يك‌ پديده‌ نوظهور و يك‌ تصوير ناب‌، نفرت‌انگيز

 فردوسي‌، ش‌ 1142، 19 آذر 1352

صاحبان‌ دست‌هايي‌ كه‌ امكانات‌ ارتباطي‌ را در اختيار زنان‌ جاهل‌پيشه‌ و نمايش‌ رقص‌هاي‌ جاهلي‌ زنانه‌ گذاشتند، همچنين‌ تمام‌ مرداني‌ كه‌ به‌ نام‌ همدردي‌ با زنان‌ محروم‌ و ستمديده‌، با امضاي‌ زنانه‌، مشكل‌گشا و چاره‌ساز زنان‌ اين‌ ملك‌ شدند، يا در قالب‌ قصه‌ و حكايت‌ از قول‌ زن‌ها، نامه‌هاي‌ دروغي‌ ساختند و لابه‌لاي‌ آن‌ها كلمات‌ و جملات‌ انتقام‌جويانه‌ نشاندند و با اين‌ شگرد، روحية‌ مردنمايي‌ و قصاص‌ و خونخواهي‌ را به‌ زنان‌ تقويت‌ كردند، مي‌توانند در اين‌ لحظة‌ خاص‌ پايكوبي‌ كنند و به‌ شادماني‌ ظهور زن‌ جنايتكاري‌ كه‌ دختر جواني‌ را با انگيزه‌هاي‌ عاشقانه‌ كشته‌ است‌ هورا بكشند. چون‌ اين‌ زن‌ همان‌ «مولود»ي‌ است‌ كه‌ از سال‌ها پيش‌ مي‌خواستند ظهورش‌ را به‌ چشم‌ ببينند.

 مهين‌ پديدارنظر قاتل‌ 19 ساله‌اي‌ كه‌ با دلايل‌ و حرف‌هاي‌ تازه‌ و نامنتظر، گوش‌ محكمه‌نشينان‌ را مي‌آزارد، نقطة‌ شروع‌ فصل‌ تازه‌اي‌ در جرائم‌ زنان‌ شده‌ است‌. او همزاد هزاران‌ زن‌ و دختر جواني‌ است‌ كه‌ تحت‌ تأثير چند زن‌ مشهور و برگزيدة‌ نمايشي‌، در مجالس‌ مختلف‌، دسته‌جمعي‌ به‌ رقص‌هاي‌ جاهلي‌ و گفت‌وگوها و متلك‌هاي‌ جاهلي‌ تفاخر مي‌كنند و فقط‌ در همين‌ زمينه‌هاي‌ خاص‌، حسودانه‌ و هيجان‌زده‌ مسابقه‌ مي‌دهند.

 عوامل‌ بدخواهي‌ كه‌ اثرات‌ وجودي‌شان‌ بر زندگي‌ نابسامان‌ زن‌ ايراني‌ فاصله‌ به‌ فاصله‌ آشكار مي‌شود از طايفة‌ سودجوياني‌ هستند كه‌ زندگي‌ تصويري‌ را به‌ زن‌ آموخته‌اند و در اين‌ راه‌ بدون‌ شك‌ با سوء نيت‌ قدم‌ برداشته‌اند.

 زندگي‌ تصويري‌ به‌طور كلي‌ نوعي‌ زندگي‌ مصنوعي‌ است‌ كه‌ عوامل‌ تجارتي‌ براي‌ ايجاد و نفوذ و گسترش‌ آن‌ آرزوها، كمال‌ مطلوب‌ها و حتي‌ هوس‌هاي‌ كوچكِ مردم‌ را در لابه‌لاي‌ تصاوير جاندار و بي‌جان‌ با ضربة‌ كلام‌ كوتاه‌ و و مؤثر كوبنده‌ چنان‌ جا مي‌زنند كه‌ از نظر بيننده‌ و شنوندة‌ محروم‌ و ساده‌دل‌، به‌ صورت‌ واقعيت‌هاي‌ موجود و عيني‌ جلوه‌ مي‌كند. به‌ همين‌ علت‌ محرك‌هاي‌ تجارتي‌ در متن‌ آگهي‌ كلامي‌ و تصويري‌ متناسب‌ با عقده‌هاي‌ فردي‌ و اجتماعي‌ و سوابق‌ سنتي‌ معيشتي‌ با چهرة‌ بزك‌شده‌ و برانگيزنده‌، مورد بهره‌برداري‌ قرار مي‌گيرد.

