فردوسي، 24 مهر1351، ش 1085
زنگ خطر با رنگ به رنگ شدن آگهيهاي تجارتي و استادي و خبرگي گردانندگان و تهيه كنندگان اين آگهيها كه مؤسسات ثروتمند و بزرگ سودجويانه پايههايش را ريختهاند، اكنون آشكارتر از پيش به گوش ميرسد و موضوع لزوم نظارت بر مصرف كالاهاي تجملي كه پوشاك تجملي جزو آن است بيشتر مطرح ميشود.
تبليغاتچيها براي تشديد بيماري تجمل خواهي و تسكين موقتي نيازهاي تجملي، هر روز دست به شگرد تازهاي ميزنند كه بيش از شگردهاي قبلي، اشتهاانگيز، چپاولگر و ويران كننده است و بيش از آنچه طبيعت حيلههاي تبليغاتي اقتضا ميكند، عقدهها و كمبودهاي رواني مردم جامعه را مورد هجوم و سوءاستفادههاي آگاهانه قرار ميدهد.
مردم اين جامعه به نام آحاد بنيادي اقتصاد مملكت، سخت تحت تأثير اوضاع نابسامان تبليغات تجاري هستند و ضرورت تعادل دخل و خرج را به كلي از ياد بردهاند.
براساس كلكهاي حساب شده تبليغاتي، نه تنها كالاهاي تجملي، بلكه خدمات تجملي مورد توجه و اعتناء مردم حتي در عمق اجتماع قرار ميگيرد و مردم را به مسابقة غير عادي در اسراف اشياء و خدمات تجملي وادار ميكند. بهطوري كه اگر درست بنگريم، مسلم ميشود كه صحنة اجتماع و بهخصوص صحنة شهر تهران، ميدان مسابقهاي است كه بسياري از مردم، درآن، اشياء لوكس را بدون رعايت شرايط منطقي و انضباط خاص مسابقات، از هم ميقاپند و در راه توجيه و صحهگذاري بر نيازمنديهاي خلاف واقع، آرمانهاي اساسي زندگي اجتماعي را به كلي فراموش كردهاند.
مردم براي آنكه از يكديگر عقب نمانند، در دورههاي خاصي از زمان، تب تجمل پرستي خود را با اشياء و لوازم شرقي تسكين ميدهند كه در اصل موضوع تغييري نميدهد و به هرحال جامعه را از مسير منطقي مصرف منحرف ميكند.
بهطور كلي استفاده از جملات و كلمات و حركات كنايهآميز سكسي در آگهيهاي تجارتي، مهمترين و مؤثرترين عاملي بود تاجامعة نديد بديد ما كه تازه با تنوع كالا آشنا شده است، دچار حرص تجمل شود و هشياري اقتصادي و دورانديشيهاي لازم را از ياد ببرد، زيرا سكس از ديرباز در جهان با جلوههاي تازه و گونهگون، براي تحميل و تلقين هر نوع هدف و انديشة خاص مورد استفاده قرار گرفته است.
بر اين اساس بايد گفت، دختركان تبليغاتچي كه خود طعمة شكارچيهاي ورزيده دنياي تبليغات هستند در واژگوني ديد اقتصادي جامعه، بيش از مغزها و انديشههاي اقتصادي مؤثر واقع شدند و جامعة گرسنة «سكس» و «خودنمايي» را، به مصرف بيرويه در راه تجمل رهنمون شدهاند.
دختران سكسي دنياي تبليغات كه با معيارهاي تجارتي سنجيده ميشوند، ثابت كردهاند كه به خوبي ميتوانند بر اقتصاد خانوادههايي كه هنوز افراد و آحادش به علت بيگانگي با توليد متنوع با الفباي مصرف بيگانه هستند، حكومت كنند و آنها را وادارند تا ريالهاي خود را كه در مجموع، اندوختههاي كوچك به حساب ميآيد، و در مواقع بحراني مانند تنها راه گريز ميتواند جامعه را نجات دهد، در پاي غول سيريناپذير تجمل نثار كنند و بدين ترتيب فرضيهاي شكل گرفته است كه بايد آن را مصرف به خاطر سكس و نابينايي اقتصادي تحت نأثير مفاهيم سكسي نام گذاشت و براي دفع آثار و نتايج غمانگيزش راه چاره يافت.
آنچه در اين تغيير و تحول بايد مورد بررسي قرار گيرد، چگونگي تبديل كالاهاي مصرفي به كالاي تجملي از ديدگاه جامعة تجمل پرست كنوني است، بدين معني كه آگهيهاي تجارتي در مسير حساب شدة خود، چنان تاختهاند كه مثلاً بيشتر زنهاي ايراني، ماشين لباسشويي را به خاطر حفظ ويژگيهاي تجملي خانة خود تقاضا ميكنند و كمتر در انديشة خواص مصرفي آن هستند.
