نمايش‌ رسوايی «دون‌ ژوان‌»

 فردوسي‌، 31 تير1353، ش‌ 1174

      رسوايي‌ «دون‌ ژوان‌» مثل‌ تمام‌ لحظه‌هاي‌ زندگي‌ اجتماعي‌ او يك‌ نمايش‌ يا به‌ اعتبار واژه‌هاي‌ امروزي‌، يك‌ شو است‌. دون‌ ژوان‌ لحظه‌ها را شكار مي‌كند تا براي‌ نمايش‌هاي‌ خود تماشاچي‌ دست‌ و پا كند. البته‌ در محكمه‌اي‌ هم‌ كه‌ او را در جايگاه‌ متهم‌ به‌ قتل‌ مي‌نشانند، دون‌ ژوان‌، فرصت‌هاي‌ بزرگ‌ را براي‌ شكار تماشاچي‌ نادان‌ و تأثيرپذير از كف‌ نمي‌دهد.

      دون‌ ژوان‌ بازي‌ در جامعه‌ ما، از نقطه‌ اوج‌ انباشتگي‌ مفت‌ خوري‌ و تنوع‌ پرستي‌ برمي‌خيزد و بازي‌ جانانه‌اي‌ است‌ كه‌ اقليت‌ عياش‌ به‌ ناحق‌ با اصول‌ عقايد و آرمان‌هاي‌ اخلاقي‌ اكثريت‌ مي‌كنند. مطابق‌ با قوانين‌ اين‌ بازي‌ ضداجتماعي‌، دون‌ ژوان‌ به‌ علت‌ امتيازات‌ خانوادگي‌، در بيشتر موارد، بر حساس‌ترين‌ كرسي‌هاي‌ شغلي‌ جاي‌ مي‌گيرد و براي‌ توجيه‌ خطاهاي‌ خود كه‌ در واقع‌ خطاهاي‌ اقليت‌ خوش‌گذران‌ است‌، سال‌ 1353 شمسي‌ را با سال‌ 1974 ميلادي‌ تاخت‌ مي‌زند و فيلسوفانه‌ مي‌گويد:« قضات‌ محترم‌…ما در سال‌ 1974 ميلادي‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌!»

     بدون‌ شك‌ اگر انوشيروان‌ رزاق‌منش‌ يا به‌ زبان‌ خانم‌هاي‌ نازك‌دل‌ تماشاچي‌ «اندي‌ جان‌» پيش‌ از قرار گرفتن‌ بر صندلي‌ اتهام‌، خود را در مسير واقعيت‌هاي‌ اين‌ جامعه‌ قرار داده‌ بود و از مردم‌، به‌ بهانه‌ امتيازات‌ خانوادگي‌ و شغلي‌ كناره‌ نگرفته‌ بود، اكنون‌ سال‌ 1353 شمسي‌ را با سال‌ 1974 ميلادي‌ در يك‌ خط‌ زماني‌ و اخلاقي‌ به‌ حساب‌ نمي‌آورد و مسئله‌ را در سطح‌ يك‌ مسئله‌ پيش‌ پاافتاده‌ غربي‌ عنوان‌ نمي‌كرد. اما رزاق‌ منش‌ با وجود فقدان‌ آگاهي‌ اجتماعي‌ به‌ علت‌ آشنائي‌هاي‌ ديرينه‌ كه‌ با زنان‌ فانتزي‌ دارد، چهره‌ دادگستري‌ را براي‌ مدت‌ كوتاهي‌ تغيير داد و توانست‌ به‌ كمك‌ زبان‌ بازي‌هاي‌ دون‌ژوان‌ مآبانه‌ خود ويژگي‌هاي‌ زندگي‌ اقليت‌ عياش‌ را به‌ دادگستري‌ بكشاند، در آن‌ روزهاي‌ استثنائي‌، در راهروهاي‌ دادگستري‌ كه‌ هميشه‌ محيط‌ جنب‌ و جوش‌ و حق‌ خواهي‌ مردم‌ محتاج‌، زنان‌ چادري‌، گريان‌، زردمبو، كتك‌ خورده‌، تنهامانده‌ و بي‌خرجي‌ و پربچه‌ است‌، زنان‌ خوشگل‌ و معطر و جنتلمن‌هاي‌ خوش‌ برخورد ديده‌ مي‌شدند. در آن‌ روزهاي‌ استثنائي‌، بوي‌ تند عرق‌ كه‌ از تن‌ خسته‌ ارباب‌ رجوع‌ عادي‌ دادگستري‌ برمي‌خيزد به‌ رايحه‌ بهترين‌ عطرها و ادوكلن‌هاي‌ پاريس‌ و رم‌ و لندن‌ تبديل‌ شد و فضاي‌ دادگستري‌، چندان‌ تحول‌ يافته‌ به‌ نظر مي‌رسيد كه‌ جاداشت‌ رزاق‌ منش‌، خود را در قلب‌ سال‌ 1974 ميلادي‌ پندارد، سالي‌ كه‌ به‌ حكم‌ تخيلات‌ آقاي‌ دون‌ ژوان‌ وطني‌، مهم‌ترين‌ رويداد غم‌انگيزش‌، بلاشك‌ جدائي‌، اليزابت‌ تايلور از ريچارد برتون‌ است‌..، دون‌ ژوان‌ شهر ما با ذهني‌ چنين‌ دور از مسائل‌ مردم‌، تماشاچيان‌ را تنگ‌ نظرانه‌، زير نفوذ كلام‌ پوچ‌ خود گرفت‌.

