پذيرش‌ نوعی مداخله‌

فردوسي‌، مسايل‌ شهروكوچه‌، 14 اسفند1351، ش‌ 1105

مادر شوهري‌ به‌ اتهام‌ نوشتن‌ نامه‌هاي‌ خلاف‌ واقع‌ به‌ پسرش‌ و عليه‌ عروسش‌، در شهرستان‌ آبادان‌، تحت‌ تعقيب‌ قرار گرفت‌. او در اين‌ نامه‌ها، به‌ نام‌ شخص‌ ناشناس‌ و خيرخواه‌ و مصلحت‌ انديش‌، به‌ پسرش‌ هشدار داده‌ بود كه‌، زنت‌ با ديگري‌ عهد دوستي‌ بسته‌ است‌ ! خانواده‌هاي‌ ايراني‌، در همة‌ طبقات‌، با آثار و نشانه‌هاي‌ بيماري‌ رهبري‌ و رياست‌ و سلطه‌ جويي‌ افراد پير بر افراد جوان‌ خانواده‌، به‌ خوبي‌ آشنا هستند، زيرا بر پاية‌ نكته‌هايي‌ از تاريخ‌ اجتماعي‌ ايران‌ كه‌ به‌طور شفاهي‌ و كلامي‌، سينه‌ به‌ سينه‌ مي‌چرخد و سرشار از صداقت‌ و واقعيت‌ است‌، مفاهيم‌ مادر زن‌، مادر شوهر و..همواره‌ ايجاد هول‌ و هراس‌ مي‌كند و به‌خصوص‌ در طبقات‌ متوسط‌ و فقير، يادآوري‌ بعضي‌ از نمونه‌هاي‌ آن‌، لرزه‌ بر اندام‌ عروس‌ و داماد مي‌افكند.

 از اين‌ رو مادرشوهر آباداني‌، نخستين‌ و بي‌رحم‌ترين‌ بزرگسالي‌ نبود كه‌ در ادعاي‌ بزرگ‌تري‌ و رياست‌ بر پسرجوان‌ خود تا مرز گناه‌ و ننگ‌ پيش‌ رفت‌. پيش‌ از او نيز نمونه‌هاي‌ بدتر و ظالم‌تري‌ را شناخته‌ايم‌ كه‌ تا مرحلة‌ قتل‌، به‌ منظور حفظ‌ مقام‌ رياست‌ و رهبري‌، كوشيده‌اند، به‌طوري‌ كه‌ به‌جرئت‌ مي‌توان‌ گفت‌، يك‌ عامل‌ عمده‌ در افزايش‌ طلاق‌ در ايران‌، همين‌ روحيه‌ مداخله‌ جويي‌ پيران‌ در زندگي‌ خانواده‌هاست‌.

 عشق‌ به‌ رهبري‌ و به‌ قول‌ خودشان‌  هدايت‌  در وجود افراد پير خانواده‌ها، چندان‌ عميق‌ و ريشه‌دار است‌ كه‌ آن‌ها حاضرند به‌ خاطر ارضاي‌  حس‌ خودخواهي‌، زندگي‌ مشترك‌ جوان‌ها را واژگون‌ كنند و البته‌ در دوباره‌سازي‌ آن‌، نهايت‌ تلاش‌ و كوشش‌ را به‌ كار مي‌برند!

 به‌ همين‌ علت‌، در جنگ‌هاي‌ زناشويي‌ ما، ظاهراً زن‌ و شوهر با يكديگر نبرد مي‌كنند در حالي‌ كه‌، جنگ‌ در واقع‌ جنگ‌ بزرگ‌ترهاست‌ و آن‌ها هستند كه‌ بر سر رهبري‌ با يكديگر مي‌جنگند و از طريق‌ القاي‌ افكار خود به‌ جوان‌ترها، آن‌ها را به‌ مبارزه‌ و جنجال‌، دعوت‌ مي‌كنند.