همچنين تبليغات و سر و صدايي كه براي شناساندن خوانندههاي فاقد هنر و بازاري به راه مياندازند باعث ميشود كه زندگي كابارهاي نيز بيش از پيش اشاعه يابد و مردم به خدمات تجملي مانند كابارهها و دانسينگها، اعتياد پيدا كنند.
بوتيكها در راه تبديل رايجترين كالاي مصرفي (مانند پوشاك) به كالاي تجملي بيش از سايرين، مسئول و مقصر بودهاند زيرا باعث شدهاند كه شعور اقتصادي مردم طبقة متوسط و به ويژه كارمندان دولت و بخش خصوصي (منظور بهطور كلي كساني است كه درآمدهاي ثابت دارند) به كمك امواج موسيقي، رنگ و عطر كه فضاي شورانگيز، عشقآفرين و اخيراً هم جيمزباندي و هيپيمآب، اماكن را پر كرده است تغزل كند و بر عكس، رنگ و روغن و شكل و شمايل فروشندگان بوتيكها تحت تأثير رونق تجارت پرسودي كه برگزيدهاند گل اندازد و دائماً بر عرض و طول بوتيكها و زر و زيور آنها افزوده شود. در اين مسير از پيش ساخته شده، خريداران كه تجمل پرست شدهاند با پوشاك به عنوان كالاي مصرفي وداع ميكنند و از سروته كالاي واقعاً مصرفي خانواده ميزنند تا به رفع نيازمنديهاي تجملي برسند.
تا چند سال پيش كه هنوز مردم با نام و آواز بوتيكهاي مردانه آشنا نبودند، زنها به نام موجودات مصرف كننده و ولخرج و عامل اساسي تجمل پرستي و اسراف مورد سرزنش جامعه قرار ميگرفتند، اما چندي است كه در خيل مصرف كنندگان اشياء و لوازم لوكس، مردان نيز صف كشدهاند، آنها كه روزگاري مغز اقتصاد خانواده به حساب ميآمدند و ميتوانستند دخل و خرج خانواده را به كمك شعور و تجربه اقتصادي كه داشتند متعادل نگاهدارند، چنان در بند همرنگي و هماهنگي با مد روز دستوپا ميزنند كه خود رقم بزرگي بر هزينه و خانواده افزودهاند.بنابراين آنها نيز لزوم تنوع پوشاك و اتومبيل را چنان عاشقانه پذيرفتهاند كه ديگر نميتوان به وجود يك محور و يك سطح اتكاء اقتصادي در خانوادههاي متوسط به نام «مرد»، مؤمن و مطمئن بود.
تب مصرف اشياي تجملي كه وضع مالي مردم طبقه متوسط جامعه را با قرض و قسط و گرفتاري، متزلزل كرده است، از آن نوع بيماريها نيست كه به اين زوديها اميد به بهبودش داشته باشيم. در جامعهاي كه كالاي مصرفي به علت شرايط خاص به كالاي لوكس تبديل ميشود هميشه اين خطر وجود دارد كه دستيابي به كالاهاي مورد تقاضا فقط با پرداخت قيمتهاي گزاف ميسر شود و بينش اقتصادي، جاي خود را به چشم همچشمي بدهد.
در جريان وقايع مربوط به تأسيس بوتيكها و رنگينتر شدن سفرة آگهيهاي تجارتي بوده است كه تغيير طبقات بهطور كاذب انجام گرفته است، مثلاً يك زوج از طبقة متوسط ظاهراً چند روزي از ماه را تغيير طبقه ميدهند در حالي كه بيشتر روزهاي ماه بايد به جبران چند روز ولخرجي در عسرت و تنگدستي و به كمك وام و مساعده مي گذرانند. بنابراين نتيجة اين وضع نوعي جابه جايي رياكارانه طبقاتي و ترقي كاذب است.
بر اساس اوضاع و احوال خاصي كه بدان اشاره شد، مردم جامعة گيج و سرگردان امروزي كه خانوادهها، اركانش را به وجود آوردهاند، بر لب پرتگاه مصرف تجملي تعادل خود را از دست ميدهند و اگر مؤسسات وام دهنده، برگزاركنندگان سفرهاي قسطي، دستاندركاران آگهيهاي تجارتي، دستگاههاي پخش كنندة اين قبيل آگهيها، با يك اقدام هماهنگ، در برابر غول از بند رستة تجمل نايستند، محكوم به تحمل دشواريهاي بيشتري خواهيم بود كه از جملة آن افزايش آمار طلاق و جرايم است.