 از ديدگاه‌ اهل‌ تجارت‌، راه‌ درست‌ و حساب‌ شدة‌ سودآور اين‌ است‌ كه‌ محروم‌ترين‌ گروه‌هاي‌ اجتماعي‌ را با لذت‌هاي‌ كاذب‌ زندگي‌ تصويري‌ آشنا كنند. در واقع‌ كارشناسان‌ امر به‌ تجربه‌ دريافته‌اند كه‌ با حربة‌ فرمول‌ و الگوهاي‌ تصويري‌ به‌ سهولت‌ مي‌توان‌ در گروه‌هاي‌ مورد بحث‌، پايگاه‌هاي‌ تجارتي‌ به‌دست‌ آورد. از اين‌ رو در جامعة‌ امريكا، سياه‌پوستان‌ بيش‌ از ديگران‌ مورد هجوم‌ عوامل‌ تجارتي‌ هستند و در جامعة‌ ما، زنان‌ طعمه‌ و شكار تهاجم‌ تبليغات‌ تجارتي‌ شده‌اند.

 محرك‌هاي‌ تجارتي‌ در چارچوب‌ يك‌ فرمول‌ انباشته‌ از انگيزه‌هاي‌ جنسي‌ براي‌ خوشايند انبوه‌ محرومان‌ به‌ كار مي‌آيد و براي‌ مثال‌ چشم‌ها را به‌ ضيافت‌ پاها دعوت‌ مي‌كنند. كيست‌ كه‌ در جامعه‌اي‌ با ويژگي‌هاي‌ اين‌ جامعه‌، دعوت‌ به‌ ضيافت‌ پاها را اجابت‌ نكند. آن‌ هم‌ پاهايي‌ كه‌ قرن‌ها زير پوشش‌ زبر و خشن‌ و ضخيم‌ شلوارهاي‌ «دبيت‌» و چيت‌ و جوراب‌هاي‌ تيره‌، مستور و مخفي‌ بوده‌ اما اكنون‌ از بركات‌ امكانات‌ ارتباطي‌ و تجارتي‌ چنان‌ لخت‌ و صاف‌ و لطيف‌ بر پرده‌هاي‌ نمايشي‌ نقش‌ مي‌بندند كه‌ براي‌ خيلي‌ها، صفحات‌ نمايشي‌ با عطر و بوي‌ واقعي‌ پاها آغشته‌ است‌.

 دعوت‌ به‌ ضيافت‌هاي‌ سخاوتمندانه‌، آن‌ هم‌ براي‌ لذت‌ بردن‌ و كام‌ گرفتن‌ از اندام‌هاي‌ زنانه‌، البته‌ براي‌ مرداني‌ كه‌ طي‌ قرن‌ها چهرة‌ زن‌ همبستر خود را تا شب‌ زفاف‌ نمي‌ديدند و به‌ اصطلاح‌ نقاب‌ از چهره‌اش‌ برنمي‌كشيدند مگر به‌ ضرب‌ شيربها و خلعت‌ و مهريه‌ و جواهر و تعهدات‌ متعدد مالي‌، وسوسه‌انگيز است‌ و چنان‌ شوق‌آور كه‌ مي‌توان‌ به‌ خاطر شركت‌ در ضيافت‌ و پرخوري‌ و بدمستي‌ چند روزي‌ را به‌ نام‌ مزاحم‌ و فريبكار و خلاصه‌ مرد ديوسيرت‌ در زنجير قانون‌ به‌ سر برد.