      در اين‌ بحث‌، پيش‌داوري‌ درباره‌ گناهكاري‌ رزاق‌ منش‌ و معصوميت‌ منيژه‌ حجازي‌ مورد نظر نيست‌ بلكه‌ تحليل‌ حواشي‌ مربوط‌ به‌ محاكمات‌ نمايشي‌ او از آن‌رو انجام‌ مي‌گيرد كه‌ به‌ نام‌ يك‌ دون‌ ژوان‌ زيرك‌، نماينده‌ گروه‌ برگزيده‌اي‌ از مردم‌ جامعه‌ است‌. گروهي‌ كه‌ متأسفانه‌ با وجود بيگانگي‌ با تمام‌ مسائل‌ واقعي‌ جامعه‌، در مراكز تصميم‌گيري‌ نشسته‌اند و در اطراف‌ خود، انواع‌ ادعاهاي‌ مردم‌فريب‌ و رسالت‌آميز را تبليغ‌ مي‌كنند!در حالي‌كه‌ وقتي‌ از سراتفاق‌ رسوا مي‌شوند، با افسوس‌ مي‌بينيم‌ سخت‌ به‌ خويشتن‌ خويش‌ مشغول‌ بوده‌اند.

       خاطر تماشاچيان‌ محاكمات‌ «اندي‌ جان‌» را با اين‌ حقيقت‌ ملال‌آور مكدر مي‌كنم‌ كه‌ در جامعه‌ ما، زنان‌ بسياري‌ به‌ بهانه‌هاي‌ ناموسي‌ زير ضربات‌ لگد، دشنه‌، شلاق‌، بيل‌، قيچي‌ و…كشته‌ مي‌شوند و با اين‌ حال‌ قاتل‌ يا قاتلان‌ زير حفاظ‌ يك‌ ماده‌ مغلوط‌ قانوني‌ به‌ نام‌ ماده‌ 179 مجازات‌ عمومي‌، از مجازات‌ عادلانه‌ فرار مي‌كنند. بي‌گمان‌ تماشاچيان‌ محاكمات‌ نمايشي‌ اندي‌ جان‌ از وجود چنين‌ ماده‌ قانوني‌ بي‌اطلاع‌ هستند. اما به‌ هرحال‌ لازم‌ است‌ بدانند هيچ‌ يك‌ از محاكمات‌ مربوط‌ به‌ قتل‌ زنان‌ مظلوم‌ و غالباً معصوم‌ به‌ علت‌ آن‌كه‌ قاتل‌ و مقتول‌ در سال‌ 1974 ميلادي‌ زندگي‌ نمي‌كنند و سخت‌ در محاصره‌ آداب‌ و سنت‌ها و قوانين‌ سال‌ 1353 شمسي‌ اسير هستند، به‌ يك‌ محاكمه‌ بزرگ‌ و بحث‌انگيز از نوع‌ محاكمه‌ رزاق‌ منش‌ تبديل‌ نمي‌شود! در محاكمات‌ متعدد مربوط‌ به‌ كشتار زنان‌، قاتل‌، فاقد آرايش‌ جنتلمن‌ مآبانه‌ و مقتول‌، فاقد تبار سرشناس‌ است‌. نتيجه‌ آن‌كه‌ افراد خانواده‌ مقتول‌ نمي‌توانند خود را هفت‌ قلم‌ بزك‌ كنند و پيش‌ از خاموشي‌ مقتول‌ نيز قادر نيستند از اندام‌ مضروب‌ او اسلايدهاي‌ رنگي‌ تهيه‌ نمايند. همچنان‌كه‌ خانواده‌هاي‌ قاتل‌ و مقتول‌، هر دو، از بركت‌ زبان‌ آوري‌ و روان‌شناسي‌ وكلاي‌ گران‌ قيمت‌ دادگستري‌ نيز محروم‌ مي‌مانند.