هجوم‌های تبليغاتی در مبارزات‌ انتخاباتی

 فردوسي‌، ش‌ 1110، 10 ارديبهشت‌ 1352

بحران‌ سياسي‌ «واترگيت‌» ساير خبرهاي‌ مهم‌ جهان‌ را خورده‌ و صفحات‌ روزنامه‌هاي‌ دنيا را در كام‌ خود فرو برده‌ است‌. گويي‌ انتخابات‌ اخير آمريكا، نخستين‌ انتخاباتي‌ بود كه‌ در اثناي‌ آن‌، بر صداقت‌ و پاكيزگي‌ دموكراسي‌ ضربة‌ كاري‌ وارد آمد و به‌ علت‌ آن‌، دموكراسي‌ جريحه‌دار شد!

 سياست‌ داخلي‌ و خارجي‌ آمريكا، در بحران‌ اشتباهاتي‌ كه‌ مرتكب‌ شده‌اند، به‌ موشي‌ مبدل‌ شده‌ كه‌ دم‌ درازش‌ را در ميان‌ هر نوع‌ تله‌ و شكارگاهي‌ مي‌توان‌ فشرد به‌خصوص‌ كه‌ دست‌هاي‌ تبليغاتي‌ انتخاباتي‌، بهترين‌ فرصت‌ را براي‌ به‌ تله‌ انداختن‌ اين‌ موش‌ استثنايي‌ در اختيار مي‌گذارند.

 اما عمليات‌ جاسوسي‌ عوامل‌ حزب‌ جمهوريخواه‌ در كنكاش‌ براي‌ دست‌ يافتن‌ به‌ اسرار حزب‌ دموكرات‌، تنها موردي‌ نيست‌ كه‌ انتخابات‌ آزاد را لكه‌دار مي‌كند و از حقانيت‌ و مطلوبيت‌ عامة‌ شخصي‌ كه‌ بر اريكة‌ قدرت‌ مي‌نشيند مي‌كاهد، تاريخ‌ انتخابات‌ آزاد، موارد بسياري‌ از دغل‌بازي‌هاي‌ جاسوسي‌ و رواني‌ را در سينة‌ خود حفظ‌ كرده‌ است‌ كه‌ در بحران‌ واترگيت‌ فرصت‌ بازگويي‌ آن‌ها نيست‌، به‌خصوص‌ كه‌ بي‌پروايي‌ عمل‌ جاسوسان‌ در انتخابات‌ اخير آمريكا، از حداكثر شورافكني‌هاي‌ سياسي‌ بهره‌مند بوده‌ و به‌ داستان‌هاي‌ پليسي‌ و مورد علاقة‌ مردم‌ آمريكا، شباهت‌ بسيار داشته‌ است‌.

 بنابراين‌ به‌ جاست‌ اگر در نقطة‌ اوج‌ اين‌ بحران‌، نمونه‌هايي‌ از كلك‌هاي‌ انتخاباتي‌ را برشمريم‌ كه‌ هيچ‌كس‌ در موقع‌ خود، به‌ آن‌ها معترض‌ نشده‌ و مورد هيچ‌ نوع‌ تفسير و خبرسازي‌ جنجالي‌ هم‌ قرار نگرفته‌ است‌.

 عمليات‌ جاسوسي‌ و دستبرد به‌ اسناد انتخاباتي‌ اگر با جاسوسي‌هاي‌ رواني‌ و هجوم‌ هشيارانه‌ و محيلانه‌ بر خواسته‌هاي‌ روحي‌ و عاطفي‌ مردم‌ مقايسه‌ شود، از قبح‌ و زشتي‌ كمتري‌ بهره‌ دارد. چون‌ ويژگي‌هاي‌ فكري‌ انساني‌ كه‌ در هيچ‌ سند و كاغذ رسمي‌ به‌ ثبت‌ نمي‌رسد، بيش‌ از اسناد و دست‌نوشته‌هاي‌ مخفي‌ در صندوق‌هاي‌ نسوز با كليدهاي‌ اسرارآميز، ارزش‌ دارد و لاجرم‌ هجوم‌ و دستبرد به‌ آن‌ گنجينه‌ فكري‌، از پاكيزگي‌ انتخابات‌ آزاد به‌ شيوة‌ كشورهاي‌ غربي‌، بيشتر مي‌كاهد، چون‌ مسير فكري‌ رأي‌دهندگان‌ را به‌ كلي‌ منحرف‌ مي‌كند.

