چهرة يك دست آفريقا را شيارهاي طبقاتي به ياري نظام استعماري دوپاره كرده است. در يك سوي اين مهره، مهاجران اروپائي، بر سر غنائم جنگي نشستهاند كه پنجه در دل خاك افكندهاند و ثروت را به فراواني از دست بخشنده خاك ميربايند. در سوي ديگر، بوميان بر خاكستر تمام آرزوها نشستهاند كه اگر فرصت شكافتن خاك و رها كردن ثروت را به دست آورند، توليد آنها به كار سير كردن شكم مهاجرانه و تأمين موازنه ارزي كشور استعمارگر ميآيد.
چهره دو شقه شده آفريقا، با وجود فريادهاي استعمار زدايي كه برخاسته است، حتي پس از تحول وضع موجود، به اين زوديها يك دست نميشود. چون استعمار ميخ اقتصاد خود را در نقطهاي از قاره آفريقا كوبيده كه در دو سوي محل نصب آن، دو نوع آفريقايي خلق شده است. آفريقايي سفيد كه در بالاترين وضعيت رفاهي زندگي ميكند و آفريقايي سياه كه در فرودستترين وضعيت اقتصادي، استعمار ميشود و براي پر كردن كيسه دشمن به كار اجباري و بيكاري تن ميدهد. اين تعارض را چگونه ميتوان به سرعت و سهولت از ميان برداشت؟
ميسيونرهاي مسيحي كه در تاريخ استعمار آفريقا، نخستين علمداران به شمار ميآيند و نام فريبنده راهنما و هدايت كننده را بر خود گذاشتهاند، در آغاز راه استعمار، بوميان آفريقايي را از لحاظ معتقدات مذهبي و آئيننامه قبيلهاي قلع و قمع كردند. زيرا چپاول ثروتهاي ملي، هر ديار پيش از تباه شدن پايگاههاي ذهني، فرهنگي و سنتي مردم آن سامان ممكن نيست، از اين رو بيگمان اندوختههاي بانكي تمام كمپانيهاي صاحب امتياز در قاره آفريقا، همچنين موازنه ارزي بودجه كشورهاي استعمارگر مديون اقداماتي است كه ميسيونرها به بهانه پرتوافكني بر افكار بوميان، انجام دادهاند و نخستين سنگ بناي ديوارها و حصارهاي طبقاتي را بين مردمان مهاجر و سياهان بومي، پيافكندهاند.
هنوز هم گروهي از استعمارگران، به شيوه اسلاف ميسيونري خود، ادعاپراكني ميكنند و براي مثال پرتقاليها ميگويند:« خدا سفيد را آفريد و سياه را، اما اين پرتقال بود كه انسان دو رگه و مختلط را خلق كرد.»
بوميان آفريقايي به اين دروغ بزرگ استعماري چنين پاسخ دادهاند:« خدا هم بشر سفيد را آفريد- هم بشر سياه را، اما شيطان بود كه پرتقالي را خلق كرد.»
بيگمان تمام عوامل استعماري، آفريدگان شيطان هستند و بهترين گواه بر اين مدعا، چهره دوگانه آفريقا است. در اين قاره هيچيك از نظامهاي استعماري نتوانستهاند و نخواستهاند مسائل آفريفا از قبيل بيماري- بيسوادي- جهل- فقر و كمبودهاي اجتماعي را برطرف كنند. آفريدگان شيطان فقط رافع اين مسائل براي اتباع خود بودهاند. آن هم اتباعي كه براي انباشتن كيسه خود از پول و انباشتن كيسه دولت استعمار از ارز بسيج شدهاند.
در طول 500 سال كه از هجوم پرتقال بر آفريقا ميگذرد، هنوز 99 درصد از مردم گينه بيسواد هستند و در مدت اين 5 قرن فقط 14 گينهاي توانستهاند از تحصيلات دانشگاهي بهرهمند بشوند! استعمارگران به منظور حفظ مسائل فقر بيسوادي و مرض در آفريقا، همواره همدست بودهاند. براي مثال حكومت پرتقال كه اخيراً مجبور به اعلام استقلال مستعمرات آفريقايي خود شد، همواره از پشتيبانيهاي بيدريغ جبهه «ناتو» براي ادامه حكومت استعماري بهرهمند بوده است. بنابراين عبث و كودكانه است اگر تصور كنيم، سخنان بشر دوستانه نمايندگان كشورهاي استعمارگر كه گاهي در تالارهاي سازمان ملل متحد طنين ميافكند، به راستي از سر اعتقاد است. چون اگر دستهاي استعمارگر نيروهاي پرتقالي نبود، كشورهاي بلوك ناتو چگونه ميتوانستند به انحصارهاي خود در آنگولا- موزامبيك و گينه بيسائو، امكان دست يافتن به منافع كمپانيها را بدهند. چگونه؟
بنابراين در دوپاره كردن چهره معيشتي آفريقا، تمام استعمارگران سفيدپوست، پشت به پشت هم داشتهاند.