توجه‌ افراطي‌ مطبوعات‌ به‌ قصه‌ عاشقانه‌ و خونين‌ رزاق‌ منش‌ و منيژه‌، نتيجه‌ شرايطي‌ است‌ كه‌ در آن‌ متهم‌ به‌ قتل‌ و مقتول‌ از زندگي‌ عادي‌ مردم‌، جدا شده‌ بودند و وكلاي‌ آن‌ها در يك‌ محاكمه‌ نمايشي‌،با آشنايي‌ به‌ روحيه‌ تماشاچيان‌، نبض‌ جلسات‌ را در دست‌ داشتند و سوژه‌هاي‌ ناب‌ براي‌ خوراك‌ مطبوعات‌ مي‌پختند.

      درجه‌ بي‌گناهي‌ يا گناه‌كاري‌ بايد بي‌توجه‌ به‌ ميزان‌ ثروت‌ و شهرت‌ افراد سنجيده‌ شود و در اين‌ بحث‌ قصد آن‌ نيست‌ كه‌ بگوييم‌ مجرم‌ پول‌دار بايد به‌ اشد مجازات‌ محكوم‌ شده‌ و بدون‌ وجود دلائل‌ كافي‌ قضائي‌، معدوم‌ گردد، به‌ عكس‌، منظور آن‌ است‌ كه‌ از تأسيسات‌ قضايي‌ بخواهيم‌ تالارهاي‌ محاكمات‌ و رسيدگي‌ سريع‌ به‌ پرونده‌ها را اختصاصي‌ نكنند و به‌ قول‌ وكيل‌ مدافع‌ متهم‌ نگذارند يك‌ پرونده‌ تا مدت‌ 28 سال‌ بلاتكليف‌ باقي‌ بماند و پرونده‌ ديگري‌ با سرعت‌ نامنتظر، تمام‌ سدهاي‌ نوبت‌ را بشكند و في‌الفور به‌ يك‌ نمايش‌ عمومي‌ تبديل‌ بشود.نمايشي‌ كه‌ از شواهد امر پيداست‌ هر دو خانواده‌، بازيگران‌ ماهر صحنه‌اش‌ هستند و چندان‌ از افشا مسائل‌ مهمي‌ در زمينه‌ قتل‌ خودداري‌ مي‌كنند كه‌ احساس‌ مي‌شود، پيش‌ از محاكمه‌ اصول‌ نوعي‌ توافق‌ را براي‌ حفظ‌ قسمتي‌ از شهرت‌ خانوادگي‌ و شخصي‌ خود پذيرفته‌اند!زنان‌ شركت‌ كننده‌ در محاكمه‌ رزاق‌ منش‌ با شعار «زنده‌باد اندي‌» آنقدر گلوي‌ خود را دريدند كه‌ گويي‌ براي‌ دل‌ربايي‌ از اندي‌ باهم‌ مسابقه‌ گذاشته‌ بودند. واقعيت‌ وجودي‌ اين‌ اجناس‌ لوكس‌ در حالي‌كه‌ هوراكشان‌ و سوت‌ زنان‌ براي‌ اندي‌ ابراز احساسات‌ مي‌كردند آشكار شد و خطرات‌ حاصل‌ از وجودشان‌ نيز بي‌آن‌كه‌ نيازي‌ به‌ نگارش‌ هزاران‌ مقاله‌ و كتاب‌ باشد برملا شد. اين‌ اجناس‌ كه‌ دون‌ ژوان‌ را حتي‌ بر صندلي‌ اتهام‌، خواستني‌ و دلخواه‌ مي‌ديدند، بليه‌اي‌ هستند كه‌ بي‌ هيچ‌ ترديد مثل‌ زالو، خون‌ جامعه‌ را مي‌مكند و ناتواني‌ها را تشديد مي‌كنند.