 براي‌ مثال‌ آقاي‌ بارتسل‌، رقيب‌ انتخاباتي‌ ويلي‌ برانت‌ (صدراعظم‌ كنوني‌ آلمان‌ غربي‌) در سال‌ گذشته‌، عامل‌ «اعتراض‌» را به‌ نام‌ يك‌ عامل‌ برانگيزنده‌ و شورآفرين‌، براي‌ نبردهاي‌ انتخاباتي‌، به‌ خدمت‌ تبليغات‌ سياسي‌ خواند و براي‌ آن‌كه‌ در نطق‌ و خطابه‌هاي‌ هيجاني‌ و دلنشين‌، گرمش‌ كند، مشتي‌ جوان‌ بيكار و بي‌مرام‌ را اجير كرد و يك‌ گروه‌ «اذيت‌گران‌ رسمي‌» تشكيل‌ داد. گروه‌ «اذيت‌گران‌ رسمي‌» موظف‌ بودند به‌ ازاي‌ پولي‌ كه‌ دريافت‌ مي‌داشتند، در اجتماعات‌ انتخاباتي‌ و در جلسات‌ نطق‌هاي‌ انتخاباتي‌ بارتسل‌ حاضر بشوند و او را هو كنند تا ضمن‌ جلب‌ افكارعمومي‌ و نمايش‌ رفتار معترضانه‌، بارتسل‌ هيجانزده‌ شده‌ و پاسخ‌هاي‌ مؤثر، كوبنده‌ و از پيش‌ تعيين‌شده‌اي‌ را كه‌ براي‌ انتقادهاي‌ ساختگي‌ آن‌ها درنظر گرفته‌ بود، بيان‌ كند.

 بدين‌ ترتيب‌، گروه‌ جوانان‌ كمتر از 21 سال‌ به‌ نام‌ «اذيت‌گران‌ رسمي‌» در اتوبوسي‌ مي‌نشستند و در مواقع‌ لزوم‌، از روحية‌ محتاج‌ به‌ اعتراض‌ و انتقاد و پرخاشگري‌ مردم‌، سوءاستفاده‌ مي‌كردند و احساسات‌ طبيعي‌ و نياز به‌ «اعتراض‌» را به‌ بازي‌ مي‌گرفتند. آن‌ها در واقع‌ با لب‌ گشودن‌ به‌ اعتراض‌ و انتقاد ساختگي‌ و دروغي‌، بزرگ‌ترين‌ آرمان‌ رأي‌دهندگان‌ را كه‌ «شناخت‌ رهبر انتخابي‌ براساس‌ قدرت‌ پاسخگويي‌ به‌ سؤال‌هاي‌ مردم‌» بود، نشانه‌ مي‌گرفتند و به‌ نام‌ انتخابات‌ آزاد عنصر و عصارة‌ اصلي‌ دموكراسي‌ را از مهم‌ترين‌ رويداد سياسي‌ جامعة‌ خود مي‌دزديدند.

 افكارعمومي‌ در محل‌ برگزاري‌ انتخابات‌ آزاد، به‌ شيوه‌هاي‌ ديگري‌ نيز مورد هجوم‌ و دستبرد جاسوسي‌ قرار مي‌گيرد و عوامل‌ تبليغاتي‌ از خلق‌ و خوي‌ مردم‌، بيش‌ از آنچه‌ قابل‌ تصور است‌، سوءاستفاده‌ مي‌كنند. براي‌ مثال‌ در اثناي‌ همان‌ انتخابات‌، عوامل‌ تبليغاتي‌ ضد ويلي‌برانت‌، عكسي‌ از او را در حالي‌ كه‌ با حالت‌ مستانه‌، سرش‌ را در يك‌ ليوان‌ كنياك‌ فرو كرده‌ بود، به‌ در و ديوار شهرها چسباندند و زير عكس‌ نوشتند: «آيا چنين‌ مردي‌ را به‌ نام‌ صدراعظم‌ قبول‌ مي‌كنيد؟».

 البته‌، ترديد نيست‌ كه‌ بسياري‌ از رأي‌دهندگان‌ متعصب‌، بدون‌ توجه‌ به‌ رئوس‌ برنامه‌هاي‌ سياست‌ خارجي‌ و داخلي‌ سوسيال‌ دموكرات‌ها، فقط‌ به‌ صرف‌ كنياك‌ نوشيدن‌ ويلي‌ برانت‌، به‌ نامزد ديگري‌ رأي‌ دادند و كوشيدند حزب‌ ديگري‌ را به‌ مقام‌ رهبري‌ بنشانند.

 بنابراين‌ حيله‌ها و هجوم‌هاي‌ تبليغاتي‌ با اتكا به‌ ضعف‌هاي‌ اجتماعي‌ و خواسته‌هاي‌ فردي‌، بدترين‌ نوع‌ جاسوسي‌ است‌ كه‌ انتخابات‌ را با صفت‌ «آزاد» بيگانه‌ و «اختيار» در انتخاب‌ شخص‌ مورد نظر را از مردم‌ سلب‌ مي‌كند.

