فردوسي، ش 1124، 15 مرداد 1352
قاتل در پاي چوبه دار گفت: «عامل تمام جنايات در دنيا زن است!»
روزنامهها با كنايههاي تأييدآميز، خبر اين اظهار فضل فيلسوفانه را به بهترين شكل ممكن و بهگونهاي كه خوب ميشناسند، چاپ زدند و نوشتند:
«عليمراد قبل از اجراي حكم اعدام گفت: «اولين جنايت انسان به خاطر زن رخ داد كه قابيل برادرش هابيل را به خاطر يك زن به قتل رسانيد.»
اين آخرين اظهارات مردي بود كه عاشق زن دوستش شد. رقيب را كشت. سرش را از تن جدا كرد. در نمد پيچيد و نزد معشوقه آورد تا آزادانه با او عشقورزي كند.
عتاب و خطاب جنايتكاران و بيماران رواني كه معمولاً در آخرين لحظات، پرشورتر سخن ميگويند، در گذشته امكان انتشار نداشت و لاجرم چندان بر دلها نمينشست و همچون امروز وسيلة تحميق بيشمار مردمي كه معصومانه در پيچ و تاب زمانه، درپي شناسايي عوامل گرفتاريهاي خود هستند، نميشد. اما امروز دستهاي سخاوتمندي كه براي انتشار گفتار و خطابههاي بيماران رواني، روز به روز گشادهتر و درازتر ميشود. اثراتي چنين در پي خواهد داشت. مردم بر سر سفرة روابط جمعي، بدون آنكه فرصت كامجويي از غذاهاي چرب و دهنگير و متنوع را داشته باشند، با اين قبيل اغذية تكراري و مسموم، به خوبي رفع گرسنگي ميكنند و به تدريج هم ميميرند. آنها از فرط گرسنگي، دست به سوي كلامي و پيامي ميگشايند كه وارونه است و فاصلة مردم را از يكديگر ژرفتر و هولناكتر ميكند.
بهترين صفت براي وسايل سخنپراكني، ايجاد تفاهم پايدار بين افراد دو جنس زن و مرد براي رسيدن به هدفهاي جمعي و كلي است. اما از اين هدف چندان پرت افتادهايم كه زندگي شعاري را مرتباً به زبان قاتل يا مقتول، فريبدهنده يا فريبخورده، تبليغ ميكنيم و به مردم ميآموزيم كه در ساية حكمت شعار و با دشنة كلام وارونه (نه راستين) واقعيتهاي تلخ را نشانهگيري كنند.
در جامعة ما تب شعارپراكني عليه يا له زن، لحظه به لحظه بالا ميرود و وضع چنان بحراني است كه زبانها و قلمهايي كه واقعبينانه و ناگزير خشمگينانه، بر يك مسير واحد حركت ميكنند و به شكار واقعيت ميروند، در هياهوي زندگي شعاري، گم يا تحريف ميشوند.
در شرايط كنوني، زن چنان در باران شعارسازي فرصتطلبان، وجود خود را شستوشو ميدهد كه گاهي بيآنكه محق باشد، ستايش و گاهي بيآنكه گناهكار باشد، نفرين ميشود. براي مردمي كه به آيين شعاري زندگي به مكتب مرشدان قلمي و كلامي خود پيوستهاند، از مسائل و واقعيتهاي موجود، زير نقاب شعار، ميتوان آسان و بيتفاوت گذشت و مطابق ويژگيهاي روز، در شكم شعار زماني زن را فرشتهوار ستود و زماني ديگر او را همچون عليمراد قاتل به ديوصفتي محكوم كرد. اما بررسي مسائل زنانه نه در عهدة چاپلوسان است و نه در عهدة جنايتكاران جنسي و بيماران رواني است، اين نوع بررسي دشوار و دقيق تنها از عهدة كساني برميآيد كه تن به آيين شعاري زندگي نميدهند و بر وسواسهاي حقارتآميز زنانه صحه نميگذارند.
بنابراين نامنويسي در مكتبهايي كه زنان پرجوشوخروش شعارپراكن و خودشيفتگان بيمايه علمدارش هستند، همانقدر بر خطاست كه نامنويسي در مكتب جنون عليمرادها بيحاصل است. رهروان اين دو مسير، راه به روشني حقيقت نميسپارند و مكتبداراني هستند كه در بحران مسائل زنانه و بسيار دشوار، ناگزير محكوم به خاموشي ميشوند و چنانچه اثري هم بر جاي بگذارند، تخريبي و ضد اجتماعي است.
بنابراين با افسوس بايد گفت كه اين مكتبداران گزافهگو، حرفهاي و هيجانزده، به نام محصولات معاصر، تا زماني كه كمانداري ميكنند و براي شكار فرصتها كمين نشستهاند و چشم به سفرة گستردة روابط جمعي دارند، كلام آزادي و نجابت را وارونه به مردم ميقبولانند. زيرا از حداقل واقعبيني و آگاهي اجتماعي بيبهره ماندهاند و مانند عليمراد در فرصتهاي خاصي كه دست ميدهد، جهل خود را در پردة كلام بيمعنا، ميپوشانند. اما اگر عليمراد در لحظة دشوار مرگ و شايد به اميد فاصله گرفتن از چوبه دار چنان كرد و چنان گفت، گويندگان شعاري، در منتهاي رفاه و ايمني، كارگاه شعارسازي را گرم و پررونق نگاه ميدارند و شعار را همچون در دانههاي قعر درياها، به خريداران معصوم و بيخبر ميفروشند زيرا كه آنها نيازمند و تشنة خبر هستند.