فردوسي، ش 1151، 22 بهمن 1352
بچههاي مغرب زمين به شوق نگريستن بر تصاوير سكسي زن و مرد كه به حكم شيوههاي جديد آموزشي بر تخته سياه مدارس سخاوتمندانه نقش بسته است به مدرسه ميروند… بچههاي خردسال در بخشهاي وسيع آسيا، افريقا، امريكاي لاتين و جنوب اروپا از مدرسه ميگريزند تا بر تصوير دور از دسترس نان كه در فضاي تاريك و مرطوب كارگاه بهگونة بيرمقش نقش ميبندد بوسه بزنند، زيرا نان براي چهل ميليون كودك جهان حكم كيميا را دارد، كيميايي كه براي دست يافتن به آن از شش سالگي بايد بازوي خود را به خريداران نيروي ارزان كار فروخت. شاهد بر اين مدعا يافتههاي جديد دفتر بينالمللي كار است كه پيامآوران يونسكو جزئيات آن را انتشار دادهاند و قسمتي از راز سر به مهر را باز گشودهاند.
سيستم خبري جهان به مراد كساني كه اين سيستم را به وجود آوردهاند ميچرخد و چرخش آن بر مداري است كه خبرها در جاي خود قرار نميگيرد و واقعيتهاي زندگي بر پاية مصلحتها بازسازي ميشود نه حقيقت رويدادها؛ اگر غير از اين بود خبرهاي نگرانكنندهاي مانند پژوهشهاي اخير دفتر بينالمللي كار در كنار مژدههاي جانبخش وزير بهداري فرانسه كه اخيراً گفته است: «بايد تمام مسائل جنسي را به بچهها آموخت.» مينشست و خوانندة عاديِ خبرهاي روز را به سوي نوعي تفكر مقايسهاي و واقعبينانه برميانگيخت و بر سبك حضور او در جهان اثر ميگذاشت. افسوس كه چنين نيست و تا زماني كه چنان است، چسباندن بعضي خبرها به يكديگر و ايجاد زمينههاي جبري براي همآغوشي خبرهايي كه در اصل گوهر و خميرة يكتايي دارند از جمله ضرورتهاست.
همزمان با لحظاتي كه بچههاي مرفه مغرب زمين در اطراف تئوريهاي جديد جمع شدهاند و از اينكه گروهي با آموزش جزءبهجزء روابط جنسي در مدارس مخالفت ميكنند، سخت متأثر هستند، چهل ميليون كودك خردسال در محيط ناسالم كارگاهها به مجسمههاي بيخون و پايبند شدهاي ميمانند كه در پردة استتار حيلههاي كارفرمايي از نظرها مخفي ماندهاند چون به هر تدبير راه بر نگاه جستوجوگران آلام اجتماعي بسته ميشود. اين بچههاي مجسمهاي كه كليد زندگي بيلبخند خود را در اشتغال به كارهاي سخت و زيانآور ميشناسند با وجود تمام قراردادها و مقاولهنامههايي كه پيدرپي مبادله شده و ميشود همواره در خطر مرگ به علت كمبود اكسيژن، كمبود حرارت، زيادي رطوبت، سوختگي، انفجار، سل و… هستند.
از اين قرار بچههايي كه در اروپا و امريكا گوشهاي حساس خود را به راديوها و تلويزيونها ميچسبانند تا مژدة تشكيل شوراي عالي سكس و سخنپراكنيهاي سكسي وزراي بهداري را بشنوند، نميتوانند در هيچيك از لحظات زندگي با بچههايي كه به محض بازگشودن بندها و لايههاي قنداق استثمار ميشوند هم آوازي كنند. همچنان كه تاكنون هم نكردهاند به همين علت خبرگزاريهايي كه يكسره تحت تأثير نيازهاي جنسي بچههاي مرفه خبرپراكني ميكنند از يافتههاي جديد دفتر بينالمللي كار (با وجود اغماضگريهايش در آماريابي) به آساني درميگذرند و به مسائل مربوط به دو هزار دختر 14 سالة انگليسي ميپردازند كه در انتظارِ مادر شدن لحظه ميشمارند. ديوار سكوت در مورد آموزش صريح مسائل جنسي يكباره به علت شور و التهاب خبرگزاريها شكسته ميشود. تمام زبانها و قلمها بهكار ميافتد، تمام عكاسان و فيلمبرداران خبري بسيج ميشوند، پارلمانها جلسات فوقالعاده تشكيل ميدهند و سرانجام نهضتهاي خبري به اين نتيجه از پيش انتخاب شده ميرسند كه بچههاي غربي از گهواره تا گور مجاز به استفاده از وسايل ضدبارداري بشوند.
