هشياری در نقطه اوج‌ فاجعه‌

 فردوسي‌، ش‌ 1139، 27 آبان‌ 1352

جنگ‌ اخير اعراب‌ و اسرائيل‌، نه‌ به‌ نام‌ واقعه‌اي‌ كه‌ پايان‌ بحران‌ را نويد مي‌دهد، بلكه‌ به‌ صورت‌ فاجعه‌اي‌ تازه‌ و برخوردار از نيروهاي‌ سازنده‌، قابل‌ توجه‌ است‌ و اين‌ نوع‌ بذل‌ توجه‌، با پيش‌بيني‌ خوش‌باورانة‌ خوش‌بينان‌ كه‌ آن‌ را پايان‌ ماجراهاي‌ سلطه‌جويانة‌ صهيونيستي‌ مي‌دانند، به‌ كلي‌ فرق‌ دارد.

 به‌ گفتة‌ كساني‌ كه‌ به‌ خاصيت‌ سازندگي‌ شكست‌ اعتقاد دارند و نقطة‌ اوج‌ درد را همچون‌ نقطة‌ شروع‌ درمان‌ گرامي‌ و قابل‌ مراقبت‌ مي‌دانند، شكست‌ اخير اسرائيل‌ كه‌ حاصل‌ شكست‌ اعراب‌ در 1967 است‌، به‌ ايجاد هشياري‌ دوجانبه‌ در صف‌ كشورهاي‌ توليدكننده‌ و مصرف‌كنندة‌ مواد سوختي‌ منجر شد. بر پاية‌ همين‌ هشياري‌، صدور نفت‌ اعراب‌ به‌ غرب‌ كاهش‌ يافت‌ و ضرورت‌ صرفه‌جويي‌ در مصرف‌ مواد سوختي‌ در غرب‌، احساس‌ شد. شدت‌ اين‌ ضرورت‌ به‌ حدي‌ بود كه‌ در جبهة‌ غرب‌ شكاف‌ انداخت‌ و اروپا مطابق‌ با نيازمندي‌هاي‌ حياتي‌ خود، از راه‌ دادن‌ به‌ سياست‌ امريكا براي‌ سركوب‌ اعراب‌، عذر خواست‌ و در اجتماع‌ سران‌ كشورهاي‌ عضو بازار مشترك‌، ضرورت‌ها به‌ نفع‌ اعراب‌ بهتر آشكار شد.

 شناسايي‌ نيازها در صف‌ كشورهاي‌ مصرف‌كننده‌، همان‌ نيروهاي‌ سازنده‌اي‌ است‌ كه‌ از نقطة‌ اوج‌ بحران‌ خاورميانه‌ برخاست‌ و با جهش‌هاي‌ تند و گسترده‌، موج‌ تازه‌اي‌ از هشياري‌ را در سراسر جهان‌ پراكند. تظاهرات‌ اين‌ موج‌ در غرب‌ با منحني‌هاي‌ نزول‌كنندة‌ اقتصادي‌ آشكار شد و در قارة‌ سياه‌ افريقا، ضرورت‌ همكاري‌ و اتحاد نيروهاي‌ غيرصنعتي‌ را در مقابله‌ با نيروهاي‌ متجاوز صنعتي‌، بازنمود و ثابت‌ شد كه‌ هر چند ارتش‌هاي‌ مسلح‌ در زمان‌ جنگ‌ و بحران‌، حاكم‌ بر سرنوشت‌ و تعيين‌كنندة‌ خطوط‌ آن‌ هستند اما در دوره‌هاي‌ پس‌ از جنگ‌، نيروها در اختيار كساني‌ است‌ كه‌ ساز و برگ‌ تسليحاتي‌ ندارند و هزينة‌ جنگ‌ را تأمين‌ مي‌كنند.

 توده‌هاي‌ بي‌سلاح‌، شدت‌ حادثه‌ را در كومه‌ها و مخفي‌گاه‌هاي‌ يأس‌ و حرمان‌ احساس‌ مي‌كنند و مراحل‌ رشد را از سر مي‌گذرانند. آن‌ها در اسرائيل‌ نيز چنين‌ بوده‌اند و پيش‌ از ظهور فاجعة‌ اخير، در التهاب‌ زخم‌هاي‌ گذشته‌، رشد فكري‌ خود را بهتر از گروه‌هاي‌ مسلح‌ بروز داده‌اند. چنان‌ كه‌ ديديم‌ همين‌ توده‌ها در سرزمين‌ كوچك‌ اسرائيل‌، بوي‌ شكست‌ را پيش‌ از وقوع‌ آن‌، به‌ سينه‌ كشيدند و در حوزة‌ مسائل‌ غيرنظامي‌ (اقتصادي‌ و نژادي‌)، پريشاني‌ خاطر خود را به‌ ثبوت‌ رساندند.

