فريب‌: بهانه‌ای زنانه‌ و دخترانه‌

 فردوسي‌، مسائل‌شهروكوچه‌، 14 اسفند1351، ش‌ 1105

هر چند فريب‌ خوردگان‌ كافه‌ تريايي‌ و كاباره‌اي‌، راه‌ خانة‌ قاضي‌ را خوب‌ مي‌شناسند، فريب‌ خوردگان‌ واقعي‌ از نام‌ و نشان‌ قاضي‌ بي‌خبرند و معصومانه‌، نتيجة‌ تلخ‌ اشتباه‌ خود را در بدترين‌ شكل‌ ممكن‌ تحمل‌ مي‌كنند، به‌ همين‌ علت‌ است‌ كه‌ بايد كلمة‌ فريب‌ را به‌ نام‌ يك‌ دست‌ آويز و نوعي‌ وسيلة‌ حيله‌گري‌ زنانه‌ شناخت‌ و آن‌ را از زناني‌ كه‌ با مهارت‌ بسيار، شرايط‌  فريب‌ خوردن‌  خود را فراهم‌ مي‌كنند، باز پس‌ گرفت‌.

 در حال‌ حاضر كه‌ مراجع‌ مختلف‌ شكوائيه‌هاي‌ مربوط‌ به‌ زنان‌ حيله‌گر را مبني‌ بر اين‌كه‌، چرا فلان‌ مرد باعث‌ شد تا از شوهرم‌ جدا بشوم‌، اما بعد از طلاق‌ با من‌ عروسي‌ نكرد؟ دريافت‌ مي‌دارند، عملاً به‌ زن‌هايي‌ كه‌ سال‌هاست‌ به‌ مقاصد عشقي‌ و پولي‌ خود با حربة‌ فريب‌ رسيده‌اند، باج‌ مي‌دهند.

 براي‌ توضيح‌ مطلب‌، به‌ چكيدة‌ چند خبر كه‌ ضمن‌ آن‌، چگونگي‌ فريب‌ خوردن‌ زنان‌ شاكي‌ آشكار مي‌شود، اشاره‌ مي‌رود:

 – زن‌ جواني‌ به‌ خاطر يك‌ مرد، از همسر و فرزندانش‌ گذشت‌ تا با او عروسي‌ كند، اما هنگامي‌ كه‌ به‌ سراغش‌ رفت‌، جواب‌ رد شنيد و دريافت‌ كه‌ فريب‌ خورده‌ و زندگي‌ و سعادتش‌ را به‌ باد داده‌ است‌! زن‌ فريب‌ خورده‌ به‌ كلانتري‌ پناه‌ برد.

 – دختر 19 ساله‌اي‌ به‌ نام‌ رؤيا به‌ علت‌ خونريزي‌ شديد ناشي‌ از سقط‌ جنين‌ درگذشت‌، براساس‌ شواهد موجود، رؤيا دختر فريب‌ خورده‌اي‌ تشخيص‌ داده‌ شده‌ است‌.

 – مادري‌ در يكي‌ از بيمارستان‌هاي‌ بروجن‌، پس‌ از تولد فرزندش‌، او را در باغچه‌ بيمارستان‌ دفن‌ كرد، اما بعد از يك‌ ساعت‌، نوزاد را زنده‌ از زير خاك‌ بيرون‌ كشيدند. مادر طفل‌ به‌ پرستاران‌ گفت‌: «چون‌ فرزندم‌ نامشروع‌ بود، او را در باغچه‌ بيمارستان‌ دفن‌ كردم‌. 9 ماه‌ پيش‌ كه‌ به‌ بروجن‌ مي‌رفتم‌، در راه‌، رانندة‌ يك‌ اتومبيل‌، مرا سوار كرد و بين‌ راه‌ فريبم‌ داد. من‌ از ترس‌ آبرويم‌، در اين‌ مورد با كسي‌ حرفي‌ نزدم‌ و هر كس‌ در مورد حاملگي‌ام‌ سؤال‌ مي‌كرد مي‌گفتم‌ غده‌ است‌.»

