تشویق و ترویج بزهکاری

 فردوسي‌، ش‌ 1124، 15 مرداد 1352

«چهار سارق‌ از جان‌ گذشته‌، چهار گانگستر بي‌باك‌، چهار مرد بي‌آينده‌، دست‌ به‌ عجيب‌ترين‌ جنايات‌ مي‌زنند و آنگاه‌ كه‌ بايد كفاره‌ كارهاي‌ خود را بپردازند، ناگهان‌…»

 اين‌ يكي‌ از صدها آگهي‌ تحريك‌كنندة‌ سينمايي‌ است‌ كه‌ سرقت‌ را با چاشني‌ جنايت‌، رنگين‌ كرده‌ و تمام‌ كلمات‌ مورد علاقة‌ جوانان‌ را ماهرانه‌ در كنار هم‌ چيده‌ تا به‌ خاطر سه‌ نقطة‌ ابهامي‌ كه‌ بعد از كلمة‌ ناگهان‌ رديف‌ شده‌، هزاران‌ جوان‌ كمتر از 18 سال‌ را در مسير بي‌باكي‌ و از جان‌ گذشتگي‌ چهار مرد بي‌آينده‌ قرار دهد.

 سينماي‌ ديگري‌ در آگهي‌ كوتاه‌ مؤثر خود يك‌ فيلم‌ سينمايي‌ را چنين‌ تبليغ‌ مي‌كند: «داستاني‌ گيرا، پرهيجان‌ و نفس‌بر از يك‌ سرقت‌… بدين‌ ترتيب‌ جملات‌ كوتاه‌ و بلند تبليغاتي‌ با نقطه‌هاي‌ ابهام‌ و كنايه‌هاي‌ خونين‌، در برابر جوان‌ها چنان‌ صف‌ كشيده‌اند كه‌ گويي‌ تمام‌ روان‌شناسان‌ دنيا در سرزمين‌ ما گرد هم‌ آمده‌اند و تصميم‌ گرفته‌اند تا از تمام‌ امكانات‌ فكري‌ و تجارب‌ رواني‌ خود در جهت‌ دشمني‌ با مردم‌، بهره‌برداري‌ كنند و بر ضعيف‌ترين‌ پايگاه‌هاي‌ فكري‌ و باطني‌ آن‌ها، چنگ‌ بيندازند. اين‌ دشمني‌ چنان‌ ماهرانه‌ انجام‌ مي‌گيرد كه‌ مردم‌ به‌ خاطر آن‌ هم‌ پول‌ مي‌دهند و هم‌ به‌به‌ مي‌گويند.

 براساس‌ خبري‌، در خردادماه‌ گذشته‌، 7 پسربچه‌ مرتكب‌ قتل‌ عمد شده‌اند.

 براساس‌ يك‌ خبر ديگر، در قانون‌ جديد براي‌ اطفال‌ بزهكار تصميمات‌ جديدي‌ اتخاذ شده‌ است‌. طبق‌ اين‌ قانون‌ اگر بعضي‌ از كودكان‌ مرتكب‌ جرايمي‌ شوند، آن‌ها را به‌ دست‌ والدينشان‌ مي‌سپارند و به‌ خاطر مواظبت‌ و مراقبت‌ از آن‌ها تعهد مي‌گيرند.

 براساس‌ نتايج‌ يك‌ تحقيق‌ اجتماعي‌، سينما و سينماروهاي‌ ايراني‌ هر سال‌ 236 ميليون‌ ساعت‌ از وقتشان‌ را در سينماها مي‌گذرانند.

 اگر اين‌ رقم‌ را با ظرفيت‌هاي‌ رواني‌ مردم‌، گرفتاري‌هاي‌ معيشتي‌ آن‌ها، نسبت‌ باسوادها و خلاصه‌ تمام‌ ويژگي‌هاي‌ اجتماعي‌ بسنجيم‌ و سپس‌ نظري‌ بر آگهي‌هاي‌ سينمايي‌، روزنامه‌اي‌، تلويزيوني‌ و پرده‌هاي‌ خونين‌ نمايشي‌ بيفكنيم‌، باور مي‌كنيم‌ كه‌ هر سال‌ ميليون‌ها ساعت‌ از وقت‌ مردم‌ اين‌ مملكت‌ به‌ مصرف‌ كارآموزي‌ چشمي‌ و رواني‌ در مكتب‌ انواع‌ جنايت‌ مي‌رسد و جالب‌ آن‌كه‌ ميليون‌ها ساعت‌ از وقت‌ مردمي‌ هم‌ كه‌ از وجود اين‌ مكتب‌ها بي‌خبرند يا خبر دارند و تجاهل‌ مي‌كنند، صرف‌ مذاكره‌ و تشكيل‌ جلسه‌ و كنفرانس‌ و ميزگرد براي‌ تربيت‌ و اصلاح‌ جوان‌ها و به‌خصوص‌ جوان‌هاي‌ بزهكار مي‌شود.

