هديه‌های مرگبار، شوم‌ترين‌ معنای معاصر جنگ

 فردوسي‌، 6 خرداد 1353، ش‌ 1166

صاحبان‌ صنايع‌ «بمب‌ سازي‌» با صاحبان‌ صنايع‌ «عروسك‌ سازي‌» دست‌ اتحاد داده‌اند. در اجراي‌ اصول‌ اين‌ توافق‌، بمب‌ در قالب‌ اسباب‌ بازي‌ و عروسك‌ ريخته‌ مي‌شود و سرمايه‌داران‌ متحد، شكم‌ عروسك‌هاي‌ رنگارنگ‌ را كه‌ تاكنون‌ از كاه‌ و پنبه‌ مي‌انباشتند با مواد منفجره‌ پر مي‌كنند.

      نخستين‌ تجربه‌ اسرائيل‌ در زمينه‌ همكاري‌ صنايع‌ بمب‌سازي‌ و عروسك‌ سازي‌ رضايت‌بخش‌ بود. دو بچه‌ آواره‌ فلسطيني‌ در اردوگاه‌ نباتيه‌ يعني‌ در بيابان‌ برهوتي‌ كه‌ يك‌ وعده‌ غذاي‌ گرم‌ برترين‌ موهبت‌ الهي‌ براي‌ ساكنان‌ است‌، همينكه‌ عروسك‌هاي‌ موطلايي‌ را بي‌صاحب‌ و رهاشده‌ در اطراف‌ اردوگاه‌ خود ديدند، از شوق‌ لرزيدند و آن‌ها را تصاحب‌ كردند. عروسك‌ها به‌ تمناهاي‌ كودكانه‌ بچه‌ها كه‌ عمري‌ بي‌جواب‌ مانده‌ بود، پاسخ‌ دادند و بچه‌ها اين‌ هداياي‌ نامنتظر را كه‌ از آسمان‌ بر زمين‌ ريخته‌ بود به‌ سينه‌ فشردند. شكم‌ عروسك‌ها به‌ يك‌ نوازش‌ عاشقانه‌ بچه‌ها با صداي‌ مهيبي‌ از هم‌ دريد و امواج‌ دود و آتش‌ از قالب‌ خوش‌رنگ‌ و هوس‌انگيز عروسك‌ها بيرون‌ جست‌. در اين‌ انفجار، بينايي‌ از چشمان‌ بچه‌اي‌ كه‌ رد عروسك‌ها را گرفته‌ بود گريخت‌ و دو دست‌ بچه‌اي‌ كه‌ عروسك‌ را در سينه‌ فشرده‌ بود قطع‌ شد. بدين‌ ترتيب‌ جنگ‌ كه‌ در گذشته‌ نبرد مردان‌ مسلح‌ با مردان‌ مسلح‌ بود، شوم‌ترين‌ معناي‌ معاصر خود را ظاهر كرد و معصومانه‌ترين‌ آرزوهاي‌ طفلانه‌ را چاشني‌ بمب‌هاي‌ ابتكاري‌ مغزهاي‌ اقتصادي‌ قرار داد. كساني‌ كه‌ اتحاد كارخانجات‌ بمب‌سازي‌ عروسك‌سازي‌ مولود روحيه‌ خبيث‌ و بي‌ترحم‌ آن‌هاست‌، مانند هميشه‌ براي‌ توجيه‌ شگرد ناجوانمردانه‌ خود دلائل‌ ناب‌ سياسي‌ در آستين‌ دارند.

      دستجات‌ و گروه‌هايي‌ كه‌ كارشان‌ سودآوري‌ به‌ اتكاء ويرانگري‌ و چپاول‌ است‌، به‌ پيروزي‌هاي‌ آينده‌ خود دل‌ به‌ شك‌ و ناباور شده‌اند و چون‌ مي‌بينند مردم‌، لحظه‌ به‌ لحظه‌ عمق‌ مسائل‌ را بهتر درمي‌يابند، دست‌ به‌ دامان‌ قالب‌هاي‌ تازه‌ و خوش‌ آب‌ و رنگ‌ زده‌اند و در هر زمينه‌ از فعاليت‌هاي‌ سودآوري‌ كه‌ چپاولگرانه‌ نيز هست‌ مي‌كوشند آلات‌ قتاله‌ را در شكم‌ انواع‌ عروسك‌هاي‌ هوس‌انگيز پنهان‌ سازند، جنايتكاران‌ و راهزناني‌ كه‌ بر حكمت‌ بمب‌هاي‌ عروسكي‌ آگاه‌ شده‌اند گاهي‌ با همان‌ كاه‌ و پنبه‌، كار باروت‌ را مي‌كنند و به‌ بهانه‌ دستگيري‌ از نيازمندان‌ به‌ اشباع‌ معده‌ سيرناشدني‌ خود مشغولند. گروه‌هاي‌ شناخته‌ شده‌اي‌ از اين‌ قبيل‌ راهزنان‌ پس‌ از عمري‌ راه‌ بستن‌ بر مردم‌ توانستند يگانه‌ گوهري‌ را كه‌ در گنجينه‌ قلوب‌ پاك‌ نهان‌ بود بربايند و گوهر يكتاي‌ نوع‌ پرستي‌، را در چنگال‌ خود به‌ زنگار تظاهرات‌ كاذب‌ آلوده‌ كنند. جواهري‌ كه‌ به‌ دست‌ نامحرم‌ افتاده‌ و به‌ رقباي‌ خونين‌ شيطان‌ درخشيدن‌ گرفته‌ است‌ در واقع‌ دست‌ آورد سرقت‌هاي‌ بزرگ‌ رواني‌ است‌.