اما همين خبرگزاريها و وسايل پخش و توسعة خبر و علمداران نهضتها و بهقولي انقلابي جنسي جديد، مرگ و زندگي ميليون ميليون بچة درگير با خطر مرگ را ناديده ميگيرند و براي آنكه به احساسات جريحهدار شده دو هزار دختر 14 سالة انگليسي بهتر برسند، از حاشية مسائل مرگ و زندگي ميليونها بچة كارگر عبور ميكنند و محيلانه يك چشم خود را به روي دنيا ميبندند تا دو چشم دنيا را بر حقايق موجود نگشايند.
حاصل خبرپراكنيهاي مزورانه و يكسويه آن است كه بچهها در دو طرف ديوار سكوت در پيلة خود فرو ميروند. اين سوي ديوار تصوير عنكبوتي بچهها بر ديوار كثيف كارگاهها نقش ميبندد اما آنسوي ديوار، بچهها پرستندة آئين وقاحتنگاري ميشوند. اگر دنياي بچهها در دو سوي ديوار سكوت، اينطور محيلانه از هم جدا نميشد، پارلمانها، خبرگزاريها، كابينهها و بهخصوص وزراي بهداري معدودي از كشورها جرئت نميكردند در بحبوحة خفقانآور زندگي ميليونها بچة استثمار شده با خرسندي و شيرين زباني نغمهسرايي كنند و اختراع الفباي جنسي را اينطور نويد دهند: «تأسيس شوراي عالي اطلاعات سكس در جنب وزارت بهداري براي ايجاد زبان روشن و واقعبينانه جنسي ضروري تشخيص داده شده است و از اين پس آموزگاران مدارس ابتدايي تصوير آلتهاي تناسلي انسان را در حضور پسران و دختران خردسال، بر تختههاي سياه خواهند كشيد.»
دوگانگي زندگي بچهها از آن است كه طبق عادات معهود خبرپراكنيهاي دست نشانده، گرفتاريها و حسرتهاي اقليت مرفه با طبل و دهل عنوان ميشود و مصائب بزرگ و حياتي اكثريت فقير با نجواها و صداهاي زمزمه مانند به گوش دنيا ميرسد، جنگها و ستيزههاي بزرگ بايد تا طرح دشواريهاي ملل تحت استثمار ممكن گردد و در شكم خبرهاي برانگيزندة جنگي، دشوارهاي واقعي زندگي انسان در آسيا و افريقا و… خواص خبري خود را بازيابد.
نتيجهگيري دفتر بينالمللي كار كه مشمول همان توطئة سكوت ياد شده گشته است، اين حاصل منطقي را به بار آورده كه تنها تصويب مقررات و قوانين و امضاي مقاولهنامههاي بينالمللي و سختگيريهاي قانوني كافي نيست تا جان كارگران خردسال و ستمديده فيالمثل افريقايي و امريكاي لاتين از خطر مرگ و نقص عضو و بيسوادي و شكنجه وارهد. بنابر آنچه در بررسي تفصيلي دفتر مذكور آمده است:
«بخش كشاورزي مهمترين زمينهاي است كه ميتوان بخش اعظم كودكاني را كه كار ميكنند در آن مورد توجه قرار داد. اين بچهها در تمام جوامع از سنين كودكي شروع به كار ميكنند. در بخش كشاورزي در كشورهاي در حال توسعه كه از حد برآوردن نيازهاي زندگي فراتر نميرود، نميتوان براي كودكان مقرراتي وضع كرد. تا هنگامي كه آموزش توسعهنيافته است و تا هنگامي كه اكثر خانوادهها نتوانند از اين كمك چشم بپوشند، كمتر احتمال دارد كه كار كودكان در چارچوب خانوادگي و بدون دريافت مزد بهتدريج از ميان برود.»