نظام استعماري در آفريقا همواره مبتني بر كار اجباري بوده و از اين لحاظ تمام بوميان ساكن در نواحي استعمارزده مانند ناميبي- آفريقاي جنوبي- رودزيا- آنگولا- موزامبيك و گينهبيسائو، از اين نظام ستمگرانه رنج بردهاند. «پانيكار» كه استعمار پرتقال و جنبش آنگولا را مورد بررسي قرار داده است در مورد مظالم اين نظام مينويسد:از ابتداي قرن بيستم هر جهانگردي كه به آنگولا سفر كرده، در برابر كار اجباري شگفتزده شده و گفته است : اين نظام حتي از بردگي هم بدتر است. چون در نظام بردگي، صاحب برده، ثروت خود را حفظ ميكند و از اتلاف سرمايه يعني برده جلوگيري ميكند، در حاليكه نظام مبتني بر كار اجباري فاقد يك چنين خصيصهاي است و همواره تلف ميشود.
حقيقت آن است كه از ديدگاه عوامل سياستهاي استعماري، آفريقايي مثل يك بچه صغير بايد در پنجه قيم فشرده بشود و همينكه پا به سن جواني گذاشت، دورههاي كار اجباري را به نفع قيم يعني به نفع كشور استعمارگر بگذارند.
نظام زراعتي در مستعمرات آفريقايي، نظام كار اجباري را تكميل ميكند و رويه بر اين است كه بوميان در زمينهاي مزروعي كشاورزي كنند و اروپاييان در مستملكات، آنچه را كه بوميان از زمين بر ميچينند به دو دسته تقسيم ميشود : محصولاتي كه مصرف محلي دارد و محصولاتي كه بايد در بازار آزاد عرضه بشود. با اين حال، زارعان مجبورند به كشت اجباري محصولاتي كه نيروهاي استعماري دستور ميدهند بپردازند. براي مثال زارعان موزامبيكي تاكنون اجبار داشتهاند تحت سلطه نظام استعماري پرتقال، پنبه بكارند. زيرا با فروش اين محصول، كمبودهاي ذخاير ارزي پرتقال پر شده است. به همين علت مأموران و حقوق بگيران حكومت استعماري، هميشه به جبر و عنف، توليد پنبه موزامبيك را بالا بردهاند و نتيجه كشت اجباري بعضي از محصولات اين بوده كه كشاورزان تمام نيروي كار و سرمايه را به خدمت توليد يك محصول گرفته اند و از توليد ساير محصولات باز ماندهاند. منشاء قحطيهاي وحشتناك آفريقا را بايد در نظام زراعتي كه مبتني بر كشت اجباري است، جستجو كرد. نه در بي لطفي باران و خشم طبيعت. در واقع طبيعت هر كجا كه در دام استعمارگران آفريده شيطان افتاده است، به قهر و خشم برافروخته شده و دور از درازدستي آنها هميشه غني و بارآور و حيات بخش بوده است.
با وجود نظام ستمگرانه كار اجباري و كشت اجباري كه به اشاره از آن گذشتيم، بوميان آفريقايي واژگوني نظام استعماري، چگونه ميتوانند بر نظم موجود فائق آيند!؟ و چگونه ميتوانند اصلاحات را بپذيرند!؟ در حاليكه ميدانند اصلاحات كمترين تأثيري در پر كردن شكاف موجود بين وضع معيشتي و فرهنگي بوميان و مهاجران نخواهد داشت.
سالازار اين كهنه كار استعمارگر بسيار كوشيد تا فاصلهها را به كمك اصلاحات كاغذي ! از ديده بوميان پنهان دارد، اما چگونه ميتوان با نشان دادن كاغذهاي بيجان و اصلاحات زباني و دروغي، مردمي را كه كارد به استخوان دارند، تا مرحله تسليم و رضا، به آنچه ميگذرد معتقد كرد!؟ چگونه ميتوان با يك چنين تدابير بيرمق سياسي، به بوميان نگونبخت، مريض، فقير و بيسواد، تفهيم و تلقين نمود كه با شهروندان حكومت استعماري، در يك رديف هستند ؟ چگونه ؟
سالازار آنقدر بر شعارپراكنيهاي اصلاحي تكيه داشت كه حتي معاني اصلاحات نيز مسخ شد و به جايي نرسيد و در عوض تغييراتي كه به نفع مهاجران سفيدپوست پرتقالي پيشبيني شده بود، شكل گرفت و ثمر بخشيد.