      جنايتكاران‌ و اعضاء وابسته‌ به‌ باند «وارلوك‌ موتور سايكل‌» در فيلادلفيا از خانواده‌ دزدان‌ مدرني‌ هستند كه‌ تمام‌ حيله‌هاي‌ غارتگري‌ را با اصول‌ خيرخواهي‌ يك‌ كاسه‌ كرده‌ و از اين‌ كاسه‌ مثل‌ بمب‌هاي‌ عروسكي‌ استفاده‌ مي‌كنند. باند مورد اشاره‌ كه‌ جهان‌ معاصر را زير سلطه‌ قوانين‌ ارتباطي‌ مي‌ بيند مي‌كوشد تا عناصر متجانس‌ «سرقت‌- جنايت‌ و ايثار» را در هم‌ آميزد و فجايع‌ مربوط‌ به‌ سرقت‌هاي‌ رواني‌ را در قالب‌ خوش‌رنگ‌ بشردوستي‌ از طريق‌ وسائل‌ ارتباطي‌ بقبولاند. اعضاء جنايتكار و دزد وارلوك‌ موتورسايكل‌ سخت‌ دركارند تا تصوير خود را در افكار عمومي‌ بازسازي‌ كنند و با مردم‌ غارت‌ شده‌ از در انسان‌دوستي‌ و شفقت‌ و نيكوكاري‌ درآيند، با تمهيد تازه‌اي‌ كه‌ به‌ شدت‌ دزدانه‌ و ناجوانمردانه‌ است‌، اعضاء باند در شاهراه‌هاي‌ فيلادلفيا دلسوزانه‌ گشت‌ مي‌دهند تا چنانچه‌ موتورسوارهايي‌ دچار دردسر بشوند آن‌ها را مورد عطوفت‌ و دستگيري‌ قرار دهند. باند سارقان‌ به‌ دروغ‌ بشردوست‌ فيلادلفيايي‌ در هر مورد كه‌ كار خيري‌ انجام‌ مي‌دهند براي‌ آن‌كه‌ قيمت‌ بشردوستي‌ و نيكوكاري‌ مزورانه‌ خود را بي‌ تأخير دريافت‌ دارند، دست‌ به‌ تبليغ‌ هم‌ مي‌زنند و في‌الفور كارت‌ شناسايي‌ و عضويت‌ باند را به‌ فردي‌ كه‌ مورد محبت‌ و ايثارشان‌ قرار گرفته‌ است‌ مي‌دهند. كلمات‌ نوشته‌ شده‌ بر اين‌ كارت‌ دقيقاً كلمات‌ تبليغاتي‌ است‌ و طوري‌ ماهرانه‌ انتخاب‌ و تركيب‌ شده‌ كه‌ مثل‌ بمب‌هاي‌ عروسكي‌ هم‌ دلپذير است‌ هم‌ كوبنده‌ و دردناك‌ و خانمانسوز. كلماتي‌ كه‌ بر كارت‌هاي‌ بروشورمانند اعضاي‌ خيرخواه‌ باند مي‌درخشد چنين‌ است‌ :

     «از طرف‌ موتورسوارهاي‌ ياغي‌ به‌ شما كمك‌ شد. وقتي‌ ما كار درستي‌ انجام‌ دهيم‌ هيچ‌كس‌ آن‌را به‌ خاطر نمي‌آورد. وقتي‌ كار نادرستي‌ انجام‌ دهيم‌ هيچ‌كس‌ آن‌ را فراموش‌ نمي‌كند».