      آيا در كنار محاكمه‌ اندي‌ جان‌ محاكمات‌ متعدد ديگري‌ جريان‌ نداشت‌ ؟ اندي‌ از چه‌ نوع‌ امتياز انساني‌ بهره‌مند بود كه‌ نيروي‌ شگفت‌ انگيز وسائل‌ ارتباطي‌ را به‌ خود اختصاص‌ داد و حتي‌ ما را بر آن‌ داشت‌ تا به‌ اين‌ محاكمه‌، همچون‌ نمونه‌ گويايي‌ از تفاوت‌هاي‌ اجتماعي‌ بپردازيم‌؟اندي‌ در ميان‌ تمام‌ مسائل‌ و مشكلاتي‌ كه‌ در حصار دادگستري‌ مي‌گذرد چه‌ صيغه‌اي‌ بود كه‌ نامش‌ را هزاربار نوشتند و خواندند. و اطوارش‌ را بر كرسي‌ اتهام‌، هزار بار به‌ اطوار نوعي‌ بزرگ‌ متهم‌ تشبيه‌ كردند. آيا از لحاظ‌ وسايل‌ ارتباطي‌، يك‌ متهم‌ فكلي‌ و ترگل‌ ورگل‌ و پولدار، بيش‌ از ديگر متهمان‌، قابل‌ ترحم‌ و عطوفت‌ است‌؟ آيا وسائل‌ مذكور وظيفه‌ ندارند به‌ كلثوم‌ها و معصومه‌ها و نازگل‌ها و..كه‌ پي‌درپي‌ كشته‌ مي‌شوند بپردازند و قاتلان‌ آن‌ها را كه‌ با اصطلاحات‌ ديپلماسي‌ بيگانه‌ هستند تجزيه‌ و تحليل‌ كنند؟ چگونه‌ است‌ كه‌ مسائل‌ اكثريت‌ مردم‌ ناگفته‌ و ناشنيده‌ باقي‌ مي‌ماند و نيازهاي‌ جامعه‌، در طوفان‌ اندي‌ جان‌ يكسره‌ فرو مي‌ريزد؟

