فردوسي، 17 تير 1353، ش 1172
غربيها چراغ جادو را در دانشگاه «فيرلي ديكنسون» آمريكا برافروختند و كتاب جادو را در بازار انگلستان به قيمت گزاف 2208 ليره معامله كردند. كساني كه در نيمه دوم از قرن بيستم چراغ جادوگري را در مراكز علمي باد ميزنند از توضيح عيني و آزمايشگاهي رويدادها خسته شدهاند و به نيروهايي دل سپردهاند كه از قرنها پيش مورد قبول نژادهاي رنگي يا به قول غربيها وحشي بوده است.
«ميسيونرهاي مسيحي» به هر كجا كه ميرفتند، در نخستين موعظههاي نوع پرستانه، يكباره بر تمام آئينها و رسوم قبيلهاي ميتاختند. آنها در موطن نژادهاي رنگي، زبانشان براي تقبيح معتقدات قبيلهاي مردمان تيزتر ميشد و بوميان را پيدرپي هشدار ميدادند كه زمين زير بار امواج زهرناك سحر و جادو عقيم ميشود و بركت و باروري از كف ميدهد. ميسيونرها با اين پيام كه نخستين پيام رسالت آميزشان بود! بر قلب قبيلهها ميتاختند، زيرا قدرتهاي جادويي به راستي خار راهشان بود و جادوگران قبايل در برابر آنها به راستي سياستمدارانه عمل ميكردند. جادوگران به افراد قبايل خود از زبان نداها و سروشهاي غيبي اندرز ميدادند كه از پذيرفتن آئين نژاد سفيد روي برتابند. ميسيونرها اين حيلههاي جادوگرانه را ميشناختند و به بهانه روشن كردن چراغ تمدن، چراغ جادو را خاموش ميكردند. شعلهاي كه مهاجمان سفيدپوست، آرزومند فناي آن بودند، نفوذ عقيدتي جادوگران قبيله بود كه با اتكاء به آن جادوگران، ميتوانستند به اشارهاي تمام افكار و اعمال افراد قبيله را تغيير دهند.
ويرانگران خانههاي جادو در آفريقا و آسيا و گوشههايي از آمريكا، همانهايي كه بر شكستههاي جام جهان نماي قبايل سرخ و سياه و زرد خنده مستانه ميزدند و بر اين شكستهها، همچون نشانههايي از فتح ابدي جهان مينگريستند، اكنون خانه جادو را در قلب مراكز علمي شهرهاي بزرگ بنا كردهاند و آن بناهاي كفر و تباهي را كه مدعي بودند نشانهاي از حماقت و بيدانشي نژادهاي رنگي است، به تمدن تجارتي خود پيوند زدهاند. در اين پيوندكاري ، عقايد و آئينهاي بزرگان قبائلي كه فنا شدهاند مورد عنايت قرار گرفته است ..اما نه به نام شرق گرايي راستين و مؤمنانه كه همچون شگردي ناب براي رونق بخشيدن به يك فعاليت جديد تجارتي.
اكنون غربيهاي موقع شناس، جادوگران ساكن در قارههاي دوردست را براي برگزاري نمايشهاي دانشگاهي استخدام ميكنند و عادات جادويي آنها را براي خفه كردن جوانهايي كه از فرط نوخواهي خطرناك شدهاند تدريس ميكنند. گويي نژاد سفيد غربي رسالت داشت تا تمام آئينهاي بشري را معدوم كند و سپس بر ويرانه همه آنها بناي يادبود به نام خود برافرازد و بقاياي مسخ شده تقلبي پديدههاي انساني را عتيقهوار به در و ديوار موزهها بچسباند. آن چنانكه ميبينيم بقاياي نژاد سرخ را براي يك چنين نمايشي، پشت ويترين مراكز جلب توريست گذاشته است !
