فردوسي، 28 مرداد 1353، ش 1178
ترقي و تغيير طبقه، حتي در عالم رقاصي و طربانگيزي متكي به روابط شده است. گروهي به سوي بالا تغيير طبقه ميدهند، در بزمهاي خيلي خصوصي، در كابارههاي درجه يك و اخيراً هم در متلها و هتلهاي شمال كشور كار ميكنند و با وجود مشغله بسيار در امر خطير پولسازي، از ارسال عكس و خبر به نشريات و پرداخت جيره و مواجب به خبرنگاران هنري غافل نميمانند. گروه ديگري كه توانايي مالي براي پرداخت قيمت چاپ عكس و خبرهاي راست و دروغ و پول ميز واسطههاي وسايل ارتباطي را ندارند، آنقدر ناشناخته هستند كه فقط گاهي از سر اتفاق، خبر چاقو خوردن، خودكشي با مرگ نابهنگامشان را چاپ ميزنند. گروه نخست، يعني كساني كه عكس آنها را روي جلد انواع مجازات عمومي، زنانه، بچگانه، دخترانه پسرانه ميبينيم اخيراً عكسهاي روي جلدي خود را چهارتاچهارتا به خبرنگاران با نفوذ ميسپارند و آنها هم ترتيب روي جلدهاي چهارقلو را ميدهند براي افراد وابسته به اين گروه مرفه و خوش اقبال طلاق و زناشويي عشق و فريب و خلاصه تمام وقايع طبيعي زندگي، فقط ابزار كار است. يك از آنها با واقعه طلاق چه فيلمهاي سوزناك هندي بازي كرد، يكي ديگر پس از مرگ ولينعمتش، از طريق تمام وسايل ارتباطي عزاي ابدي اعلام نمود، چند شب بعد هم با سينهبند و شورت قرمز در كاباره رقصيد…و آن ديگري كه زرنگتر بود با استفاده از فضاي بزرگانه، خود را معشوقه «كي سينجر» جا زد! و به هر تقدير از ابزار كار خوشه برچيد. يعني اينكه موند خودش را بالا برد! رقاصهها و مطربان سرشناس، كساني هستند كه به ياري پول رابطه و تن و بدن با سوء استفاده از عنوان هنرمند به غلط سنگر ميگيرند و حدشان به كمك واسطههاي بيمايهاي كه وابسته به بعضي از نشريات هستند، سنجيده و تعيين ميشود! مردم هم كه به تقلبهاي كلامي خو گرفتهاند، آنها را به آساني به نام هنرمند باور ميكنند. در حاليكه اگر با معيارهاي واقعي و درست سنجيده بشوند، بيشترشان با بخت برگشتهگاني كه در كابارههاي درجه 3 و پائين شهر به كار اشتغال دارند فرقي ندارند. منظور آن كه نمايشيهاي شاغل در كابارههاي حقير، هم بيشتر عرق ميريزند، هم بيشتر بشكن ميزنند، با اين حال به علت فقدان رابطه با اهل فن شهرت سازي، همچنان به نام مطرب و رقاص باقي ميمانند و تغيير طبقه نميدهند چون وسايل ارتباطي مربوطه و ذينفع آنها را مشمول قواعد هنرمند سازي ندانستهاند و به آنها نمره خوب ندادهاند! گروه اخير به نام لالهزاريها و پايين شهريها موسوم شدهاند كه به كلي از جامعه هنرمندان روي جلدي دور افتادهاند و چنانچه پايشان را از گليم خود درازتر كنند و در حول و حوش محل كار درجه يكها قدم بزنند قلم پايشان خرد ميشود و به اتهام لالهزاري و پائين شهري از صحنه، دوباره دور ميافتند. البته در اين دور شدنها، عوامل و گروههاي چاقوكش و اجير، نقشها دارند.
از سوي ديگر صاحبان كابارههاي درجه يك كه امر بر خودشان مشتبه شده و به تازگي تحت تأثير تكرار جملات تبليغاتي، به راستي فكر ميكنند صياد بزرگترين شاهماهي هنر جهان هستند، باد به غبغب مياندازند كه:«بله ما لالهزاريها را در حيطه كار خود وارد نميكنيم…!»
بنابراين مطربها و رقاصهاي لاله زاري و پايين شهري چارهاي ندارند جز آن كه توي لاك خود بخزند و به علت محروميت از كمكهاي آهنگسازان و ترانه سرايان پولساز صفحاتي را پر كنند كه نمونههاي آن را هميشه در فاصله خانه تا اداره، از بلندگوهاي متعدد تاكسيها و كرايهها به ناچار ميشنويم و از ترس آقاي راننده دم نميزنيم!
