مهرانگيز كار در كاخ‌ جوانان‌: فروغ‌ بدعت‌گذاری بی‌پروا بود

 رستاخيز ـ شماره‌ 239 ـ 23 بهمن‌ 1354

سنت‌شكني‌ جسور در آغوش‌ جامعه‌

 حضور فروغ‌ با وجود آن‌كه‌ ده‌ سال‌ از مرگش‌ مي‌گذرد، حتي‌ بيش‌ از ده‌ سال‌ پيش‌ احساس‌ مي‌شود، زيرا فروغ‌ يك‌ سنت‌شكن‌ جسور و پردل‌ و توانا بود كه‌ هم‌ در معنا سنت‌شكني‌ كرد، هم‌ در قالب‌ شعري‌، بر سنت‌شكني‌هايي‌ كه‌ «نيمايوشيج‌» پيش‌كسوتش‌ بود، افزود. در اينجا فروغ‌ در دو مرحله‌ مورد بررسي‌ است‌:

 نخستين‌ مرحله‌

 فروغ‌ با اشعاري‌ بي‌پروا تمام‌ نيازهاي‌ جسمي‌ عاشقانه‌ را در قالب‌ شعر ريخت‌ و با صداي‌ بلند كه‌ آن‌ روز صداي‌ وحشت‌انگيز زني‌ ديوانه‌ و زنجيرگسيخته‌ و حتي‌ هرجايي‌ بود، با خودش‌ صميمانه‌ حرف‌ زد و گفت‌: «گنه‌ كردم‌، گناهي‌ پر ز لذت‌، در آغوشي‌ كه‌ گرم‌ و آتشين‌ بود». شايد براي‌ شما كه‌ حالا يعني‌ در سال‌ 1354، دختر و پسر در كنار هم‌ نشسته‌ايد، حيرت‌آور نباشد كه‌ زني‌ با اين‌ صراحت‌ از عشق‌ و اختيار در لذت‌جويي‌ سخن‌ بگويد. اما 22 سال‌ پيش‌ كه‌ فروغ‌ اين‌ سخن‌ را سرداد، سخن‌ تازه‌ و نامنتظري‌ بود و بحث‌ها و جنجال‌هاي‌ بسيار برانگيخت‌. اين‌ معناي‌ سنت‌شكنانه‌ كه‌ شعر آن‌ روز فروغ‌ را دربرمي‌گرفت‌، چنان‌ هياهويي‌ برپا كرد كه‌ به‌ ارزشيابي‌ هنري‌ فروغ‌ توجه‌ نشد… همه‌ نشريات‌ در پي‌ اين‌ بودند كه‌ زن‌ گناهكار ايران‌ را همچون‌ تنها گناهكار تاريخ‌ بشر به‌ نحوي‌ لو دهند و از او هتك‌ حرمت‌ كنند. ولي‌ فروغ‌ هرچند آزرده‌ خاطر مي‌شد، ولي‌ از طوفاني‌ كه‌ برانگيخته‌ بود، نمي‌هراسيد و ادامه‌ مي‌داد…

 بدين‌ ترتيب‌ فروغ‌ در نخستين‌ مرحله‌، يك‌ تحول‌ مهم‌ اجتماعي‌ را سبب‌ شد. تا پيش‌ از فروغ‌ حق‌ هر نوع‌ زبان‌درازي‌ قلمي‌ در زمينه‌هاي‌ عشقي‌ حق‌ مردان‌ بود. مردم‌ از زن‌ نمي‌پذيرفتند كه‌ زبان‌ تند و تيز عاشقانه‌ را به‌ كار اندازد و زنان‌ بااستعداد از ترس‌ تكفير و طعنه‌ و سرزنش‌ اجتماعي‌ يا خفه‌ مي‌شدند يا در حد ضعيف‌ و كم‌قوتي‌ حرف‌ مي‌زدند كه‌ به‌ جايي‌ نمي‌رسيد. بدين‌ ترتيب‌ تمام‌ عقده‌ها و خواسته‌هاي‌ زنانه‌، ناگفته‌ و ناشنيده‌ مي‌ماند. زن‌ در جايگاه‌ بلند شاعري‌ و نويسندگي‌ صادقانه‌ نمي‌نشست‌ و اميد هيچ‌ تحولي‌ در بين‌ نبود. چون‌ زن‌ و سنت‌هاي‌ حاكم‌ بر جامعه‌ بر يكديگر اثر مي‌گذاشتند. سنت‌ها وجود احساسات‌ و فكر و عقل‌ زنانه‌ را نفي‌ مي‌كرد. زن‌ نيز مي‌ترسيد و بر استحكام‌ ريشه‌هاي‌ سنت‌ مي‌افزود. نتيجه‌ آنكه‌ مردان‌ قلمدار و علمدار مي‌شدند. زنان‌ حاشيه‌نشين‌ مي‌ماندند و هرگاه‌ خيلي‌ ترقي‌ مي‌كردند و دل‌ به‌ مطالعه‌ مي‌دادند عاشق‌ يكي‌ از مردان‌ شاعر و نويسنده‌ مي‌شدند و در عالم‌ حقير بت‌پرستي‌ باقي‌ مي‌ماندند. حضور فروغ‌ در آن‌ وانفسا در واقع‌ حضور يك‌ موجود بدعت‌گذار و جسور عليه‌ وضع‌ موجود بود. حضور كسي‌ بود كه‌ مثل‌ هيچ‌ كس‌ نبود و نمي‌توانست‌ قبول‌ كند عقل‌ محدود و محافظه‌كار و هوش‌ متوسط‌ يعني‌ همان‌ عقلي‌ كه‌ به‌ قول‌ عوام‌ ناقص‌ هم‌ بود، متعلق‌ به‌ او، عقل‌ كامل‌ و جسور و براندازنده‌، متعلق‌ به‌ مردان‌ شاعر معاصرش‌ باشد. فروغ‌ در نخستين‌ مرحله‌ عليه‌ عقل‌ محدود و محافظه‌كار زنانه‌ تاخت‌ و چون‌ با خودش‌ راست‌ و صميمي‌ و دور از تصنع‌ سخن‌ گفت‌، رسواي‌ خاص‌ و عام‌ شد و ديوانه‌اش‌ شمردند.