چراغ جادو براي مغرب زمين از دو ديدگاه قابل اعتناست. نخست آنكه سودآورترين متاع تجارتي به شمار ميرود كه در قالب فيلمهاي سينمايي- تلويزيوني و قصههاي كثيرالانتشار ميگنجد و قابل فروش در سراسر عالم است..ديگر آنكه باعث ميشود جوانهاي ملتهب و آسيمه سر غربي كه از اين شاخه به آن شاخه ميپرند، با ديدن جلوههاي مسخ شده شرق در ديار خود پاگير شوند. اين شيوه جديد آرام سازي كه يك شيوه تازه سياسي است هنگامي بيشترين تأثير را بر جاي ميگذارد كه دانشجويان سركش غربي به چشم خويش ميبينند استادان عاليمقام دانشگاه، خرقه ديرين به يكسو افكندهاند و ذهن را در برابر دنياي ناشناختهاي كه در لولههاي آزمايشگاههاي علمي نميگنجد آزاد گذاشتهاند.
فيلمسازان غربي در نخستين گامها به سوي شرقگرايي مصلحتي، از اساتيد متفكر غربي پيش افتادند. آنها در آغاز راه، خاطرات ميسيونرهاي مسيحي و توريستهاي ماجراجو را به نفع مرام استعماري دولتهاي خود چنان دلانگيز و هوشربا تصويرسازي كردند كه دنيا و بخصوص مشرقزمين، خريدار سينه چاك اين قبيل تصاوير شدند و متاع تقلبي را به برترين بهاي ممكن از آنها خريدند. مردم مشرق زمين با واقعيتهاي وارونهاي كه بر پرده سينما نقش ميبست به تدريج اخت شدند و موقعي كه خواستند براي خود صنعت سينما ايجاد كنند در وارونه سازي واقعيتها از معلمان خود پيشتر رفتند.
اما مغرب زمين در راه نوظهور تجارتي كه برگزيده بود توفيق بهرهبرداري از علوم و فنون را همراه داشت و مردان علم و دانش را كه در مغرب زمين هميشه آماده سازش با شرايط بازار هستند يار و ياور خود ميديد. تدبير اين دانشگاهيان چنان خلقالساعه ظهور كرد كه فيالفور براي توجيه خرافاتگرايي خود، كلاه شرعي دوختند و همه معتقدات انسانهاي رنگي را زير عنوان علمي حس ششم و هفتم و هشتم، به مردم جهان قبولاندند. بدين ترتيب با همكاري اهل علم، متاع جديد تجارتي، برچسب مشروع خورد و به سوي بازار غلطيد و نيروهاي سياه و جادوگرانه كه تا آن وقت نشان از حماقتهاي انسان رنگي داشت به صورت كشف جديد انسان سفيدپوست به خورد افكار عمومي جهان داده شد. دانشمندان غرب توانستند زير پوشش علمي با مهرههاي سحر و جادوي مشرق زمين به بهانه تحقيقات علمي و جامعه شناسي بازي كنند و ضمن تسخير بازارهاي شرق و غرب، بر تلالو شهرت علمي خود در پرتو چراغ جادو بيافزايد.
بنابراين زن كولي و سرگرداني كه از تنگترين و ناهنجارترين كوچههاي شهر و روستاي ما ميگذرد در كوله بار خود جز چند خرمهره رنگ به رنگ و چند طلسم بياثر و چند تكهپاره ديگر، هيچ ندارد، از ديدگاه علماي بازارياب غرب يك ماده اوليه تجارتي است. زيرا اگر او به تحولات جهان آگاه بود و ميتوانست طالع سياه خود را دستكاري كند و در مسير دانش پژوهان و معاملهگران و فيلمسازان غرب قرار گيرد، بيگمان يك متاع پول ساز ميشد كه شايد براي ايفاي نقش كولي او زنان ميلياردري چون اليزابت تايلور و سوفيالورن به كارزارهاي عشقي و سينمايي و حتي سياسي تن ميدادند. زيرا به خوبي ميتوانستند سياهي طالع زن فالگير را كه هر لحظه در خطر دستگيري به جرم طالعبيني است، به كار سفيدبختيهاي مكرر خود بزنند..مگر نه اينكه خرافات فقط در لحظه فرهنگزدايي و نصف پايگاههاي استعماري ننگ است؟ چه باك اگر غربيها پس از گذراندن دورههاي مقدماتي فرهنگزدايي، قدم به دوران ديگري بگذارند كه در آن دوران تمام فرهنگهاي زدوده شده و رنگباخته و قلب شده وصله تجارت ورشكسته خود كنند و تمام اوراد و ادعيه حبس رده در سينه زن كولي را براي آرام كردن بچههاي نقنقوي خود به كار گيرند.