 مثلاً مك‌ گاورن‌ رقيب‌ انتخاباتي‌ نيكسون‌ از حزب‌ دموكرات‌ نيز براي‌ جلب‌ علاقة‌ افكارعمومي‌، به‌ شگردهاي‌ ديگري‌ دست‌ زد و اوايل‌، پيش‌ از آشكار شدن‌ سابقة‌ جنونِ معاونش‌، به‌ پيروزي‌هاي‌ درخشاني‌ هم‌ رسيد. مك‌ گاورن‌ در اوج‌ تبليغات‌ انتخاباتي‌، از نارضايتي‌ شديد مردم‌ آمريكا از تمركز ثروت‌هاي‌ كلان‌ در دست‌ معدودي‌ از خانواده‌ها، به‌ شدت‌ بهره‌برداري‌ كرد و با استفاده‌ از اين‌ ضعف‌ بزرگ‌ اجتماعي‌ كه‌ همه‌ نسبت‌ به‌ آن‌ حساسيت‌ داشتند و به‌خصوص‌ از موارد مهمِ اختلافات‌ نسل‌ جديد و قديم‌ بوده‌ و هست‌، بر حيله‌هاي‌ اقتصادي‌ و لزوم‌ توزيع‌ عادلانه‌ ثروت‌ و تلقين‌هاي‌ ديگر دست‌ يافت‌ و مدتي‌ كوتاه‌، طعم‌ شيرين‌ پيروزي‌ را چشيد.

 عوامل‌ تبليغاتي‌ مك‌ گاورن‌ براي‌ آن‌كه‌ نسل‌ جوان‌ آمريكا را به‌طور موقتي‌ دلخوش‌ كرده‌ و براي‌ رأي‌ دادن‌ به‌ مك‌ گاورن‌ به‌ پاي‌ صندوق‌ رأي‌ بكشانند، كوشيدند تا آبي‌ بر آتش‌ جوان‌ها بريزند و اعلام‌ كردند: «جواني‌ كه‌ تازه‌ از دانشگاه‌ فارغ‌التحصيل‌ شده‌ و ساليانه‌ 10 هزار دلار درآمد دارد، حتي‌ اگر هيچ‌گونه‌ ثروتي‌ نداشته‌ باشد، به‌ خاطر سرماية‌ معنوي‌ و ظرفيتي‌ كه‌ براي‌ جمع‌آوري‌ ثروت‌ در اختيار دارد، مي‌تواند به‌ مراتب‌ از يك‌ ميليونر 90 ساله‌ ثروتمندتر باشد!»

 بدين‌ ترتيب‌ آن‌ دسته‌ از مردم‌ كه‌ در سنين‌ كمتر از 45 سالگي‌ بودند، در صورتي‌ كه‌ مك‌ گاورن‌ مرتكب‌ خطاهاي‌ بعدي‌ تبليغاتي‌ نمي‌شد، به‌ آيين‌ اقتصادي‌ و دلايل‌ جديد او مي‌پيوستند و ترجيح‌ مي‌دادند ظرفيت‌ توليد پول‌ را داشته‌ باشند و اميد به‌ ميليونر شدن‌ را در پناه‌ وعده‌هاي‌ مك‌ گاورن‌ در دل‌ بپرورانند و براي‌ بارورشدن‌ اين‌ اميد محال‌ تا 90 سالگي‌ صبر كنند! اما در همان‌ سرزمين‌ كه‌ عوامل‌ تبليغاتي‌ مزبور، مردم‌ را به‌ دلايل‌ انتخاباتي‌ به‌ امكانات‌ وسيع‌ معنوي‌ و اميدهاي‌ مالي‌ دلخوش‌ مي‌ساختند، 40 درصد از ثروت‌هاي‌ خصوصي‌ در اختيار 5 درصد از خانواده‌هاي‌ آمريكايي‌ است‌ و به‌طور كلي‌ ثروت‌ متمركز در 20 درصد از خانواده‌هاي‌ اين‌ كشور سه‌ بار بيشتر از مجموع‌ ثروتي‌ است‌ كه‌ 80 درصد خانواده‌هاي‌ باقيمانده‌ در اختيار دارند و هيچ‌يك‌ از رؤساي‌ جمهور، در تغيير وضع‌ موجود، تأثيري‌ ندارند.

 بنابراين‌، ماجراي‌ واترگيت‌ نخستين‌ و آخرين‌ حيلة‌ انتخاباتي‌ به‌ خاطر پيروزي‌ نيست‌ و فقط‌ نوع‌ خاصي‌ از آن‌ است‌ كه‌ با ماجراجويي‌هاي‌ پليسي‌ آميختگي‌ دارد. اگر در تاريخ‌ و سوابق‌ انتخاباتِ به‌ اصطلاح‌ آزاد جوامع‌ مختلف‌ بررسي‌ كنيم‌، خواهيم‌ ديد در مواردي‌ كه‌ اسناد و نوشته‌ها و صندوق‌ها مورد هجوم‌ جاسوسان‌ انتخاباتي‌ واقع‌ نمي‌شود، خواسته‌هاي‌ عاطفي‌ و اقتصادي‌ و رواني‌ چندان‌ مورد هجوم‌ و دستبرد قرار مي‌گيرد كه‌ جايي‌ براي‌ ادامة‌ حيات‌ عامل‌ ارادة‌ آزاد در انتخابات‌ باقي‌ نمي‌گذارد، حتي‌ اگر امنيت‌ صندوق‌هاي‌ آرا و قفل‌ و مهر و موم‌ آن‌ها مورد ترديد نباشد!!

پیمایش به بالا