 بزرگ‌ترهاي‌ خانواده‌، معمولاً براي‌ حفظ‌ مقام‌ رهبري‌، مسلح‌ به‌ حربه‌هاي‌ گوناگوني‌ هستند. چنانچه‌ ثروتمند باشند، با بذل‌ و بخشش‌هاي‌ پولي‌، در تثبيت‌ مقام‌ و موقع‌ خود مي‌كوشند و در غير اين‌ صورت‌ با ابراز احساسات‌ عميق‌، دلسوزي‌هاي‌ به‌ موقع‌ و جلسات‌ و مذاكرات‌ مكرر خانوادگي‌ به‌ مقصود مي‌رسند.

 اما نكتة‌ بسيار جالب‌ در كشمكش‌هاي‌ سني‌ در خانواده‌هاي‌ ما، رفتار و برخوردهاي‌ متضاد جوان‌ترها با افراد مسن‌ است‌، براي‌ مثال‌ جوان‌ها در بحران‌ عشق‌ و دلدادگي‌، گستاخانه‌ در برابر بزرگ‌ترها مي‌ايستند و چندان‌ مبارزه‌ مي‌كنند تا بر عشق‌ خود مهر و امضاي‌ قانوني‌ بگذارند اما همين‌ كه‌ بر روابط‌ عاشقانه‌، صورت‌ قانوني‌ دادند يا پس‌ مي‌كشند و از آن‌ همه‌ عاشقي‌ و سركشي‌ و قدرت‌ اراده‌، بري‌ مي‌شوند و تبعيت‌ و اطاعت‌ كامل‌ از افراد بزرگسال‌ را، به‌ جان‌ مي‌خرند و اين‌ همه‌ تضاد روحي‌ و فكري‌ دليل‌ بر آن‌ است‌ كه‌ جوان‌هاي‌ ما، اگر چه‌ دور ريختن‌ قيود و عادات‌ ويرانگر را تبليغ‌ مي‌كنند، اما به‌ علت‌ فقدان‌ اتكا به‌ نفس‌ و استقلال‌ فكري‌ كه‌ لازمه‌اش‌ انديشة‌ آزاد است‌، نمي‌توانند حتي‌ خويشتن‌ خويش‌ را از وابستگي‌هاي‌ بي‌ منطق‌ و مضر برهانند.

 جوان‌ها، بر خلاف‌ تظاهرات‌ استقلال‌ طلبانه‌اي‌ كه‌ دارند، هميشه‌ خود را پسركان‌ و دختركان‌ نابالغي‌ مي‌انگارند كه‌ بايد مورد حمايت‌ و حضانت‌ والدين‌ قرار گيرند و دست‌ نوازش‌ آن‌ها را بر سر داشته‌ باشند زيرا صميمانه‌ معتقدند فقط‌ خانه‌اي‌ پناهشان‌ مي‌دهد كه‌ سال‌هاي‌ كودكي‌ را در فضاي‌ آن‌ گذرانده‌اند و فقط‌ افرادي‌ پي‌ به‌ شخصيت‌ و حقانيت‌شان‌ مي‌برند كه‌ با آن‌ها رابطة‌ خوني‌ دارند و از يك‌ ايل‌ و تبار و قبيله‌ هستند! و اين‌ همان‌ عامل‌ اساسي‌ است‌ كه‌ باعث‌ مي‌شود تا جوان‌ها، رفتار زناشويي‌ خود را چنان‌ تنظيم‌ كنند كه‌ با معيارهاي‌ افراد خانواده‌ تطبيق‌ كند و رضايت‌ نامة‌ يك‌ يك‌ افراد مؤثر و با نفوذ خانواده‌، شامل‌ حالشان‌ شود. حال‌ اگر در اين‌ رضايت‌نامه‌، نفع‌ اجتماع‌ منظور نشده‌ باشد، چندان‌ اهميتي‌ ندارد.

پیمایش به بالا