شگرد امروزي مغربزمين كه ترويج شرقگرايي به شرط آميختگي با قوانين تجارتي است، در صورتهاي تجربي دانشگاهي به خوبي ثمربخشيد. در دانشگاه فيرلي ديكنسون نيوجرسي اخيراً دانشكده جادوگري گشوده شد و دانشجويان كه براي اولينبار در اين دانشكده شاهد يكي از مراسم جادوگري بودند، به قدري ابراز احساسات كردند كه قرار شد كلاسها را براي بيشمار جوانان علاقمند و كنجكاو آمريكايي تكرار كنند. اين مراسم آميزهاي از رقصهاي متنوع و موسيقي بود كه برخلاف مراسم اصلي در زير سقف برپا شد. استاد كرسي اين رشته نوظهور دكتر «الكساندر آبراهام» است كه ميگويد در اين رقصهاي مذهبي و جادويي در واقع وحدت مذهب مسيحي و مذاهب آفريقايي به نمايش گذاشته ميشود!
عجب آنكه ميسيونرهاي غربي در محافل تبليغ و ارشاد نژادهاي رنگي، هرگز اين وحدت را تأييد نميكردند و بلكه ميليونها آدميزاده را به جرم آن كه به همين وحدت معتقد بودند و در تنوع آئينهاي پرستش نوعي وحدت را قبول داشتند در آتش ميسوزاندند يا از دم تيغ ميگذراندند. وحدتي كه امروز در دانشگاه نيوجرسي به نمايش گذاشته شده، همان وحدتي است كه نژادهاي رنگي به اشارات رقص و طبل به سفيدها حالي ميكردند و چون پاي استدلالشان به علت ضعف تكنولوژي و تسليحات و نيرنگها لنگيد، گرده به سواركاري غربيها دادند.
از اينرو بذل عنايت امروزي نژاد سفيد غربي به وحدت ريشههاي مذهبي، نشانهاي است بر اينكه جوانها ضرورت وجود آزادي مذهب را تأكيد ميكنند و سالخوردگان غربي از اين خواسته كه با عصيانگري همراه است به شدت ميترسند.
بنابراين مجموعه تازهاي از امتعه تجارتي غرب كه با الهام از شرق به دست آمده از اينقرار است : چند مهره، چند طلسم- جام جهاننما- گردن بندهاي سحرآميز- چراغهاي جادو- سرودهاي كريشنا- و خلاصه آنچه را كه در كولهبار كوليهاي دورهگرد بوده و هست در كولهبار پروفسورها- كارگردانها و هنرپيشههاي مغرب زمين ميتوان ديد. اين اشياء و اوراد كه در گذشته براي بيان غناي اجتماعي در رقصها و آداب مذهبي و قبيلهاي مورد استفاده بود، اكنون فقط نشانه نمايشهاي تجارتي است. رقصها و آئينهايي كه غناي اجتماعي داشت و از اينرو خواستني و ماندني بود تاريخ مجسم اقوام و ملتهايي محسوب ميشد كه دور از تمدن غرب بودند و به همين علت اجزاء تاريخ سنتي خود را نه ميفروختند، نه ميخريدند. زيرا با سرشت و سرنوشتشان آميخته بود.
اما مغرب زمين كه به كار توليد آئين و سنت مشغول شده به ناچار آئينها و سنتهاي تقلبي را ميفروشد و چنانچه لازم باشد مواد اوليه را خريداري ميكند. از اينرو گاهي سنتهاي اقوام قديم به گونهاي قلب شده مثل نمك تجارتي چاشني هيپيگري ميشود و گاهي به نام پژوهش علمي به كار آرامسازي محيط پرآشوب دانشگاه ميآيد و به هر حال اينكه مغرب زمين به صرافت غارت و چپاول امتعه تازهاي از شرق افتاده است و مشرقزمين با همه تجربهها هنوز نميداند كه امروز با چراغ جادويش تجارت ميكند.
