فردوسي، ش 1147، 24 دي 1352
زن و شوهرهاي باسواد، از بركت انتشار آزاد و روبهافزايش تعاليم زناشويي و روانشناسي غربي، به تفاهم رسيدند و براي قرار گرفتن در مركز فعاليتهاي ضداجتماعي، دستدردست هم گذاشتند. توافق عاشقانة آنها به علت ضعف فرهنگ زنانه در اين جامعه، خيلي زود به نوعي همدستي در سرقت و چپاول و كشتار منجر شده كه سودجويي تاجرانه، انگيزة واقعي و خدمت به مردم بهانة توجيهكنندة آن است. اين ائتلاف، اين توافق و به زبان بهتر اين همدستي عاشقانه و رندانه سرانجام بالا گرفت و با وجود روحية اغماضگري كه حاكم بر ناتوانيهاي اخلاقي تحصيلكردههاست، دستهايي رو شد و گروههايي از آنها، با نوعي مجازات رقيق و نوازشگرانه كه معلوم نيست ضمانت اجراي آن تا چه اندازه خواهد بود، اندكي نواخته شدند. به موجب يك نمونه از اين مجازاتها: «نسخهنويسي ماماها فقط در نسخههايي مجاز اعلام شد كه كلمة «ماما» بر روي آن نوشته شده باشد و به اين ترتيب نسخهنويسي آنها بر روي نسخة پزشكان ممنوع است. اين تصميم بهدنبال نسخهنويسي بعضي از ماماها كه شوهرانشان پزشك هستند، گرفته شده است.»
نيرنگبازي سودجويانه همين كه راه به ذهن پيچيدة دزدان با چراغ ميجويد، در كورة دانش و تجربه و هشياري آنها چنان پخته و آبديده ميشود كه عمل سرقت، مردمپسندانه و ماهرانه انجام شده و اعتراض و مقاومت مردم را در برابر رفتار خائنانه دزدان، به تأخير مياندازد. محصولات يك چنين اذهان پيچيده و دنيا ديده، چنان اغواگر است كه دست دزد در غلاف دوستي و محبت پوشيده شده و در پناه عناوين درشت علمي نوشته بر تابلوهاي عظيم و فريبنده، از آستين بيرون ميآيد.
چون اين نوع نيرنگبازي در دنياي مشترك زن و مرد، مراحل تكاملي خود را ميپيمايد، بايد از تمام كساني كه از نخستين روزهاي همكاري زن و مرد در فعاليتهاي اجتماعي، اين رابطه را در نهايت بيشعوري و سهلانگاري و سوءنيت، كج و معوج پي افكندند، غرامت بخواهيم و بهخصوص دستهايي را كه فقط براي كسب منافع سرشار، به نام بالا بردن شعور فرهنگي و شغلي زنان، تعاليم بزكشده و گاه مسخشدة غربي را در زيباترين شكل ممكن، عرضه داشتند، از سر زنان كوتاه كنيم. چون تعاليم بزكشده و بهويژه آموزش غلط روانشناسي مغرب زمين، زنان را از هر پايگاه اجتماعي (عامي و درسخوانده) فريب داد. زنان عامي را بيسروسامانتر از پيش بر جاي گذاشت و زنان درس خوانده را با تعليمات صرفاً تجارتي و مسابقهاي به موجوداتي تبديل كرد كه اگر هم دست در دست مردم ميگذارند، به قصد چپاول و غارت است، نه مداواي آلام عميق آنها.
بنابراين، بهترين مفاهيم انساني و اجتماعي در كارگاه وسايل محدود انتشاراتي كه در اختيار زنان است، رنگباخته و به كلي وارونه و ضد اجتماعي عنوان شده، بهنحويكه زنها بهخصوص در زمينة تفاهم و سلوك عاشقانه و دوستانه، دچار سوءتعبير شدهاند.
ماماها و پزشكاني كه شوهران آنها هستند، به عشق دوطرفه از مسير فريب و كشتار مردم و كلك زدن به آنها رسيدهاند ريشههاي اين نوع تفاهم كور و ويرانگر را بايد در بطن عقيدهاي جستوجو كرد كه به علت آميختگي ديرين با آن، امتيازات تحصيلي و تخصصي و شغلي خود را نوعي ملك شخصي و خصوصي ميدانيم كه البته مثل ساير اموال خصوصي، موروثي است و ميتوانيم از آن، به نفع معشوق و دوست و مصالح شخصي، بهرهبرداري كنيم، هرچند اين بهرهبرداري، جان و مال مردم را تهديد كند.
در روابط زن و مرد بهتدريج بهنوعي ايثارگري دست مييابيم كه ضمن آن، زن و مرد، از كيسة مردم به نفع تحكيم روابط خصوصي و افزودن بر ثروت مشترك، در راه يكديگر بذل و بخشش ميكنند. مبادلة سر نسخة زن و شوهرها يكي از نمونههايي است كه فريفتن مردم و خيانت به آنها در قالب عشق و دوستي و تفاهم زن و مرد شكل گرفته و به روابط دو جنسي در عرضة فعاليتهاي شغلي و اجتماعي، آب و رنگ تازه داده است. اين آب و رنگ تجارتي را مديون نشريات زنانهاي هستيم كه به جاي ايجاد حس اجتماعي بودن در زن، مالكانه و حريصانه زيستن را بر او تحميل كردهاند.