فردوسي، ش 1110، 10 ارديبهشت 1352
شريانهاي حياتي و حساس اجتماعي، از قلب و عروق اجتماع به گودالهاي ژرف دادگاهها ميريزد و در بررسيهاي كلي و جزئي، همة نارساييها در همين مسير، سنجيده ميشود.
اگر با يك نگاه سطحي، پيكر دردمند، اما ظاهرفريب اجتماعي را در بستر خيابانهاي صاف و گشاد و رستورانهاي پرنور، موزون و سلامت مييابيم، در شعب و شاخههاي دادگاههاي حمايت خانواده كه در محدودة آن يك زن و يك مرد در برابر يكديگر قدعلم ميكنند، پيكر اجتماعي، زار و نزار و بد منظر بهچشم ميآيد. تنوع اختلافات زن و مرد و گونهگوني دست آويزهاي تمدن و توحش كه به آن چسبيدهاند، به حدي است كه يك تماشاگر را به هراس واميدارد و عظمت فاجعه، اين هراس را با محكمترين منطق اجتماعي، بيان ميكند.
در جريان آنچه زنان و مردان شاكي در اين دادگاهها اظهار ميدارند، گاهي با مسائل اجتماعي از نوع امريكايي و اروپايي روبهرو ميشويم و زماني رو در روي اختلاف و نزاعي قرار ميگيريم كه خاص دورافتادهترين و عقبماندهترين قصبات و نقاط آفريقا و آسياست.
گروهي از شاكيان درگاهنشين دادگاههاي حمايت خانواده كه اكثريت با آنهاست، از دادگاه مثل يك امامزاده اعجازگر، طلب معجزه دارند و از كلمة جديدي به نام «دادگاه حمايت خانواده» مفهوم خاصي را استنباط ميكنند كه با كار و هدف اصلي دادگاه، شباهتي ندارد.
اين درگاهنشينان، دادگاه را مرجعي براي رفع همة مشكلات معيشتي و عاطفي خود ميپندارند و براي مثال، رفع كمبودهاي مالي را كه عامل بسياري از جنگ و ستيزهاي خانوادگي است، از دادگاه انتظار دارند.
گروهي ديگر از مشتريان دادگاههاي حمايت خانواده، نيازمنداني هستند كه مشكلات و اختلافات آنها، از نوع مسائل امريكايي است و رفع اختلافات فانتزي و از سرِ سيري خود را بهشيوة مردم مرفه قارة امريكا، از اين دادگاهها ميخواهند و با اظهار افادههاي جنس برتر زن در امريكا، قسمت مهمي از تراكم كار دادگاهها را بهضرر اكثريت، باعث ميشوند.
از طرف ديگر، گروه سومي كه در حد فاصل اكثريت و اقليت قرار گرفتهاند، گرفتاريهاي واقعيشان از نوع اكثريت است، اما به گرفتاريهاي اقليت تظاهر ميكنند و شكواييههاي مشابه با شكواييههاي گروه اخير، در سطحي پايينتر و ابتداييتر از آنها، به دفاتر دادگاهي ميريزند كه سرشار از تظاهرات بيماري تقليد و توهماتي است كه دليل مهم اجتماعي آن را ميتوان و بايد «جا زدن طبقاتي» بر پاية جلوههاي نمايشي فرض كرد.
از اينرو، گفته ميشود كه دادگاههاي حمايت خانواده نمايشگاهي است كه زنانِ همة قارهها (كشورها ـ شهرها و روستاهاي) جهان، گرد هم آمدهاند و وجود و افكار خود را، پشت ويترينهاي آن، به نمايش گذاشتهاند. موزهاي است از اجتماعِ همة فرهنگهاي زنانه و نيازهاي معيشتي و فانتزي زنان در پنج قارة عالم.
در اين نمايشگاه كه صفات ظاهري و باطني زن را بدون ملاحظه و پردهپوشي ميتوان ديد، زناني كه داراي دانشنامههاي عالي تحصيل هستند، مثل بردههاي زنجيري، طلب مهريه و نان و مزد و اجرت هماغوشي ميكنند و دعوي فريب دارند اما زناني كه هيچ پايگاه اقتصادي در زندگي نميشناسند، براي دريافت چند تومان خرجي (نفقه)، بههمان ميزان و شايد بيش از آن، پول تاكسي و اتوبوس ميپردازند و عاقبت هم، از شوهر مفلس، معجزهاي نميبينند.
