فردوسي، ش 1109، 3 ارديبهشت 1352
فرياد «كمكخواهي» انسان از انسان، بسيار بيجواب ميماند، اما به هيچ روي نميتوان اين نقصان را خاص محدودههاي جغرافيايي معيني دانست.
چندي پيش يك مرد آمريكايي، در يكي از جادههاي آمريكا، به علت آنكه بنزين اتومبيلش تمام شده بود، ساعتها در ميان يخ و برف معطل ماند و چون همة رهگذران، فريادش را شنيدند و پاسخگويش نشدند، اشارات دست نيازمندش را ديدند و آن را ناديده گرفتند، از فرط يأس و تنهايي، با گلوله خودكشي كرد و مرد و به خفت «تنهايي» در جاده آسفالت، نه در جنگل انبوه، تن نداد.
فرياد مرد آمريكايي، يكي از بيشمار فريادهايي بود كه بيجواب ماند. نهتنها در جادههاي عريض و طويل و صافِ آمريكا، فريادرس به ندرت يافت ميشود، بلكه در خيابانهاي تنگ و باريك هم، فريادرس كمياب است و مردم، دستهاي كمك را كه به سويشان دراز ميشود، به ندرت ميفشارند و غالباً براي رهايي خود، فرصت نفس كشيدن را از ديگران ميگيرند.
بنابراين، كساني كه علاقه دارند همه نقصانهاي روحي را با ماشيني شدن زندگي توجيه كنند، در اين مورد بهخصوص موفق نميشوند. در همين حوزة جغرافيايي محل زيست خودمان كه تنها حوزة تجربهمان است، دائماً، شاهد مرگ به علت تنهايي هستيم و شكنجهها و آلام زندگي اجتماعي خود را به سبب اين نامردميها بيشتر احساس ميكنيم.
اخبار مربوط به گريز انسان از انسان كه به صورت رها كردن مجروح و مصدوم در خيابانها و جادهها عنوان ميشود، به حدي است كه نفرت را برميانگيزد. براساس دو نمونه از اخبار مورد اشاره در شميران، اتومبيل سياهرنگي با عابري به نام «علي» تصادف كرد و او را مجروح نمود. سپس سرنشينان اتومبيل «علي» را كه يك پايش شكسته بود به جاي بيمارستان به بيابانهاي باغ فيض بردند و او را همانجا رها كردند. آنها در طول راه به او اطمينان خاطر داده بودند كه معالجهاش كنند.
اگر همة اخباري كه در چهار گوشة جهان، بيپناهي و تنهايي انسان را آشكار ميكند، در بلندگوي خبرگزاريهاي بزرگ عالم دميده ميشد، مردم جهان، ديده بر كشتار جنگها ميبستند و باور ميكردند كه در جادههاي صلح كشتار بيداد ميكند و تنها بودن ويژة جبهههاي جنگ نيست.