به راستي چنين است و جلوگيري از اشتغال بچهها به كارهاي سخت و زيانآور با تصويب قوانين بازدارنده و منع و مجازات شديد قانون ممكن نخواهد بود. چون اشتغال بچهها به كارهاي سخت با چگونگي اجراي قانون تعليمات اجباري و درجة بينيازي خانواده به بازوي كار بچههاي خردسال رابطه دارد كه البته همين خصائص با مفهوم وسيع و همه جانبه توسعهيافتگي و عقبافتادگي همواره در ارتباط است.
بنابراين براي آنكه مزارع بارور شود، خانوادهها بر بازوي نانآور بچهها از سر ناچاري تكيه كنند، زنان مرفه و متظاهر به كدبانوگري خانه، شاگردهاي خردسال داشته باشند و خلاصه براي آنكه بچهها در نيمة كوچكتر جهان در كمال آسودگي به فراگيري جزئيات مسائل جنسي و ايجاد زبان جنسي بپردازند، بچههاي نيمه بزرگتر جهان بايد نخريسي و پارچهبافي و آهنگري و قاليبافي و خانهشاگردي كنند و به مدرسه نروند.
در كشورهاي عقبمانده كه پيش از بالا بردن درجة رفاه و بينيازي خانواده با خوشخيالي ميخواهند تنها به ضرب تبليغات و تعليمات اجباري و سختگيريهاي قانوني اين درد را درمان كنند، كلاسهاي درس از بچهها خالي ميماند. چون بچهها براي دست يافتن به تصوير خشك و لاغر يك قرص نان بيترس از قوانين تعليماتي و كارگري و فقط از ترس گرسنگي كه محركترين ترس زندگي است، براي اشتغال به كارهاي فصلي و موقتي راهي علفزارها و كشتزارها و معادن و… ميشوند يا كنار دوكهاي نخريسي و چهار پايههاي واكسزني چمباتمه ميزنند تا در وهلة اول شكم خود و در مرتبة بعدي افراد خانواده را سير كنند. كارفرمايان هم تا زماني كه شدت نياز خانواده را به معجزة بازوي كار بچهها ميشناسند، از بچهها به بهاي ناچيز بار ميكشند.
در دنيايي زندگي ميكنيم كه شكمهاي برآمدة دو هزار دختر انگليسي مهمترين واقعيتهاي جهان را تحتالشعاع قرار ميدهد ـ درحاليكه شكمهاي به پشت چسبيده ميليون ميليون پسر و دختر افريقايي و آسيايي و… آنقدر مهم نيست كه اخبار مربوط به آن از مراكز خبري جهان، بهطور جدي و مؤثر پخش بشود، مگر آنكه جنگي پيش آيد و سير و گرسنه به روي هم چنگ بيندازند. در غير اين صورت آنقدر كه براي تعيين سن همخوابگي بچهها دلشوره دارند، مسئلة مرگ و زندگي ميليونها بچه را به چيزي نميانگارند. شايد به گمان آنكه تصاوير جنسي بهتر از ساير تصاوير فاصلة فقر و غنا را از خاطرهها ميزدايد و جهان آينده را خالي از مسئلة فقر و سرشار از جاذبة سكس آزاد بهطور تصنعي در برابر چشمان آزمند تصوير ميكند…
اما غم نان آنچنان هوشرباست كه با اين حربههاي تند و تيز رواني از جان ميليونها بچه استثمار شده و افراد خانواده آنها شسته نميشود.
در اين بازار آشفته كه نامش را بازار كار گذاشتهاند، مضحك است كه بعضي از جوامع پيش از غلبه بر واقعيت فقر، واقعگرايي جنسي را كه مورد قبول جوامع صنعتي قرار گرفته است تقليد ميكنند و تلاش مذبوحانهاي دارند براي آنكه گريز از واقعگرايي فقر را زير سرپوش واقعگرايي جنسي پنهان دارند. اين پنهانكاري فقر مضاعف و فساد مضاعف ميانجامد و طبيعي است كه از نظرها دور نميماند.