 اما فريب‌ خوردگان‌ واقعي‌، راه‌ و رسم‌ شكوائيه‌ نويسي‌ را نمي‌شناسند و به‌ علت‌ فقر و تنگدستي‌، از مزاياي‌ كورتاژ هم‌ بي‌ بهره‌اند و با محلول‌ها و تركيبات‌ و روش‌هاي‌ وحشتناك‌ قديمي‌، تن‌ به‌ كشتن‌ فرزند ناخواسته‌ مي‌دهند كه‌ غالباً به‌ مرگ‌ خودشان‌ منجر مي‌شود و چنانچه‌ محكمه‌ راه‌ بر آن‌ها بگشايد، براي‌ استنطاق‌ است‌، نه‌ از راه‌ دلسوزي‌، چنانكه‌ چندي‌ پيش‌، زن‌ فريب‌ خوردة‌ سبزواري‌، آزادي‌ خود را بر سر فريب‌ واقعي‌ گذاشت‌، بدون‌ آن‌كه‌ مانند زنان‌ فريب‌ خوردة‌ كاباره‌اي‌ و كافه‌تريايي‌، فوت‌ و فن‌ كار را بشناسد و روحش‌ از وجود قوانين‌ حاوي‌ كلمة‌ فريب‌ باخبر باشد.

 هر چند موضوع‌ اتهام‌ فاطمه‌، زن‌ محكوم‌ سبزواري‌، مربوط‌ به‌ چند سال‌ پيش‌ است‌، اما چون‌، موضوع‌ اتهام‌، مجدداً از طرف‌ فرزندانش‌ تعقيب‌ شده‌، شنيدني‌ است‌.

 اين‌ زن‌ هم‌اكنون‌ در زندان‌ به‌ جرم‌ كشتن‌ دو فرزند توأم‌ و نوزادش‌، به‌ سر مي‌برد، اما فرزندانش‌ در نامه‌اي‌ كه‌ به‌ يكي‌از مراجع‌ دريافت‌ شكوائيه‌هاي‌ مربوط‌ به‌زنان‌ فرستاده‌اند، موضوع‌را چنين‌ طرح‌ كرده‌اند:

 «بانو فاطمه‌، مادر ما، چند سال‌ پيش‌، شوهرش‌ را كه‌ پدر ما بود، از دست‌ داد و براي‌ آن‌ كه‌ بتواند شكم‌ خودش‌ و ما را سير كند، از شهر و ديار شوهر به‌ شهر و ديار خودش‌ كه‌ سبزوار است‌ رفت‌ تا در آنجا با پشم‌ ريسي‌ روزگار بگذراند. زندگي‌ بخور و نمير ما، با زحمت‌هاي‌ مادرمان‌ در كار پشم‌ريسي‌ ادامه‌ داشت‌ تا آن‌ كه‌ ناگهان‌ و بدون‌ خبر قبلي‌، مادر، از خانه‌ رفت‌ و مدت‌ها از او بي‌خبر بوديم‌. بعدها كه‌ بازگشت‌، از طرف‌ مقامات‌ مسئول‌، دستگير و محكوم‌ به‌ حبس‌ ابد شد. اين‌ ظاهر ماجرا بود، امروز كه‌ ما سنين‌ رشد را مي‌گذرانيم‌ و حقايق‌ مربوط‌ به‌ اتهامات‌ مادر خود را دريافته‌ايم‌، تصميم‌ گرفته‌ايم‌ تا آن‌ را بازگو كنيم‌، شايد موجبات‌ تخفيف‌ در مجازات‌ او فراهم‌ آيد، به‌ قراري‌ كه‌ مطمئناً دور از هرگونه‌ اشتباهي‌ است‌. مادرما پس‌ از اقامت‌ در سبزوار، با مواعيد پوليِ يك‌ مرد متمكن‌ سبزواري‌ كه‌ به‌ مقدسات‌ قسم‌ خورده‌ بود تا دم‌ مرگ‌ سرپرستي‌ اطفال‌ او (يعني‌ ما را) بپذيرد و جاي‌ خالي‌ پدر را پر كند، تن‌ به‌ هماغوشي‌، با او داده‌ و شوق‌ يافتن‌ سايه‌ و سروري‌ را به‌ دل‌ پرورده‌ است‌. اما پيش‌ از آن‌ كه‌ بتواند به‌ عقد ازدواج‌ آن‌ مرد درآيد، حامله‌ شده‌ و چون‌ دلواپسي‌ حاملگي‌، آن‌ هم‌ نامشروع‌ در شهري‌ مانند سبزوار، آزارش‌ مي‌داد و ضمناً خوب‌ مي‌دانست‌ كه‌ در صورت‌ برملا شدن‌ راز، گلويش‌ را پاره‌ خواهند كرد و لعن‌ و نفرين‌ مردم‌، دامن‌ بچه‌هايش‌ را خواهد گرفت‌، همين‌ كه‌ برآمدگي‌ شكم‌، از حد درگذشت‌، از خانه‌ گريخته‌ و در خرابه‌هاي‌ اطراف‌ سبزوار پنهان‌ شد.