 مغايرت‌ مفاهيم‌ اجتماعي‌ و ناهماهنگي‌ و عدم‌ تعادل‌ در فعاليت‌هاي‌ اجتماعي‌ به‌ نحوي‌ است‌ كه‌ از طريق‌ يك‌ قطب‌ فعال‌ و گسترده‌، بچه‌ها را جنايتكار بار مي‌آورند و در يك‌ قطب‌ غيرفعال‌ و ضعيف‌؛ سنگ‌ اصلاح‌ جوان‌هاي‌ بزهكار را به‌ سينه‌ مي‌زنند و روغني‌ را كه‌ در سالن‌هاي‌ سينماها ريخته‌ شده‌، خرج‌ امامزاده‌ مي‌كنند. يعني‌ بچه‌هاي‌ بزهكار را به‌ والدين‌ تحويل‌ مي‌دهند. تعهد هم‌ از آن‌ها مي‌گيرند! معلوم‌ نيست‌ اگر والدين‌ معجزه‌گر بودند، چرا پيش‌ از بزهكار شدن‌ فرزند دلبندشان‌ اقدام‌ نكرده‌اند و اگر هم‌ عاجز بوده‌اند كه‌ هنوز هم‌ هستند و با امضا دادن‌ و امضا گرفتن‌، گره‌ از مشكل‌ جوان‌ها و مريدان‌ مكتب‌هاي‌ جنايي‌ ـ سينمايي‌ گشوده‌ نمي‌شود.

 بنابراين‌ چنانچه‌ سرقت‌ و جنايت‌ را به‌ نام‌ بزه‌ و جرم‌ مي‌شناسند، بسيار به‌جاست‌ كه‌ دكان‌ مكتب‌هاي‌ جنايات‌ سينمايي‌ را تخته‌ كنند و با همان‌ توانايي‌ و نهيب‌ قانوني‌ كه‌ در برابر والدين‌ ظاهر مي‌شوند، به‌ دكانداران‌ مورد بحث‌ نيز چشم‌ زهر بروند. اما اگر رونق‌ و شوكت‌ روزافزون‌ اين‌ دكان‌ها، جزو برنامه‌ است‌، بچه‌هاي‌ بزهكار را تحويل‌ ندهند و آن‌ها را به‌ نام‌ برگزيدگان‌ و محصولات‌ صد در صد خالص‌ تمام‌ شرايط‌ اجتماعي‌ به‌ نمايش‌ بگذارند. كانون‌ها و مراكز اصلاح‌ و ترميم‌ روحية‌ بزهكاران‌ جوان‌ در شرايط‌ موجود كه‌ عربدة‌ خونخواهي‌ و ضعيف‌كشي‌ از دل‌ تمام‌ قهرمانان‌ قصه‌هاي‌ سينمايي‌ و تلويزيوني‌ بيرون‌ مي‌آيد، از نوع‌ عقيم‌ترين‌ سازمان‌هاي‌ اجتماعي‌ است‌ كه‌ بازده‌ كارش‌ را نمي‌توان‌ جدي‌ گرفت‌. زيرا بچه‌هايي‌ كه‌ در آنجا به‌ اصطلاح‌ ارشاد و اصلاح‌ مي‌شوند، پس‌ از كسب‌ تربيت‌ ادعايي‌، با آموختن‌ روش‌هاي‌ تازه‌تر سرقت‌ و جنايت‌ سينمايي‌، ايام‌ تلف‌ شده‌ در مراكز اصلاح‌ و ارشاد را جبران‌ مي‌كنند و راه‌هاي‌ جديد شكستن‌ قفل‌ صندوق‌ها و خفه‌ كردن‌ و كشتن‌ مزاحمان‌، راه‌ سرقت‌ را فرامي‌گيرند.