 آن‌ها همچون‌ موجوداتي‌ كه‌ تكان‌هاي‌ غيرعادي‌ و پنهان‌ زمين‌ را پيش‌ از انتقال‌ به‌ سطح‌ زمين‌، احساس‌ مي‌كنند، به‌ اميد عافيتي‌، وقوع‌ حتمي‌ زلزله‌ را با صداها و نجواهاي‌ خود، اعلام‌ كردند اما اعلام‌ و اخطار به‌موقع‌ آن‌ها در حاشية‌ خبرهاي‌ مربوط‌ به‌ سركشي‌ها و نژادپرستي‌هاي‌ صهيونيسم‌ قرار گرفت‌ و به‌حساب‌ نيامد.

 حقيقت‌ آن‌ است‌ كه‌ همين‌ خبرهاي‌ كوچك‌ و غيرجنگي‌، به‌ علت‌ پيوستگي‌ شديد با زندگي‌ عادي‌ و روزانة‌ مردم‌، نشانة‌ رشد و آگاهي‌ كساني‌ بود كه‌ اعلام‌ كردند، صهيونيسم‌ با اشاعه‌ و تقويت‌ خود بزرگ‌بيني‌ و گرايش‌هاي‌ خشونت‌آميز نژادپرستانه‌، در سياست‌ ناپختة‌ گلداماير و دارودستة‌ معتاد به‌ پيروزي‌ او، مجسم‌ شده‌ و علاوه‌ بر تشديد اختلافات‌ يهود و عرب‌، به‌ ايجاد اختلال‌ در ميان‌ گروه‌هاي‌ يهودي‌ نيز توفيق‌ يافته‌ است‌. توده‌هاي‌ بي‌سلاح‌ بدين‌ترتيب‌ در نقطة‌ اوج‌ گرفتاري‌هاي‌ اقتصادي‌ و نژادي‌ به‌ يقين‌ دريافتند كه‌ قدرت‌هاي‌ بزرگ‌ براي‌ تأثيربخشي‌ بر توده‌هاي‌ بي‌سلاح‌ و قرباني‌ گرفتن‌ از آن‌ها، مقاصد خود را طوري‌ عنوان‌ مي‌كنند كه‌ گاه‌ مطابق‌ با خواسته‌هاي‌ وطن‌پرستانة‌ گروه‌هاي‌ ستمديده‌ است‌!

 تظاهرات‌ آگاهانة‌ توده‌هاي‌ بي‌سلاح‌ در اسرائيل‌ مي‌توانست‌ براي‌ يك‌ حكومت‌ منطقي‌، همچون‌ دست‌مايه‌ و بهانه‌اي‌ در جهت‌ گرايش‌هاي‌ انعطاف‌پذير مورد استفاده‌ قرار گيرد. اما از آنجا كه‌ حكومت‌ اسرائيل‌ از منطق‌ به‌دور است‌ و به‌ افزايش‌ درجة‌ رفاه‌ و رضايت‌ توده‌هاي‌ غيرمسلح‌ نمي‌انديشد، خبرهاي‌ غيرجنگي‌ و غيرنظامي‌ را در حاشيه‌ نگاه‌ داشت‌. همين‌ خبرهاي‌ كوچك‌ و حاشيه‌نشين‌ بودند كه‌ پس‌ از بروز فاجعه‌، در متن‌ تمام‌ تفسيرهاي‌ جنگي‌ قرار گرفتند و در وجود متراكم‌ و مداوم‌ خود، طرح‌ انفجارآميزي‌ را درافكندند كه‌ ضدآرمان‌هاي‌ صهيونيستي‌ است‌. از اين‌رو چون‌ هميشه‌، آن‌ها كه‌ در حاشيه‌ زيسته‌اند، در نقطة‌ اوج‌ بحران‌، از صورت‌عامل‌ تماشاگر خارج‌ شدند و بازيگري‌ صحنه‌ را به‌ عهده‌ گرفتند.