 محرك‌هايي‌ كه‌ توسط‌ وسايل‌ ارتباطي‌ ارائه‌ مي‌شود هر چند مانند مورد مثال‌، عموماً از جاذبه‌هاي‌ جنسي‌ سرشار است‌، اما براي‌ جلب‌ و جذب‌ زن‌ها، عقده‌هاي‌ حاصل‌ از محروميت‌ها و حقارت‌ها و قيود شاق‌ سنتي‌ نيز مورد سوءاستفاده‌ قرار مي‌گيرد و روحية‌ قداره‌كشي‌ و مبارزه‌طلبي‌هاي‌ قلابي‌ (نه‌ راستين‌) در آن‌ها دميده‌ مي‌شود. به‌ منظور رديابي‌ ريشه‌هاي‌ اين‌ قبيل‌ بهره‌كشي‌هاي‌ تجارتي‌ به‌ بازار نمايشي‌ امريكا نظر مي‌اندازيم‌ كه‌ به‌ قول‌ صاحب‌نظران‌ با عقده‌ها و محروميت‌هاي‌ ديرينة‌ سياهان‌ اين‌طور تجارت‌ مي‌كنند:

 «صاحبان‌ منافع‌ در تجارت‌ سينمايي‌ امريكا براي‌ جبران‌ ضررهاي‌ اخير كه‌ نشانة‌ سلب‌ توجة‌ مردم‌ است‌ به‌ روش‌هاي‌ مدرن‌ بازاريابي‌ متوسل‌ شده‌اند. آن‌ها براي‌ طبقات‌ و قشرهاي‌ خاصي‌ از جامعة‌ امريكا فيلم‌ مي‌سازند. مانند جوانان‌، دوستداران‌ سكس‌، طرفداران‌ تبعيض‌ نژادي‌، همجنس‌گرايان‌، ساديست‌ها، مازوخيست‌ها، امريكاييان‌ چيني‌الاصل‌ و بالاخره‌ سياهان‌. اما سياهان‌ بيش‌ از ديگران‌ مورد هجوم‌ تجارت‌ سينمايي‌ هستند. چون‌ بيش‌ از ديگران‌ عقده‌ دارند، محروميت‌ كشيده‌اند و به‌ همين‌ علت‌ در فيلم‌هاي‌ امروزي‌ عموماً كوشش‌ مي‌شود تا بازيگر سياه‌پوست‌ نسبت‌ به‌ بازيگر سفيدپوست‌ برتري‌ داشته‌ باشد. فضاي‌ داستاني‌ فيلم‌ها به‌گونه‌اي‌ است‌ كه‌ هنرپيشة‌ سياه‌ نسبت‌ به‌ سفيد برتري‌ دارد، او را مسخره‌ مي‌كند به‌ او حقه‌ مي‌زند، روي‌ دست‌ او بلند مي‌شود، او را لگدمال‌ مي‌كند و حتي‌ مي‌كشد با اين‌ حال‌، قهرمانانه‌، جان‌ سالم‌ به‌ در مي‌برد! در اين‌ دورة‌ خاص‌ از زندگي‌ اجتماعي‌ و تجارتي‌ مردم‌ امريكا، جاسوسان‌ سياه‌ ـ گانگسترهاي‌ سياه‌، دزدان‌ دريايي‌ سياه‌، انقلابيون‌ سياه‌ و حتي‌ عيساي‌ سياه‌پوست‌ هستة‌ اصلي‌ فيلم‌هاي‌ روز و وقايع‌ مربوط‌ به‌ آن‌ شده‌اند.»