مردان در مجمع الجزاير اندونزي تحت تأثير اندرزهاي ميسيونرهاي سفيدپوست كه نيروي جادوگران را ويرانگر آباديها قلمداد ميكردند پيرزن 70 سالهاي را كشتند. مردان جاوهاي معتقد بودند پيرزن صاحب نيروي فوق بشري است و از او امواج شوم فقر و مرگ ساطع ميشود. اين مردان هنوز ندانستهاند، نيرويي كه چندي پيش خون ميليونها جاوهاي را در يك جنگ تحميلي و برادرانه بر زمين ريخت نيروي پيرزن جادوگر نبود. مردان جاوهاي هنوز نميدانند دشمنان قديم آئين جادوگري اگر امروز دستشان به پيرزنهاي جادوگر برسد با آنها تجارت ميكنند و بر وجود پيرزن به اندازه يك منبع سودآور قيمت ميگذارند. آنها ميتوانند با فروش هر يك تارمو از موهاي سفيد پيرزن، باند تجاري بزرگي را پينهند و با شعبي كه در تمام نقاط جهان داير ميكنند چنان وانمود كنند كه جوانهاي غربي دوستدار اهالي شرق جاوه شدهاند!..و به پيرزنان فقير آن جزاير دل بستهاند!
هنوز دنيا به كام كساني است كه يك روز مفاهيم غيرآزمايشگاهي را براي حفظ منافع خود تخطئه ميكردند و امروز آنها را به صورت رشتههاي جديد دانشگاهي و شيوههاي جديد نمايشي به رخ ما ميكشند. هنوز دنيا به كام كساني است كه غارتگر فرهنگ ريشهدار و فروشنده سنتهاي ساير قبايل و ملتها هستند. زيرا آنها به ما نوع خاصي از لال بازيهاي تئاتري و سينمايي را آموختهاند، كه خاص جامعه اشباع شده خودشان است و ما به هيچوجه كليد فرهنگي لازم براي تفاهم با آن را نداريم. در صورتيكه از ما نوع كامل و خالص رسوم و سنتهاي انساني را گرفتهاند كه براي تمام انسانها در تمام زمانها و مكانها قابل فهم است. كولي سرگرداني كه دعاي خوشبختي ميدهد، مهره سعادت بذل ميكند و خود براي سفيد كردن طالع سياه خويش راه به جايي ندارد هنوز در شهر و روستاي ما بسيار است. با اين حال در آثار نمايشي خود به سوژههايي ميپردازيم كه بازتاب زندگي ماشيني مغرب زمين است و بيان حال جوامعي است كه در جادههاي پيچ در پيچ و چندين طبقه آنها جز ماشين نميتوان ديد.
از آنجا كه خواص نمايشي و تجارتي شرق در دام پوچيهاي روشنفكرانه غرب فرو افتادهاند، در حوزههايي از مشرق زمين كه اين گرايشها افراطي است، جامعه همچنان مقلد بياراده و طوطي صفت غرب باقي خواهد ماند و مردم، تمام كوليها و رمالها و پيرزنان خرافاتي خود را نيز مثل معادن و كشتزارها، زيردست نامحرم تجاريهاي غرب خواهند ديد. در آن روز بالهها- فيلمها- رقصها و قصههاي غرب سرشار از غناي شرق ميشود و كارگاههاي نمايشي آنها تمام موارد اوليهاي را كه به بهانه شرقگرايي غارت شده است با تكنيك و علم مخلوط كرده و به صاحبان اصلي يعني شرقيها به قيمت گزاف ميفروشند. در آن روز، نام كساني كه قسمتهايي از شرق را به گهواره اطوار هنري و نمايشي غرب تبديل كردهاند و دعوي رسالتهاي آنچناني را دارند سرآمد فهرست خائنان خواهد بود.