استعمارگر اروپايي علاوه بر استقرار نظام كار اجباري و گشت اجباري، در تكميل ستمگريهاي خود، بوميان را از حق قيمتگذاري به كلي محروم كرده است. صاحب امتياز، برگشت محصولات كشاورزان مستعمرات نظارت دائمي دارد و در موقع عرضه و فروش محصول، از اين امتياز نهايت استفاده را ميبرد. يعني با قيمت تعيين شده توسط حكومت استعماري، محصولات را خريداري ميكند!
سفيدهايي كه وابسته به كمپانيهاي صاحب امتياز هستند حتي در امر بهرهبرداري و استخراج معادن هم رعايت حداقل شرافت انساني را نميكنند. هر يك از كمپانيهاي صاحب امتياز، در محدوده فعاليت خود، يك انحصار واقعي به وجود آورده است. آنها خالصترين سنگهاي معدني را استخراج ميكنند و هر چه ممكن باشد از دستيافتن به ناحالصيها ميگريزند، چون هدفشان غارت بكرترين معادن و كشتزاران است. براي مثال آن كه كمپاني «امپرزا» در آنگولا به شهادت «پانيكار» فقط به نوعي از سنگ مس آنگولايي رضايت ميدهد كه درجه خلوص آن از 11 درصد بيشتر باشد. عوامل استخراج به سنگ مس ناخالصتر حتي دست نميزنند.
استعمارگران با آنكه هميشه از سفره آفريقايي گرسنه، انواع مواد خام و نيروي كار ارزان را بلعيدهاند و براي آب كردن محصولات صنعتي خود، از بازار آفريقا بهرهمند شدهاند، اما هميشه به آفريقايي بومي مثل يك موجود وحشي نگريستهاند و سالازار به نام كهنهترين استعمارگر تاريخ معاصر تا آخرين لحظه حيات اعتقاد داشت: آفريقائيان شايسته زندگي كردن نيستند! و سرانجام با اتكاء به همين عقيده ضدانساني، فرمان زير را صادر نمود:«اين حيوانات وحشي را معدوم كنيد.»
فرمان سالازار اجابت شد، بوميان مبارز يا به قول سالازار حيوانات وحشي! معدوم شدند. و آنگاه دستور داد مزدوران و آدمكشان حرفهاي را در مزارع متعلق به مبارزان مقتول به كار بگمارند. حكومت استعمارگر پرتقال به دست اين آدمكشان كه مأموريت خود را به پايان رسانده بودند، خيش داد تا ميراث مبارزان آفريقايي را باور كنند. كه ميدانيم عرضه اين كار را نداشتند.
برنامههاي سالازار براي عمران و آبادي آفريقا، مثل هر استعمارگر ديگر براي تأمين رفاه سفيدان انجام ميشد و بر اين اساس در بدو ورود هر مهاجر سفيدپوست پرتقالي، به او خانة سه طبقه- مزرعه وسيع و آماده كشت- وسائل و تجهيزات كشاورزي و آبياري- تعدادي گاو- ارابه و بذر داده ميشد به اضافه اينكه مهاجران سفيدپوست در نخستين سالهاي ورود، ميتوانستند ديگر مايحتاج خود را هم از حكومت استعماري دريافت دارند.
بدين ترتيب مهاجر سفيدپوست در تمام نظامهاي استعماري (پرتقالي- انگليسي- فرانسوي و…) از نخستين لحظه ورود به خاك مستعمره، تخم اختلاف طبقاتي را به ياري امتيازات شهروندي خود بر پهنه آفريقا افشانده است و اين اختلاف چندان عميق و ريشهدار بوده و هست كه حتي در دورانهاي بهبود و رونق اقتصادي هم، بوميان از حركت مفيد اقتصاد، نفع چنداني نميبرند و چهره دوگانه آفريقا همچنان دوگانه باقي ميماند.
بوميان آفريقا هرگز فرصت وصول به حدود زندگي و رفاه سفيدان مهاجر را ندارند. در طول دورانهاي استعماري، عمال حكومتي بسيار كوشيدهاند تا آنها را گول بزنند و فاصلهها را پنهان دارند. اما همواره واقعيتهاي عيني بر قوانين متكي بر جنبههاي تخيلي چربيده است. براي مثال زماني در يكي از مستعمرات آفريقايي اعلام كردند بوميان نيز ميتوانند همچون سفيدان، شهروند حكومت استعماري بشمار آيند. بشرط آن كه : زبان پرتقالي را به درستي تكلم كنند- طرز رفتار و سلوك پسنديدهاي داشته باشند و هرگز از زير بار خدمت نظام نگريزند- به تجارت اشتغال داشته و يا حرفهاي بدانند يا در غيراينصورت درآمد خصوصي تحصيل كنند!