 فقط‌ به‌ خاطر جبران‌ خسارت‌هاي‌ تجارتي‌، ماشين‌ از كارافتادة‌ تجارت‌ سينمايي‌ را به‌ سوي‌ سياهان‌ و بر مدار عقده‌هاي‌ آن‌ها هل‌ مي‌دهند و كمترين‌ حسن‌ نيتي‌ ندارند به‌ همين‌ علت‌ حس‌ انتقام‌جويي‌ كه‌ طي‌ زمان‌ در وجود سياهان‌ شكل‌ گرفته‌ ضمن‌ برخورد با محرك‌هاي‌ تجارتي‌ برانگيخته‌ مي‌شود همچنان‌ كه‌ آتش‌ خشم‌ فرو خوردة‌ سفيدها و تمايلات‌ آن‌ها به‌ حفظ‌ برتري‌ها با ديدن‌ قهرمان‌ تصويري‌ و سينمايي‌ شعله‌ مي‌كشد. نتيجه‌ اين‌كه‌ سفيد و سياه‌ با فواصل‌ عميق‌تري‌ در دنياي‌ دور از هم‌ به‌ سر مي‌برند و سياهان‌ به‌ خاصيت‌ قصاص‌ و سفيدها به‌ ضرورت‌ قلع‌ و قمع‌ سياهان‌ ايمان‌ مي‌آورند.

 از اين‌ رو صاحبان‌ منافع‌ در سينماي‌ تجارتي‌ امريكا باعث‌ مي‌شوند كه‌ هارلم‌ وسيع‌تر و گسترده‌تر شود و جامعة‌ امريكا را در دهان‌ متعفن‌ خود فرو بلعد.

 در جامعة‌ ما نيز كه‌ صاحبان‌ منافع‌ تجارتي‌، اوضاع‌ و احوال‌ را براي‌ بهره‌برداري‌ از خصائص‌ و عقده‌هاي‌ زنانه‌ آماده‌ ديده‌اند، شگردهاي‌ مشابه‌اي‌ مورد آزمايش‌ است‌ و يكي‌ از آن‌ها زن‌ كلاه‌مخملي‌ و عربده‌كش‌ و قلدري‌ است‌ كه‌ با كلمات‌ ركيك‌ و فحش‌هاي‌ مردانه‌ به‌گونه‌اي‌ شهواني‌ كامجويي‌ مي‌كند. مشابهت‌ اين‌ قهرمان‌ ساختگي‌ تجارتي‌ با قهرمان‌هاي‌ ساختگي‌ فيلم‌هاي‌ مبتذل‌ امريكايي‌ به‌ حدي‌ است‌ كه‌ مي‌توان‌ گفت‌: در جامعة‌ ما عوامل‌ تجارت‌ نمايشي‌ با اتكا به‌ آزادي‌هاي‌ موجود، بحران‌ جنسي‌ را دامن‌ مي‌زنند و تأثير تدريجي‌ لجاره‌هاي‌ نمايشي‌ و الگوهاي‌ پيشنهادي‌ آن‌ها، اشاعه‌ و رواج‌ انحراف‌ جنسي‌ در ميان‌ دختران‌ است‌.

 به‌ علت‌ وجود عقده‌هاي‌ حقارت‌آميز و ريشه‌دار قديمي‌ بود كه‌ ناگهان‌ تصوير زن‌ قلدر و كلاه‌ مخملي‌ به‌ نام‌ يك‌ تصوير تازه‌ و ناب‌ از سينماي‌ زن‌ امروز ايران‌ پذيرفته‌ شد و بر تمام‌ پرده‌هاي‌ نمايشي‌، نشريات‌ زنانه‌ و عمومي‌، بر ديوار بزم‌هاي‌ شبانه‌ و محافل‌ خانوادگي‌ و حتي‌ ديسكوتك‌ها و كاباره‌ها آويخته‌ شد. اين‌ تصوير كه‌ صداي‌ درهم‌ شكستن‌ طبيعت‌ زنانه‌ را در خود دارد و انحراف‌ جنسي‌ و كاردي‌ كردن‌ حريف‌ و به‌ قول‌ دختران‌ مدرن‌ امروزي‌ «نفله‌ كردن‌» رقيب‌ در بطن‌ آن‌ است‌، تصوير قهرمان‌هاي‌ دروغي‌ زن‌ ايران‌ شد و چنان‌ توسعه‌ يافت‌ و در بالا و پايين‌ جامعه‌، ابعاد گسترد كه‌ مهين‌ پديدارنظر پس‌ از واقعيت‌ بخشيدن‌ به‌ اين‌ تصوير شوم‌ در برابر بازپرس‌ قرار گرفت‌ و به‌ ستايش‌ از زيبايي‌ و ظرافت‌ چاقوي‌ ضامن‌دار و ضرورت‌ به‌ خون‌ كشيدن‌ معشوقة‌ خيره‌سر پرداخت‌.

