کلثوم و می‌می!

 فردوسي‌، ش‌ 1143، 26 آذر 1352

گرفتاري‌هاي‌ زنانه‌ در بخش‌ كوچكي‌ از جامعة‌ ما با معيارهاي‌ غربي‌ سنجيده‌ مي‌شود و در بخش‌ بزرگ‌تر با سخت‌گيري‌هاي‌ سنتي‌. در بخش‌ اخير نيم‌نگاه‌ عاشقانه‌اي‌ كافي‌ است‌ كه‌ زن‌ را در گورستان‌ زنان‌ خيانت‌كار به‌خاك‌ بسپارند و ريختن‌ خونش‌ را مباح‌ و بلكه‌ واجب‌ بدانند. 13 نفر از اهالي‌ يكي‌ از روستاهاي‌ اهواز، دختر جواني‌ را با ضربات‌ چوب‌ و آهن‌ به‌ قتل‌ رساندند و جسدش‌ را در بيابان‌ رها كردند. آن‌ها در مراحل‌ بازپرسي‌ گفتند: «چون‌ كلثوم‌ به‌ نصايح‌ ما توجهي‌ نكرد ناچار دسته‌جمعي‌ او را به‌ قتل‌ رسانديم‌.»

 شك‌ نيست‌ كه‌ 13 نفر شركاي‌ جرم‌ پس‌ از گذراندن‌ مجازات‌هاي‌ كوتاه‌مدت‌ دوباره‌ به‌ خانه‌هاي‌ خود بازمي‌گردند تا زاغ‌ سياه‌ ديگر دختران‌ دهكده‌ را چوب‌ بزنند و در صورت‌ لزوم‌ دوباره‌ چماق‌ و آهن‌ را براي‌ درهم‌شكستن‌ پيكر جوان‌ ديگري‌ به‌ كار برند…

 اما زندگي‌ كلثوم‌ نه‌ تنها از جنبه‌هاي‌ ناموسي‌، كه‌ از جهات‌ ديگر هم‌ با مسائل‌ زندگي‌ همسالش‌ «ميمي‌ سروش‌» كه‌ در لندن‌ دست‌ به‌ سرقت‌ زده‌ است‌ شباهتي‌ ندارد و آن‌ دو چندان‌ دور از هم‌ به‌سر مي‌برند كه‌ گويي‌ يكي‌ از آن‌ها مولود زمين‌ و ديگري‌ مولود آسمان‌ است‌.

 خبرگزاري‌ رويتر از لندن‌ گزارش‌ مي‌دهد: «يك‌ دختر ايراني‌ به‌ نام‌ ميمي‌ سروش‌ به‌ علت‌ دزدي‌ از فروشگاه‌ به‌ ايران‌ بازگردانده‌ مي‌شود. او در محضر دادگاه‌ درحالي‌كه‌ مي‌گريست‌ اعتراف‌ كرد چون‌ مي‌خواسته‌ به‌ ايران‌ بازگردد و پدر و مادرش‌ با بازگشت‌ او مخالفت‌ بوده‌اند، به‌ تمهيد سرقت‌ از فروشگاه‌ متوسل‌ شده‌ تا به‌ اين‌ وسيله‌ مراجع‌ قانوني‌ انگليس‌، او را به‌عنوان‌ متهم‌ به‌ ايران‌ بازگردانند!»

 جالب‌ است‌ در شرايط‌ موجود كه‌ بايد با مسائل‌ كلثوم‌ خانم‌ها كلنجار برويم‌ سوزوگدازهاي‌ اقليت‌ كوچك‌ و مرفه‌ دختران‌ بيشتر مطرح‌ مي‌شود و درد دل‌هاي‌ آن‌ها از طريق‌ دادگاه‌ انگلستان‌ و سپس‌ خبرگزاري‌ها انتشار مي‌يابد. مسائل‌ و خواسته‌ها و اشك‌هاي‌ انواع‌ رنگارنگ‌ «ميمي‌»، مهم‌ترين‌ موضوع‌ نشريات‌ ما را تشكيل‌ مي‌دهد و ميمي‌ها كه‌ مي‌توانند به‌ كمك‌ كلام‌ ظريف‌ و موزون‌ حتي‌ دزدي‌ خود را توجيه‌ كنند، حق‌ دارند از تمام‌ آزادي‌ها و نعمت‌هاي‌ آن‌چناني‌ نيز بهره‌مند بشوند و با اين‌ حال‌ دائماً نق‌ بزنند. درحالي‌كه‌ بنا به‌ ادعاي‌ پدر و مادرهاي‌ متمكن‌ و مرفه‌شان‌، آن‌ها رفته‌اند تا در محيط‌هاي‌ كاملاً آزاد، بي‌دغدغة‌ خاطر رشد كنند.

 تنها راه‌ چاره‌ ميمي‌ها و تسكين‌ خاطر نازك‌ و محزونشان‌ در اين‌ است‌ كه‌ بدهي‌ خود را به‌ كلثوم‌ بپردازند و براي‌ رفع‌ بيماري‌ها و ناتواني‌هاي‌ زن‌ ايراني‌ به‌ اداي‌ دين‌، اجباراً خوانده‌ شوند. بدين‌ معني‌ كه‌ ميمي‌ خانم‌ها را از ميان‌ كاباره‌ها و فروشگاه‌ها و پوسترفروشي‌ها و مراكز پورنوگرافي‌ جوامع‌ غربي‌ يا از كافه‌ترياهاي‌ جامعة‌ خودمان‌ بيرون‌ بكشند و آن‌ها را وادار كنند براي‌ آموزش‌ همان‌ الفبايي‌ كه‌ به‌ زور و ضرب‌ پول‌ و معلم‌هاي‌ خصوصي‌ و عمومي‌ و فرنگي‌ ياد گرفته‌اند با كلثوم‌ها رودررو بنشينند.

 ايجاد اين‌ رابطه‌ هر چند از بسياري‌ جهات‌ به‌ ضرر كلثوم‌ها خواهد بود اما به‌ هر حال‌ ضرورت‌ تازه‌اي‌ است‌ كه‌ احساس‌ مي‌شود و منافع‌ حاصله‌ از آن‌ هم‌ كم‌ نيست‌.

 طرح‌ آشنايي‌ ميمي‌ با كلثوم‌ بايد با مفاهيمي‌ غير از خيريه‌بازي‌ و خيرخواهي‌ و نيكوكاري‌ ريخته‌ بشود زيرا ايجاد اين‌ رابطه‌، نفع‌ دوجانبه‌ در بردارد. در وضعيت‌ موجود، به‌ سبب‌ جدا ماندگي‌ آن‌ها از يكديگر فقط‌ كلثوم‌ نيست‌ كه‌ مي‌سوزد، ميمي‌ نيز در برابر مراجع‌ قانوني‌ بيگانه‌ نوعي‌ شربت‌ شهادت‌ مي‌نوشد كه‌ اگر پيش‌ از اين‌ با مفاهيم‌ ديگري‌ از زندگي‌ آشنا شده‌ بود و فرصت‌ آشنايي‌ با مسائل‌ محيط‌ خود را داشت‌، تن‌ به‌ حقارت‌ دزدي‌ نمي‌داد و التماس‌ و عجز و ناله‌ در دادگاه‌هاي‌ انگليس‌ را به‌ نام‌ راه‌حل‌ مشكلات‌ خود انتخاب‌ نمي‌كرد.

پیمایش به بالا