 براي‌ بيان‌ مقصود و هدف‌ كساني‌ كه‌ دكان‌ جنايت‌ را داغ‌ نگاه‌ داشته‌اند، به‌ يك‌ خبر خارجي‌ اشاره‌ مي‌رود: «در پرينستون‌ ماساچوست‌، اتومبيلي‌ كه‌ باني‌ و كلايد و گانگسترهاي‌ معروف‌ آمريكايي‌ در آن‌ به‌ قتل‌ رسيدند، به‌ مبلغ‌ 175 هزار دلار (حدود يك‌ ميليون‌ و 250 هزار تومان‌) طي‌ يك‌ حراج‌ به‌ فروش‌ رسيد.»

 باني‌ و كلايد در سال‌ 1934 در حالي‌ كه‌ با يك‌ اتومبيل‌ فورد فرار مي‌كردند، در محاصره‌ پليس‌ افتادند و مأموران‌ پليس‌ بدن‌هاي‌ اين‌ زن‌ و مرد گانگستر را با 160 گلوله‌ سوراخ‌ سوراخ‌ كردند. پيتر سيمون‌ گرداننده‌ يك‌ قمارخانه‌ در نوادا، اتومبيل‌ باني‌ و كلايد را خريد. اين‌ بيشترين‌ پولي‌ است‌ كه‌ تا به‌ حال‌ بابت‌ يك‌ اتومبيل‌ كهنه‌ پرداخته‌اند.

 بنابراين‌ در پرتو ميدان‌ دادن‌ به‌ نمايش‌ انواع‌ سرقت‌، جنايت‌ و گردانندگان‌ قمارخانه‌ها و قاپ‌بازي‌هاي‌ ماشيني‌ و مدرن‌ در كلوپ‌ها و مؤسسه‌هاي‌ پراكنده‌، چشم‌ به‌ آينده‌ داريم‌ كه‌ پيتر سيمون‌ قمارخانه‌دار نوادايي‌ در متن‌ آن‌ است‌. آينده‌اي‌ كه‌ تحت‌ شرايط‌ خاص‌ و حساب‌ شدة‌ آن‌، گانگسترها قهرمان‌ مي‌شوند و اتومبيل‌ جنايتكاران‌ و دزدان‌ برتر را به‌ بيشترين‌ بهاي‌ ممكن‌ معامله‌ مي‌كنند.

 اگر چشم‌ به‌ اين‌ آينده‌ نداشتيم‌، بدترين‌ انواع‌ فيلم‌هاي‌ ساخته‌ شده‌ در آن‌ جوامع‌ را به‌ قيمت‌ گزاف‌ خريدار نمي‌شديم‌.

 افسوس‌ بر اين‌ واقعيت‌ كه‌ مراكز اصلاح‌ جوان‌ها و قانون‌نويسان‌ دوستدار ارشاد و پند و اندرزگويي‌، بچه‌هاي‌ ايراني‌ را لايق‌ ديدن‌ بهترين‌ فيلم‌هاي‌ تهيه‌ شده‌ در استوديوهاي‌ جهاني‌ نمي‌دانند و آن‌ها را به‌ حال‌ خود گذاشته‌اند تا در مكتب‌ فيلم‌هاي‌ درجه‌ هزار خارجي‌، بزهكار بشوند و سپس‌ تحت‌ ارشاد و اصلاح‌ قرار گيرند!؟

 آيا اصلاح‌ و ارشاد آن‌چنان‌ كلماتي‌ است‌ كه‌ بايد حتماً بعد از آشكار شدن‌ موارد بزهكاري‌ در جوان‌ها به‌ سراغشان‌ برويم‌ يا پيش‌ از آن‌ هم‌ قابل‌ استناد هستند؟ اگر پاسخ‌ اين‌ سؤال‌ مثبت‌ است‌، تماشاي‌ تمام‌ برنامه‌هاي‌ نمايشي‌ و فيلم‌هاي‌ سينمايي‌ به‌ دوستداران‌ كلمات‌ ارشاد و اصلاح‌ پيشنهاد مي‌شود و همچنين‌ توصيه‌ مي‌شود كه‌ تصاوير بر پرده‌ را با توجه‌ به‌ وضع‌ معيشتي‌ و خانوادگي‌ نوجوان‌هاي‌ ما بررسي‌ كنند.

پیمایش به بالا