اين شرايط را اگر با نظام كار اجباري- كشت اجباري- تعيين قيمتها و ساير محدوديتهاي اجتماعي محك بزنيم، باور ميكنيم كه اساساً بوميان مستعمرهنشين، هرگز براي كسب يك چنين امتيازاتي، فرصت و امكان نداشتهاند. اگر بر فقر اقتصادي و فرهنگي اين نكته را نيز بيافزاييم كه آفريقايي با احساسات ناسيوناليستي برانگيخته شده است و منبعد نميتواند از لحاظ عوامل استعماري «رفتار پسنديده»! داشته باشد، آينده آفريقايي سياه را از لحاظ جنگهاي استعماري، خونينتر از آنچه هست، در مييابيم چون خالي كردن يك سنگر استعماري توسط پرتقاليها، بهيچوجه نشانه خالي كردن تمام سنگرهاي استعماري نيست.
علاوه برآنچه گذشت و جنبه اقتصادي داشت، نوع ديگري از شكاف و اختلاف در زندگي بوميان سياه و مهاجران سفيد به چشم ميخورد كه مربوط به روابط جنسي «زن» و «مرد» است. حكومت استعماري پرتقال همواره ادعا كرده كه اختلاط نژادها را در مستعمرات آفريقايي به وجود آورده و بر بسياري از مشكلات حاصل از تعارض نژادها فاقد آمده است.
اختلاط نژادها در مستعمرات آفريقايي، بزرگترين دروغ سياسي استعمارگران قرن بيستم است چرا كه اختلاط جنسي در آفريقاي استعمارزده، فقط از راه به فحشا گرفتن زنان سياهپوست بومي انجام ميشود، نه به كمك زناشوئيهاي محترمانه. البته مردان سفيدپوست، آزادي كامل دارند تا با دختران سياه روابط جنسي برقرار كنند. ولي سفيدها خوب ميدانند كه دختران سفيدپوست، قادر به زناشويي با سياهپوستان نيستند چون اگر چنين كنند ديگر نميتوانند در مستعمرات زرخيز به زندگي ادامه دهند! بر اساس همين واقعيتهاي اجتماعي است كه سفيدان مهاجر هنوز به شيوه نخستين فاتحين تاريخ بشر، زنهاي بومي را استعمار ميكنند! به همين علت تا كنون فقط چند مورد ازدواج بين سياه و سفيد در مستعمرات آفريقايي رخ داده كه منجر به آشوبها و رسوائيها و در نتيجه جدايي شده است.
ناسيوناليستها و مبارزان از جان گذشته آفريقا كه با دشواريها- تبعيضها- غارتها و ستمگريهاي بسيار، زندگي را تجربه كردهاند، كاردي را كه در عمق استخوانشان فرو رفته بود بيرون كشيدند و حواله قلب دشمن كردند. آنها كه با قطع خطوط حمل و نقل، مانع از آن شدند كه محصولات زمينها و معادن آفريقا، به آساني در حلقوم كارخانههاي صنعتي استعمارگران فرو بريزد. آنها مبارزه را چندان گرم ادامه دادند كه كهنهكارترين استعمارگر تاريخ به حكومت 500 ساله خود خاتمه داد. اما آيا مسئولان و رهبران ملي آفريقا با معادن غارت شده- مزارع تك محصولي- اختلاف شديد طبقاتي و محروميتهاي بيشمار انسانهاي بومي، از عهده حفظ استقلال اعلام شده برميآيند؟…بيگمان وضع و حال بوميان فقير، بيمار و بيسواد آفريقايي تا مدتها همان است كه بود و چهره آفريقا به آساني از زير دشنه تبعيضها و اختلافات عميق اقتصادي و اجتماعي رها نميشود. چون كمپانيها و صاحبان امتياز همچنان وجود دارند و سفيدان مهاجر نيز در آنجا چندان ريشه دوانيده و سرمايهگزاري كردهاند كه حاضرند به قيمت جان خود، شرايط «استعمارنو» را به جاي «استعماركهنه» مستقر كنند.
با اتكاء به اين واقعيتها است كه صاحبنظران، نقشة آيندة آفريقا را خونينتر از آنچه هست تصوير ميكنند.