      از صفات‌ شيطان‌ يكي‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ چگونگي‌ كارهاي‌ نيك‌ و بشردوستي‌هاي‌ ساختگي‌ خود را به‌ ازاء مزد به‌ جارچي‌ها مي‌سپرد تا مراتب‌ خيرخواهي‌ او را ميليون‌ها و ميليون‌ها بار بزرگ‌ كنند و در شيپورهايي‌ به‌ وسعت‌ كره‌ خاك‌ بدمند و مردمان‌ را به‌ آئين‌ پرستش‌ شيطان‌ دعوت‌ كنند. اين‌ نيز از شگردهاي‌ شيطان‌ است‌ كه‌ در هر فرصتي‌ دستي‌ را به‌ تزوير و ريا بگيرد و بر اين‌ دستگيري‌ مهر و امضاي‌ خود را بگذارد. شيطان‌ صفتي‌ در هر زمانه‌اي‌ قالب‌ زمانه‌ را براي‌ تظاهرات‌ رياكارانه‌ انتخاب‌ مي‌كند و در زمانه‌ ما شياطين‌ ناگزيرند محبت‌هاي‌ دروغي‌ خود را به‌ ضرب‌ كارت‌ و بروشور به‌ رخ‌ بكشند. اما مردم‌ فيلادلفيا كارت‌هاي‌ رنگارنگ‌ اعضاء باند شيطان‌ صفت‌ وارلوك‌موتورسايكل‌ را با نفرت‌ از خود دور مي‌دارند و با رفتاري‌ كه‌ آگاهانه‌ و هوشمندانه‌ است‌ نه‌ سرقت‌ و جنايت‌ را از باند مي‌پذيرند، نه‌ نيكوكاري‌ و بشردوستي‌ رياكارانه‌ و قلابي‌ آن‌ها  را ارج‌ مي‌نهند. با اين‌ حال‌ باند مذكور بدعت‌گذار تازه‌ترين‌ آئين‌ دزدي‌ و چپاول‌ است‌. باند مورد بحث‌ كه‌ در صدد است‌ آميختگي‌ جنايت‌ و غارت‌ را با بشردوستي‌ توجيه‌ كنند، بي‌گمان‌ در صدد حصول‌ همان‌ نتايج‌ تجارتي‌ و اقتصادي‌ است‌ كه‌ كارهاي‌ تسليحاتي‌ و عروسك‌ سازي‌ از اتحاد با يكديگر در پي‌ آن‌ هستند. همان‌گونه‌ كه‌ آوارگان‌ فلسطيني‌ در اردوگاه‌ نباتيه‌، بر هدايايي‌ كه‌ از آسمان‌ بر زمين‌ اردوگاه‌شان‌ ريخت‌ گريستند مردمان‌ فيلادلفيا و ساير نقاط‌ تحت‌ سلطه‌ رياكاران‌ بر دزدي‌هايي‌ كه‌ با نقاب‌هاي‌ شفقت‌ و مهرباني‌ صورت‌ مي‌گيرد با چشم‌ تر نگاه‌ مي‌كنند و شگردهاي‌ خلق‌الساعه‌ تبه‌كاراني‌ را كه‌ ملهم‌ از قوانين‌ ارتباطي‌ زمانه‌ است‌ با وجود همه‌ ظاهرسازي‌هاي‌ عروسكي‌ خوب‌ مي‌شناسند.

      مريدان‌ شيطان‌ كه‌ در جاده‌هاي‌ فيلادلفيا مردم‌ را مي‌چابند، خون‌ مردم‌ را مي‌ريزند و با جيب‌ پر سوار بر گرده‌ موتورهاي‌ تيزرو مثل‌ باد مي‌گذرند با يگانه‌ گوهر انسانيت‌ كه‌ محبت‌ و شفقت‌ و دستگيري‌ است‌ تجارت‌ مي‌كند. نمايش‌ آن‌ها كه‌ در واقع‌ نوعي‌ نمايش‌ قدرت‌ است‌، از يكسو وحشت‌ و ارعاب‌ را دامن‌ مي‌زند و قدرت‌ راهزنان‌ سازمان‌ يافته‌ را به‌ رخ‌ مي‌كشد، از سوي‌ ديگر تلقين‌ مي‌كند كه‌ آن‌ها به‌ قدرت‌هاي‌ معنوي‌ و نيروهاي‌ برتر انساني‌ نيز وابسته‌ هستند !اين‌ تحميل‌ و تلقين‌ دو سويه‌ را ساده‌ترين‌ ذهن‌ها و بي‌تجربه‌ترين‌ مردمان‌ به‌ خوبي‌ در مي‌يابند، زيرا نقش‌هاي‌ دوگانه‌ از زير نقاب‌ها زود بيرون‌ مي‌زند و نيروي‌ بازيگران‌ در لهيب‌ تند قضاوت‌ مردم‌ كه‌ گاه‌ مضحكه‌آميز است‌ مي‌سوزد و تمام‌ پيرايه‌هاي‌ قباي‌ شيطاني‌ آن‌ها را خاكستر مي‌كند. تمام‌ دام‌هاي‌ تزوير با ريشخند شهود قضاياي‌ عيني‌ عقيم‌ و بي‌طعمه‌ مي‌ماند و سرانجام‌ سرنوشت‌ دزدان‌ فرصت‌طلب‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ كلام‌ خود را دزد بنامند، بي‌آنكه‌ به‌ تظاهرات‌ خود فريبانه‌ شفقت‌ و ايثار تظاهر كنند. مردم‌ فيلادلفيا چندان‌ به‌ ريش‌ مريدان‌ شيطان‌ مي‌خندند كه‌ اعضاء باند وارلوك‌موتورسايكل‌ تمام‌ رها شدگان‌ و نيازمندان‌ به‌ كمك‌ رادر جاده‌ها و بحال‌ خود مي‌گذارند تا آن‌هاكه‌ تنها مانده‌اند به‌ نجات‌ خويشتن‌ خويش‌ بر پاي‌ خويش‌، بي‌منت‌ دزدان‌ سازمان‌ يافته‌ و متكي‌ به‌ وسايل‌ ارتباطي‌، برخيزند..

پیمایش به بالا