     نجابت‌ زن‌هايي‌ كه‌ قاتلان‌ آن‌ها با دادگستري‌ و محاكم‌ جنايي‌ سروكار دارند با معيارهاي‌ سال‌ 1353 شمسي‌ سنجيده‌ مي‌شود و به‌ علت‌ اعتقاد به‌ اين‌ معيارهاست‌ كه‌ گاهي‌ نجابت‌ زن‌ مقتول‌ با يك‌ نگاه‌ و يك‌ اشاره‌ و يك‌ تقليد معصومانه‌ خدشه‌دار تلقي‌ مي‌شود و محكمه‌، رأي‌ به‌ برائت‌ متهم‌ مي‌دهد. بنابراين‌ معيارهاي‌ روابط‌ زن‌ و مرد، در وسعت‌ حوزه‌هايي‌ كه‌ اندي‌ و منيژه‌ را با آن‌ حوزه‌ها كاري‌ نبوده‌ است‌، معيارهاي‌ ديگرگونه‌ايست‌ و در شرايط‌ موجود كه‌ هنوز معيار نجابت‌ در تمام‌ قشرها و طبقات‌ اجتماعي‌ معيار واحدي‌ نيست‌، تبليغ‌ معيارهاي‌ مدرن‌ رزاق‌ منش‌ را مردم‌ نمي‌پسندند. اين‌ نوع‌ تظاهرات‌ فقط‌ يك‌ فايده‌ اجتماعي‌ دارد و آن‌ رسوايي‌ دون‌ ژوان‌ است‌. زيرا بدون‌ شك‌، مردم‌ عادي‌ بر خلاف‌ تماشاچيان‌ غير عادي‌ محاكمه‌، نه‌ براي‌ اندي‌ كف‌ مي‌زنند، نه‌ براي‌ منيژه‌ دل‌ مي‌سوزانند. براي‌ مردم‌ عادي‌، اين‌ محاكمه‌ هم‌ فال‌ بود، هم‌ تماشا، آن‌ها ضمن‌ اين‌كه‌ واكنش‌هاي‌ زيركانه‌ متهم‌ فرنگي‌مآب‌ را زير چشم‌ داشتند از تماشاي‌ زنان‌ نادان‌ تماشاچي‌ نيز نكته‌هاي‌ سربسته‌، بسيار خواندند و منجلاب‌ زندگي‌ شبانه‌ اغنيا را بهتر كشف‌ كردند.

       محاكمه‌ نمايشي‌ رزاق‌ منش‌ هر چه‌ بود سبب‌ خير شد تا خانم‌هاي‌ متفرعن‌ و آلامد كه‌ دائماً در فواصل‌ ميلان‌- رم‌- لندن‌- پاريس‌- نيويورك‌ پرواز مي‌كنند و حتي‌ در مقام‌ يك‌ سكرتر جزء، توانايي‌ مالي‌ براي‌ خريدن‌ بهترين‌ اتومبيل‌هاي‌ آمريكايي‌ را دارند، قدم‌ رنجه‌ كنند و به‌ خاطر پرتاب‌ نگاه‌ عاشقانه‌اي‌ به‌ سوي‌ اندي‌ هم‌ كه‌ شده‌ به‌ مركز مسائل‌ مردم‌ راه‌ يابند. شايد ديدار اين‌ گروه‌ با دادگستري‌، نقطه‌ عطفي‌ در زندگي‌ آن‌ها بشود تا بي‌جهت‌ مسائل‌ مردم‌ اين‌ جامعه‌ را، با مسائل‌ مردم‌ جامعه‌ «لاس‌ وگاس‌» در يك‌ خط‌ نبينند. شايد محاكمه‌ اخير در قلوب‌ اهل‌ تنوع‌ خواهي‌ چندان‌ اثر كند كه‌ براي‌ تماشاچي‌ محاكمات‌ مربوط‌ به‌ مردمي‌ هم‌ كه‌ با تمام‌ وجود در قالب‌ خصوصيات‌ سال‌ 1353 شمسي‌ قرار گرفته‌اند، اصرار كنند و دون‌ ژوان‌ را در وادي‌ رسوايي‌هاي‌ خود تنها بگذارند و شايد،اي‌كاش‌ …

پیمایش به بالا