انبوه زنان خاكسترنشين كه بهراستي با دم مسيحايي سنتها و رسمهاي ديرين اقتصادي مانند «نفقه» ارتزاق ميكنند، درحاليكه دست چند بچة دراز و كوتاه را در دست دارند و آنها را از پلهها و پيچوخمهاي دادگاه به دنبال ميكشند، در مسير خود، با ناباوري به زنان معطر و مرفه و توانايي برميخورند كه با عجز و التهاب و اندوه و اشك، دادگاهيان را با شكواييههاي غربي و فانتزي خود، خستهتر ميكنند و مثلاً اظهار ميدارند:
شوهرم با سگ يا گربه محبوب من بدرفتاري ميكند و…
شوهرم با مسافرت من به خارج از كشور براي خريد مايحتاج زندگي مخالف است.
شوهرم مرا به مجالس رقص نميبرد و…
شوهرم در لباس پوشيدن من، خيلي فضولي ميكند و…
شوهرم نميگذارد هنرپيشة سينما بشوم و…
از غرفة نمايش نيازهاي زنان ايراني غرب زده و داوطلبان پرستاري سگ و گربه كه بگذريم، غرفة زنان متوسط سنتي تماشايي است، چون زنان سنتي در خانوادههاي متوسط، با قيافهها و چهرههاي كاملاً سنتي، به تظاهرات غربي، تفاخر ميكنند و براي مثال، ضمن آنكه گوشة چادر خود را خشمگينانه به دندان ميكشند، پاهاي برهنهاي را كه از دامن بسيار كوتاه لباسشان، آويخته است، حريصانه بهنمايش ميگذارد و وقت دادگاهيان را با شكواييههاي خاص خود، تلف ميكنند و اظهار ميدارند:
شوهرم راضي نميشود كفش پاشنه بلند سفيد بپوشم.
شوهرم از اينكه عكسهاي گوگوش را جمع ميكنم، عصباني ميشود…
شوهرم راضي نيست تا با زن همسايه به تماشاي فيلمهاي فردين بروم…
از لباسهاي كار شوهرم كه چرك و بدبوست متنفرم و هرچه اصرار ميكنم تا كراوات بزند، قبول نميكند و مرا دست مياندازد.
شوهرم دوست ندارد تا من ماشيننويسي ياد بگيرم.
شوهرم راضي نميشود به تهران بيايد و در اينجا كار كند…
خارج از محيط مختلط و بسيار استثنايي دادگاههاي حمايت خانواده كه مشكلات «زن امروزي» ايراني در اَشكال رشدنيافته و تظاهرات دروغي زنان متوسط، طرح ميشود، زنان بسياري، بهسختيهاي زندگي محدودي تن دادهاند كه به آنها اجازه و اميد قدم گذاشتن به نمايشگاههاي اينچنيني را نميدهد و آنها چندان در پيلة تنهايي خود سر ميكوبند كه مثل آن «زن پشمريس» سرانجام بدون راه يافتن به محكمة قضا، بهعلت كمكاري در پشمريسي، با چاقوي رئيس خانواده تكهتكه ميشوند و به اندازهاي با مراكز تساويخواهي و مترقي فاصله دارند كه فقط پس از مرگ، نام و حقانيتشان، مورد بحث قرار ميگيرد و خيلي زود هم، در فراموشخانة زمان، فرو ميرود. اما علت وجودي نمايشگاه صفات و خواستههاي متفاوت زنانه هرچه باشد از اين حقيقت جدا نيست كه ميتوان در پرتو نشانههاي خاص و بسيار رسواگر آن، بر علل و ريشههاي ديگر مسائل اجتماعي دست يافت و شايد ويژگيهاي شگفت اما آسان قضاياي زندگي معاصر را، از خلال نمونههاي آن، دريافت و آنها را از فراموشخانة «زمان» دزديد و در دفتر خاطرات تاريخ اجتماعي، به ثبت رسانيد.