 توده‌هاي‌ بي‌سلاح‌ در كشور مهاجرنشين‌ اسرائيل‌، پيش‌ از جنگ‌ اخير، آرمان‌هاي‌ خشونت‌آميز صهيونيستي‌ را كه‌ در وجود حكومت‌ نظاميان‌ متبلور شده‌، اين‌طور مورد تخطئه‌ و سرزنش‌ قرار دادند:

 1) گروهي‌ از زوج‌هاي‌ جوان‌ اسرائيلي‌ در برابر وزارت‌ مسكن‌ اسرائيل‌ اجتماع‌ كردند و گفتند: «يا آپارتمان‌ها را ارزان‌ كنيد يا مسيحي‌ مي‌شويم‌ «(بهاي‌ آپارتمان‌ها طي‌ مدتي‌ كه‌ از جنگ‌ و پيروزي‌ 1967 مي‌گذرد بسيار افزايش‌ يافته‌ و چند برابر شده‌ است‌.)

 2) پلنگان‌ سياه‌ در اسرائيل‌ به‌ منظور اعتراض‌ به‌ دستگيري‌ يكي‌ از افراد خود در حيفا، تظاهرات‌ كردند. شولوم‌ كوهن‌، نمايندة‌ مجلس‌ اسرائيل‌ در رأس‌ آن‌ها قرار داشت‌.

 3) 30 يهودي‌ در اتريش‌ براي‌ بازگشت‌ به‌ شوروي‌ دست‌ به‌ اعتصاب‌ زدند. آن‌ها مي‌گفتند:

 مي‌دانيم‌ كه‌ اشتباه‌ كرده‌ايم‌، اما خواهان‌ اجازة‌ بازگشت‌ به‌ شوروي‌ هستيم‌.»

 4) پليس‌ اسرائيل‌ اعلام‌ كرد كه‌ دولت‌ قصد دارد خود را از گرفتاري‌ها و ناآرامي‌هاي‌ يك‌ اقليت‌ 350 نفري‌ سياه‌ امريكايي‌ كه‌ ادعا مي‌كنند نوادگان‌ اصيل‌ قوم‌ يهود براي‌ سكونت‌ در سرزمين‌ موعود هستند، خلاص‌ كند.

 5) مقامات‌ اسرائيلي‌ سه‌ هزار اصله‌ درخت‌ موز اعراب‌ را در شهر جريشو آتش‌ زدند. هدف‌ از اين‌ كار، واداشتن‌ اعراب‌ به‌ ترك‌ اراضي‌ بود. يك‌ زن‌ يهودي‌ همزمان‌ با انتشار خبر فوق‌ به‌طرفداري‌ از نهضت‌ آزادي‌ فلسطين‌، در يكي‌ از جنگل‌هاي‌ اسرائيل‌ سه‌ درخت‌ را به‌ نام‌ سه‌ نفر از رهبران‌ فلسطيني‌ كه‌ در حملة‌ اسرائيل‌ به‌ بيروت‌ كشته‌ شده‌ بودند، خريداري‌ كرد.

 همين‌كه‌ فاجعة‌ جنگ‌ و شكست‌ پيش‌ آمد، خبرهاي‌ در حاشيه‌ نگاه‌ داشته‌ شده‌، از حصار اجباري‌ بيرون‌ جهيدند و عصارة‌ تفسيرها و خبرها را به‌خود اختصاص‌ دادند. پس‌ از آن‌، قلم‌ها در اطراف‌ مسائل‌ مربوط‌ به‌ اوضاع‌ داخلي‌ اسرائيل‌ و نابساماني‌هاي‌ اين‌ جامعة‌ نامتجانس‌ و تحميلي‌، تندتر و روان‌تر چرخيد و مردم‌ دنيا دانستند سرزميني‌ كه‌ به‌ يمن‌ بركات‌ و معجزات‌ چند خبرگزاري‌ بزرگ‌ عالم‌، آوازة‌ شهرت‌ خود را در آفاق‌ سر داده‌ و به‌ برابري‌هاي‌ اجتماعي‌، پيشرفت‌هاي‌ محير العقول‌ علمي‌ و صنعتي‌ و كشاورزي‌، انضباط‌ شهري‌ و پيروزي‌ در زندگي‌ اشتراكي‌ مي‌نازد، در واقع‌ زائده‌اي‌ بيش‌ نيست‌. زائده‌اي‌ كه‌ تمام‌ غده‌ها و امراض‌ و عوارض‌ و ضايعات‌ جامعة‌ ميزبان‌ و مادر را در خود دارد و همچون‌ مادر دلسوز خويش‌، غرب‌ در گرداب‌ تبعيض‌ نژادي‌، نابرابري‌هاي‌ اجتماعي‌، نبود انضباط‌ شهري‌ و شكست‌ در ايجاد رفاه‌ براي‌ اتباع‌ خود دست‌وپا مي‌زند.

