فردوسي، ش 1148، اول بهمن 1352
يك يوزپلنگ ماده در قفس سيرك ولبر در ژن، سه نوزاد بسيار زيبا را به دنيا آورد اما همة آنها را ـ به علت آنكه رنگ پوستشان برخلاف پوست خودش كاملاً سفيد بود ـ خفه كرد.
سرنوشت بسياري از دخترهايي كه در خانوادههاي ما به دنيا ميآيند بي شباهت به سرنوشت بچههاي يوزپلنگ سيرك ولبر نيست. آنها اگرچه به دست والدين خود خفه نميشوند ولي همواره، با نوعي خفگي رواني و حيثيتي دمساز هستند كه تحمل شكنجههاي پيوسته با آن، دشوارتر از شكنجههاي لحظة مرگ است. به گمان بيشتر مردان اين سرزمين، بايد به طبيعت خالص يك جنسي، از راه زناشويي دست يافت! يعني طبيعيترين پيوند دو جنسي را در راه تحكيم زيربناي تاريخ و فرهنگِ مذكر به كار گرفت.
شايد طرز تلقي يوزپلنگي از خلقت براي مردماني كه وسايل هشيار دهندة كافي دراختيار نداشتهاند بحق باشد اما در چهرة مرداني هم كه به آشنايي با ضرورت «مساوات» تظاهر ميكنند، پس از دختر دار شدن نشانههاي غبن و شكست را ميبينيم.
مردمي كه به علت انزواي فكري، با سنتهاي مزاحم آميختگي دارند ـ در شرايطي كه زنانِ نمايشي، پي در پي از زمين بارور وسايل ارتباطي سر بر ميكشند و بدون پيمودن مسيرِ درستِ هنري، ناگهان پولساز و مشهور ميشوند ـ نميتوانند دختر زاييدن را بر زنان خود ببخشايند. چون مظاهر زن امروزي كه نمونههايش را بر پردههاي نمايشي ميبينند، سخت زشت و ناهنجار است و هرچند با ديدن تصاوير اطواري آنها، شبي را به نيمه ميرسانند، اما دوست ندارند دختر خودشان را در چنان شكل و موقعيت، موفق و پولساز و سرشناس ببينند.
چهرههايي هم كه در اوراق نشريات زرين زنانه براي تبليغ دختر زاييدن تصوير ميشود، چهرههاي دوستداشتني و دلخواهي نيست كه مردان سنتي را براي دختر دار شدن و عزيز داشتن دختران، آماده كند و به آنها بقبولاند دختر را شادمانه بپذيرند.
از اينرو بايد اعتراف كنيم: براي ايجاد آگاهي در اذهان مردمي كه عمري را از دختر داشتن، پرهيز و پروا داشتهاند، هنوز درمان واقعي وسايل درست مبارزه با خرافات را نشناختهايم يا شناختهايم و به دلايل تجارتي از اصول شناسايي خود گريختهايم. به همين دليل، ضمن آنكه رگبارِ فحش را بر سر و روي خانوادههاي خرافاتي و متعصب ميريزيم، هنوز نتوانستهايم، پردههاي نمايشي را و كاغذهاي الوان و گرانقيمت انتشاراتي را كه در انحصار دو پايگاه نيرومند مطبوعاتي است، از نفوذ ويرانگر زنان شناخته شدة نمايشها پاك كنيم و براي مردمي كه به راستي آمادة دريافت علامتهاي هشياردهنده هستند، زنگهاي هشياري را به صدا در آوريم. هيچيك از دشمنان تولد دختر در خانوادهها پس از ديدن پروپاي لخت و عريان زنان بياستعداد و توالد و تناسل «سامانتاها» و «آبجي شهلاها» در افكار خرافاتي و ريشهدار خود تجديدنظر نميكنند، حق هم دارند. آنها قادر نيستند گفتههاي ما را دربارة ارزش وجودي زن با واقعيتهاي تصويري كه به چشم ميبينند تطبيق دهند. نيروي فكري آنها همين كه راه به مرحلة تازهاي ميگشايد، بدبينتر از پيش، تحول مييابد. اين نيرو براي هم آوا شدن با شعرها و پيامها، بايد محركهايي داشته باشد. محركهايي كه آنها را نسبت به معيارهاي گذشتة خود بيايمان كند، اما اين محركها كجاست؟
بنابراين دست كساني را كه يوزپلنگوار، دوست دارند همه موجودات، رنگ و بوي خودشان را داشته باشند، به لحاظ فرهنگي و ارتباط آزاد گذاشتهايم. چون نمونههايي كه در مكتبهاي نمايشي و انتشاراتي تربيت و عرضه ميشود، چنان جاذبهاي ندارد كه اصول عقايد خرافي مردم را مخدوش كند. اين مكتبها به عكس واكنشهاي دفاعي عوامل ضد زن را دامن زده است.
نمونهسازيها درست در جهت حفظ و تحكيم همان عقايد خرافي ديرين است. نمونهسازها، آدمهاي مغرض و نابخردي هستند كه برخلاف تمام ادعاها، نيازهاي زن را نميشناسند. از زن براي پرشدن كيسه و هموار شدن راه ورود به امتيازهاي شغلي بهرهبرداري ميكنند.