گروهي از اين مطربها و رقاصان كه واقعبينتر هستند صحنه را ترك نميكنند و همچنان روي سن تماشاخانهها و يا كافههاي لالهزار و پائين شهر ميمانند و هر چند تحقير و ناراحتي و مزاحمتهاي بسياري را تحمل ميكنند، اما به خاطر مزد مختصري كه دريافت ميدارند گاهي تا 50 سالگي ميرقصند. يك نمونه از اين گروه (هلن) رقاصه 50 ساله كافهها بود كه چند شب پيش از فرط خستگي از پشتبام خانه محقرش سقوط كرد و مجروح شد.
گروه ديگري از اين افراد، به شوق زيستن به گونه روي جلديها، با لالهزار و پايينشهر وداع ميكنند و در حاليكه از بزمهاي خصوصي درجه سه سر بيرون ميكنند، مذبوحانه ميكوشند تا صاحبان بزمها، دستشان را براي آشنايي با واسطههاي چاپ عكس و خبر بگيرند و آنها را به سوي دنياي روي جلديها هل بدهند!
فاجعه اينجاست كه از بابت كارهاي نمايشي و سرگرم كننده هم شترمرغانه عمل ميكنيم، به عنوان مثال اينكه خيابان لالهزار در طي چند سال اخير از نظرها افتاده و در نتيجه مراكز نمايشي و كافهها و كابارههاي اين خيابان هم منفور و بد و حقارتآميز شد، رقاصهها و مطربان شاغل در خيابانهايي كه اخيراً مورد توجه واقع شدهاند، تغيير وضع دادند و ناگهان عنوان هنرمندان طراز اول را كسب كردند، در حاليكه بيشتر آنها از لحاظ بضاعت هنري و تجربه در امور نمايشي به هيچ وجه شايسته يك چنين تغيير وضع خلقالساعهاي نبودهاند.بدين ترتيب گروهي براي تمام عمر رقاص و مطرب بي سرپا باقي ميمانند و گروهي ديگر زير پروبال گسترده واسطههاي ارتباطي، دچار عقده خود بزرگبيني شده و به تدريج دعوي رسالت هم ميكنند!
براستي آن سيم تن طنازي كه عكسها و خبرهايش را روي جلد و توي جلد انواع نشريات مي بينيم و چنانچه نامش را بر قلم جاري كنيم مواجه با توپ و تشرها و خط و نشانهاي بسيار ميشويم با فلان رقاصه و خواننده لالهزاري و پايين شهري چه فرقي دارد؟ كدام يك از آنهابا معيارهاي درست هنري سنجيده شده و تطبيق كردهاند كه يكي بايد در اوج رفاه و ديگري در قعر گرفتاري زيست كند و تازه به دشنام لالهزاري و پايين شهري هم دل آزرده بشود!
روزگار را با تضادهايي تجربه ميكنيم كه شايد فقط و فقط خاص خودمان است. تضادهايي كه در ريشه، هيچ نوع تنافري با يكديگر ندارند، اما چون آلوده زندگي قشري و ضعف و ابتذال پايگاههاي ارتباطي ما شدهاند به نظر متفاوت ميآيند.
تفاوتها را بايد در روابط جست وجو كرد، نه در معيارها، و تفاوت در اين است كه هلنهاي نوعي هرگز راه به بزمهاي آن چناني نيافته و به ناچار لالهزاري و پايين شهري باقي مانده و تا 50 سالگي رقصيده، خوانده و اطوار ريختهاند! تفاوت در اين است كه روي جلديها چندان با اهل حال و واسطههاي ارتباطي حشر و نشر دارند كه ميعادگاههاي درجه يك را به خود اختصاص داده و به اندازه چند قرن از لالهزاريها و پايين شهريها فاصله گرفتهاند.
اين قبيل نابسامانيهاي نمايشي و سمتگريهاي ارتباطي را مديون نيروي فاصلهاندازي عواملي هستيم كه بهاي حال كردن خود را به بزميان ميپردازند چون آنها كه در بزمهاي خصوصي حال ميكنند و همچنين گروههايي كه به سورچراني به ازاء چاپ عكسهاي روي جلد و خبرهاي توي جلد عادت كردهاند، دنياي نمايشي را چنين آشفته ساختهاند. اهل حال خود را موظف ميدانند پس از شبهاي وصل اداي دين كرده و تمام صفحات قابل خريد و فروش بعضي نشريات را به نفع معشوقهها، يكجا خريداري كنند. سورچرانهاي حرفهاي هم كه هميشه بهترين ميزهاي نزديك به صحنه را رزرو دارند ناچارند براي پرداخت قيمت سورچرانيهاي بيحساب، عكسي و خبري از پرداخت كننده صورتحساب چاپ بزنند. نتيجه اين بده بستانهاي بزمي همين وضعي است كه ميبينيم. مردم در حسرت انعكاس مسائل جدي زندگي خود و چهرههاي واقعي هنر در آئينه وسايل ارتباطي پرپر ميزنند و بعضي از نشريات هم رمز بقاء را يافته و روي جلد و تمام صفحات داخل مجله را با عكسهاي متعدد و اخيراً چندگانه مطربان خوش اقبال زينت ميدهند.