 بر اساس‌ آنچه‌ پيش‌ آمد، مي‌توان‌ دوباره‌ حكم‌ داد كه‌ زائده‌ هميشه‌ زائده‌ است‌ و از اصالت‌ استقلال‌ تهي‌. تقويت‌ خيال‌پردازي‌ و خود بزرگ‌بيني‌ صفتي‌ مشترك‌ براي‌ تمام‌ حكومت‌هايي‌ است‌ كه‌ مي‌كوشند خود را مستقل‌ جا زنند. زائده‌ علي‌رغم‌ تمام‌ امكانات‌ شعاري‌ كه‌ براي‌ تقويت‌ تمايلات‌ خيال‌پردازانه‌ دارد، هميشه‌ محكوم‌ است‌ كه‌ تمام‌ ضعف‌هاي‌ نهفته‌ در عضو اصلي‌ را بپذيرد. ديري‌ گذشت‌ تا توده‌هاي‌ بي‌سلاح‌ اسرائيل‌ به‌ زائده‌ بودن‌ حكومت‌ خويش‌ آگاه‌ شدند و ديري‌ گذشت‌ تا اعراب‌ از دخيل‌ بستن‌ براي‌ پيروزي‌ و در انتظار معجزه‌ نشستن‌ دست‌ شستند و توانستند، نورافكن‌هاي‌ كاخ‌ سفيد را خاموش‌ كنند و از تعداد چراغ‌هاي‌ درخت‌ كريسمس‌ آينده‌ بكاهند.

 بدون‌ شك‌، فاجعه‌ تكرار شدني‌ است‌. چون‌ موجوديت‌ اسرائيل‌ به‌ علت‌ شرايط‌ استراتژيكي‌ و مسابقه‌اي‌، عوارض‌ و ضايعات‌ خود را حفظ‌ مي‌كند، زيرا در نخستين‌ روز، شالوده‌اش‌ را چنان‌ گذاشته‌اند كه‌ از لحاظ‌ جغرافيايي‌ و كشاورزي‌ بدون‌ دست‌ يافتن‌ به‌ سرزمين‌هاي‌ بيشتر، قابل‌ دوام‌ نيست‌ و به‌ ناچار زائده‌اي‌ است‌ كه‌ هميشه‌ زائده‌ باقي‌ مي‌ماند. با اين‌ حال‌ هشياريِ پديد آمده‌ در اوج‌ فاجعه‌، چون‌ تكيه‌ بر واقعيت‌ها دارد و توده‌هاي‌ بي‌سلاح‌ هواخواه‌ آن‌ هستند (در غرب‌ توده‌هاي‌ مصرف‌كننده‌، در اسرائيل‌ توده‌هاي‌ گرفتار) از آن‌ دست‌ هشياري‌هاي‌ اتفاقي‌ نيست‌ كه‌ منحرف‌ شود به‌خصوص‌ كه‌ مظهر فاجعة‌ اشغال‌ و تجاوز و تهديد همچنان‌ پابرجاست‌ و ضرورت‌ تجاوز و خونريزي‌؛ بقاي‌ آن‌ رابطه‌ دارد. بقاي‌ مظهر تجاوز آن‌قدر كه‌ مورد تهديد نيروهاي‌ داخلي‌ و توده‌هاي‌ بي‌سلاح‌ است‌، از طرف‌ نيروهاي‌ خارجي‌ در مخاطره‌ نيست‌ و پيش‌بيني‌ آسيب‌پذيري‌ جامعة‌ نامتجانس‌ اسرائيل‌ از درون‌، به‌ ضرب‌ همان‌ نيروهاي‌ حاشيه‌نشين‌ و بي‌سلاح‌، واقع‌بينانه‌تر به‌نظر مي‌رسد.

پیمایش به بالا