 او در آنجا، آن‌قدر ماند كه‌ وقت‌ زايمان‌ فرا رسيد و در پناه‌ ديوارهاي‌ فرو ريخته‌ خرابه‌، 2 فرزند توأم‌ را، مخفيانه‌ و در تنهايي‌، به‌ دنيا آورد و پس‌ از فراغت‌، از فرط‌ خونريزي‌ بيهوش‌ شد. وقتي‌ پس‌ از ساعت‌ها ديده‌ گشود دو فرزند نوزاد خود را مرده‌ يافت‌ و دوباره‌ به‌ خانه‌ نزد ما بازگشت‌. اما رهگذري‌ كه‌ دو طفل‌ مرده‌ را يافته‌ بود، به‌ مقامات‌ مسئول‌ گزارش‌ داد و نتيجه‌ اين‌كه‌، مادر ما، به‌ جرم‌ قتل‌ دو كودك‌ نوزاد، به‌ حبس‌ ابد محكوم‌ شد كه‌ بعدها، به‌ مناسبتي‌، مشمول‌ عفو واقع‌ شد و مدت‌ زندان‌ تا 10 سال‌، تخفيف‌ يافت‌.»

 حال‌ و روز زن‌ محكوم‌ و محبوس‌ سبزواري‌ كه‌ به‌ هرحال‌ فريب‌ خوردة‌ نياز شديد به‌ نان‌ و امنيت‌ است‌، با وضع‌ فريب‌ خوردگاني‌ كه‌ در سواحل‌ نيلگون‌ دريا در فضاهاي‌ تاريك‌ كافه‌ ترياها و كاباره‌ها و در هتل‌ها و متل‌ها، همراه‌ با فريب‌ دهندگان‌ خود، مثل‌ كبك‌ مي‌خرامند و در بزم‌هاي‌ شبانه‌، مي‌خورند و مي‌آشامند و مرد همراه‌ را به‌  فريب‌ دادن‌ برمي‌انگيزند، بسيار تفاوت‌ دارد. فرزندان‌ فاطمه‌ حق‌ دارند، برائت‌ مادر عاصي‌، بي‌سواد و پشم‌ريس‌ خود را بخواهند، به‌خصوص‌ كه‌ سر به‌ نيست‌ كردن‌ بچه‌هاي‌ نامشروع‌ به‌ كمك‌ و ياري‌ كورتاژهاي‌ پنهاني‌، از طرف‌ خانم‌هاي‌ باسواد و متمدن‌ و مدرن‌ و ظاهراً فريب‌ خورده‌، چنان‌ رواج‌ دارد كه‌ معدوم‌ شدن‌ دو بچة‌ نوزاد زن‌ سبزواري‌، در برابرش‌، قابل‌ سخت‌گيري‌ نيست‌ و نبايد او را به‌ جرم‌ آن‌كه‌، راه‌ به‌ سوي‌ خانة‌ قاضي‌ و كلانتري‌ نبرده‌ و با نتيجة‌ عمل‌، در محيط‌ يك‌ ويرانه‌، به‌ تنهايي‌ مواجه‌ شده‌ است‌، محكوم‌ نمود و به‌ شدت‌ مجازات‌ كرد.

 اگرچه‌، مفاهيم‌ خشك‌ قانون‌ عليه‌ رفتار فاطمه‌، چنگ‌ و دندان‌ نشان‌ مي‌دهد، اما امكان‌ تفسير انساني‌ قانون‌ را در هيچ‌يك‌ از سيستم‌هاي‌ قضايي‌، از قاضي‌ عادل‌ نگرفته‌اند چون‌ هميشه‌ روحية‌ انصاف‌ و عدل‌، از طريق‌ تفسير قانون‌ اعمال‌ مي‌شود، نه‌ بر اساس‌ قالب‌ تغيير ناپذير و منجمد آن‌.

پیمایش به بالا