 تصاوير رقاصه‌هايي‌ كه‌ با پيچ‌وخم‌ اندام‌ خود طوري‌ نمايش‌ مي‌دهند كه‌ گويي‌ چاقوي‌ ضامن‌دار را در هوا مي‌چرخانند ضمن‌ اين‌كه‌ ويژگي‌هاي‌ يك‌ گروه‌ سنتي‌ را لوث‌ كرده‌ است‌ با ساير محرك‌هاي‌ جنسي‌ و فيلم‌هاي‌ كاراته‌اي‌ هنگ‌كنگي‌ در يك‌ خط‌ هماهنگ‌ پيش‌ مي‌رود. اين‌ تصاوير به‌ هم‌ پيوسته‌ كه‌ از يك‌ منبع‌، آب‌ مي‌خورند در حقيقت‌ به‌ هرج‌ و مرج‌ جنسي‌ و جنايي‌ و بحران‌ در روابط‌ منجر مي‌شود كه‌ از همين‌ حالا نشانه‌هايش‌ را مي‌بينيم‌.

 جالب‌ است‌ كه‌ طرفداران‌ شيوه‌هاي‌ جديد نمايشي‌ تجارتي‌ در پايگاه‌هاي‌ مطبوعاتي‌، سينمايي‌ و تبليغاتي‌ در توجيه‌ رفتار خود مي‌گويند: «براي‌ بهبود روحية‌ زن‌ ايراني‌ و رفع‌ عقده‌هاي‌ او بهترين‌ درمان‌ همين‌ عمل‌ جراحي‌ است‌ كه‌ ما به‌ آن‌ دست‌ زده‌ايم‌.»

 اما توجيه‌ كلاه‌بردارانة‌ آن‌ها نشانه‌اي‌ است‌ بر اين‌ كه‌ غمخواران‌ پول‌دوست‌ زن‌ ايراني‌ هنوز نظم‌ و دقت‌ و ظرافت‌ حاكم‌ بر اعمال‌ جراحي‌ را نشناخته‌اند و نمي‌دانند كه‌ حركات‌ دست‌هاي‌ ماهر يك‌ جراح‌ كه‌ مي‌خواهد مسائل‌ و عفونت‌هاي‌ اجتماعي‌ را علاج‌ كند تا چه‌ اندازه‌ به‌ حركات‌ ناشيانه‌ و بي‌رحمانة‌ يك‌ قصاب‌ كه‌ قصدش‌ فقط‌ لت‌ و پار كردن‌ اندام‌ها و فروش‌ آن‌هاست‌ فرق‌ دارد. آنچه‌ را ما در زمينة‌ الگوسازي‌ براي‌ زن‌ها مي‌بينيم‌ به‌ قصابي‌ شباهت‌ دارد نه‌ جراحي‌ دقيق‌ و حيات‌بخش‌. دست‌هاي‌ مسئول‌ به‌ كساني‌ تعلق‌ دارد كه‌ اگر عفونتي‌ را از پيكر جامعه‌ برمي‌دارند، عفونت‌ بدتر و بدخيم‌تري‌ به‌ جاي‌ آن‌ نمي‌نشانند.

 بنابراين‌ به‌ جرئت‌ مي‌توان‌ گفت‌ ظهور عفونت‌هاي‌ تازه‌اي‌ كه‌ مهين‌ پديدارنظر مظهر آن‌ است‌، نتيجة‌ حركات‌ ناشيانه‌ و نابخردانه‌ دست‌هايي‌ است‌ كه‌ هرگز جراح‌ نبوده‌اند.

پیمایش به بالا