اين مدعيان در موضع واقعي خود قرار نگرفتهاند و به كلي از لزوم زمينهسازي براي جايگزيني فرهنگ غني زنانه به جاي فرهنگ فقير زنانه بيخبرند. اگر آنها درست انتخاب ميشوند و در موضع راستين خود قرار گرفته بودند، پس از اين همه سال، جنايتهايي به علت دختر زاييدن زنان و طلاقهايي به همين علت، پيش نميآمد و تعداد دختر بچههاي خفه شده، در سطل خاكروبه انداخته شده، دفن شده، رها شده و حتي زنده به گور شده و… بالا نميرفت، در حالي كه چنين است و با بدبيني محض ميگوييم چنين خواهد ماند. چون گويا دست ياوهسرايان متظاهر به رسالتهاي نمايشي و انتشاراتي براي حفظ ارزشهاي زنانه از نوع خرافي خيلي دراز است.
دختر زاييدن هنوز ننگ است. ننگي كه انگيزة قتل و جدايي و نفرت ميشود. ننگي كه بر پيشاني اين جامعه است و هيچكس براي پاك كردن آن، دستي از آستين بيرون نميكشد و سخني در انتقاد از اتكا بدفرجام وسايل ارتباطي به وجود مهوشان لاابالي نمايشها سرنميدهد. وسايل ارتباطي به شكل كنوني در تغيير عقايد خرافي مردم، نقش سازندهاي ندارد. چون بزرگترين هدف وسايل مذكور اين است كه رابطة «زن ايروني را با شب جمعه» محكمتر كنند و ارزش وجودي او را با قهرمانيهاي رختخوابي و واكنشهاي شب جمعهاي بسنجند. مطبوعات و ديگر وسايل ارتباطي كه نفسهاي خود را با تپشهاي قلب قهرمانهاي شب جمعه تنظيم ميكنند، از ايجاد زيربناي فرهنگ زنان عاجز هستند. با وجود اين همه عوامل پولپرست كه بر سفرة چرب برابر خواهي زن، سورچراني ميكنند، چطور ميتوانيم انتظار معجزه داشته باشيم؟!
چه كسي ميتواند ادعا كند كه پيش از شكستن انحصار حاكم بر وسايل ارتباطي، در عقايد ريشهدار زنان و مردان معتقد به عزت مرد و ذلت زن، ميتوان نفوذ كرد؟ آيا با تبليغ چهره و رفتار «زن پولساز و بزمنشين» راه به نقطهاي ميگشاييم كه در آن نقطه زن به عزت ميرسد؟ چگونه؟ با تكرار دائمي اين خبرها: فلان خوانندة چاق پس از دو سال خوانندگي يك خانة چند ميليون توماني خريداري كرد، فلان هنرپيشة بيهنر پس از 6 ماه بازيگري يك ويلاي… خريداري كرد، فلان رقاص… فلان…؟ بيگمان در مسيري كه پيموده ميشود، تنها به رشد جسمي و جنسي زن ميپردازند، رشدي كه قشرهاي بزرگ طرفدارش نيستند و به ناچار دختر زاييدن را تا ابد ننگ نام خود ميدانند.
به يقين كمك كردن به ظهور و تكامل نشرياتي كه بلندگوي انحصاري و خصوصي «زنان بزمنشين» نباشد، نخستين گام، ايجاد زمينههاي بهتر براي «دختر زاييدن» است. اين نخستين گام را هنوز برنداشتهايم و با آنكه دختران جوان و مسئول و خادم به مردم، در روستاهاي دور و نزديك بسيار داريم، فقط گاهي از سراتفاق دستي به سر و رويشان ميكشيم و چهرهاي از آنها را بدون استفاده از حركتهاي عشوهگرانة دوربينها يا چرخش زيباي قلمها، بهگونهاي سرد و بيجان تصوير ميكنيم.
پيش از برداشتن نخستين گام كه تنها راه غناي فرهنگ زنانه در اين سرزمين است، حق نداريم بر واكنشهاي ضد دختر در خانوادههاي سنتي بتازيم و مردان ضد دختر را در خانوادههايي كه وسايل آگاهكننده واقعي دراختيار ندارند به يوزپلنگاني تشبيه كنيم كه عاشق رنگ پوست خودشان هستند و صاحبان رنگها و ويژگيهاي ديگر را زنده به گور ميكنند.
در حال حاضر فقط گروهي از مردان، يوزپلنگ صفت و خودبين و دروغگو هستند كه از فرنگ برگشتهاند و با اين حال ضمن تظاهر به آزاديخواهي و آزادانديشي، زن را خارج از محدودة شعور متوسط زنان و در مرحلهاي بالاتر از حدود فكري مادربزرگهاشان، نه ميشناسند و نه دوست دارند. اينها معيارهاي يوزپلنگي را به آساني تبليغ ميكنند و تا نفس دارند در تخطئة ارزشهاي انساني زن ميكوشند. خصوصيات يوزپلنگي آنها را به آساني در لابهلاي آثار ادبي، سينمايي، تلويزيوني و مطبوعاتيشان ميتوان شناخت.