 زندگي‌ فروغ‌ مثل‌ زندگي‌ ديگر بدعت‌گزاران‌، آميخته‌ با تلخكامي‌ها و سرزنش‌ها و تكفيرهاي‌ بسيار بود و فروغ‌ چون‌ مي‌دانست‌ چه‌ مي‌كند، اين‌ سرنوشت‌ را پذيرفت‌. يكي‌ از بزرگترين‌ كمبودهاي‌ زندگي‌ جمعي‌ ما در گذشته‌ فقدان‌ احساسات‌ و انديشة‌ زنانه‌ در خلاقيت‌هاي‌ فرهنگي‌ بوده‌ است‌. چهرة‌ زن‌ همواره‌ در آثار گذشتگان‌، چهرة‌ معشوقه‌اي‌ بوده‌ كه‌ بين‌ جفاكاري‌ و وفاداري‌ نوسان‌ داشته‌ و به‌ طور كلي‌ زن‌ در ادبيات‌ نيز مانند جامعه‌، محكوم‌ و مقهور سرپنجة‌ مردان‌ بوده‌ است‌. اگر چهره‌هاي‌ ديگري‌ از زن‌ ترسيم‌ شده‌ زن‌ را در شكل‌ مادر فداكار، خواهر فداكار، همسر فداكار و خلاصه‌ موجود فدايي‌ كه‌ خودش‌ فاقد هر نوع‌ نياز عاطفي‌ و جسمي‌ و احساسي‌ است‌ و وجودش‌ بايد تسكين‌بخش‌ ديگران‌ و در خدمت‌ ديگران‌ باشد، تصوير كرده‌اند و خلاصه‌ همواره‌ موجودي‌ بوده‌ كه‌ يا مثل‌ مينياتور زيبا و سرد و بي‌روح‌ تصوير شده‌ يا مثل‌ روح‌ مطلق‌ فاقد هر نوع‌ هيجانات‌ جسماني‌ بوده‌ است‌. به‌ همين‌ دليل‌ «رضا براهني‌» در اين‌ مورد به‌ تحقيق‌ و انتشار رساله‌اي‌ پرداخت‌ كه‌ نام‌ آن‌ را «تاريخ‌ مذكر» گذاشت‌ و ضمن‌ آن‌ كوشيد ثابت‌ كند كه‌ فرهنگ‌ و ادبيات‌ در ايران‌ تاكنون‌ مردانه‌ و يك‌ جنسي‌ بوده‌ است‌. فروغ‌ با اين‌ فرهنگ‌ و ادبيات‌ يك‌ جنسي‌ در متن‌ نهضت‌ ادبي‌ معاصر مواجه‌ شد و يك‌ تنه‌ با آن‌ جنگيد و به‌ توسري‌خوردگي‌ ادبي‌ زن‌ هجوم‌ برد. به‌ همين‌ دليل‌ است‌ كه‌ وقتي‌ زنان‌ دانشگاهي‌ با شعر فروغ‌ آشنا مي‌شوند، زبان‌ فروغ‌ را زبان‌ خويشتن‌ خويش‌ مي‌انگارند و نمي‌توانند از دايرة‌ نفوذ و جذبة‌ آن‌ خارج‌ شده‌ و فراتر از آن‌ راهي‌ بپيمايند.

 مرحله‌ دوم‌

 در مرحلة‌ بعدي‌، فروغ‌ همچون‌ يك‌ زن‌ والاي‌ انديشمند در همان‌ لباس‌ شعري‌ منتهي‌ به‌ شكل‌ تكامل‌يافته‌اش‌ ظاهر شد و در اين‌ مرحله‌ نيز چنان‌ اثر گذاشت‌ كه‌ بي‌شك‌ وجود شعري‌اش‌ به‌ خوبي‌ تابيد و تثبيت‌ شد و آثارش‌ ماندني‌ شدند. در اين‌ مرحله‌، فروغ‌ از «خودنگري‌» به‌ «جامعه‌نگري‌» رسيد و در اين‌ منزل‌ نيز با بهره‌برداري‌ كامل‌ از نتايجي‌ كه‌ حاصل‌ خودنگري‌هايش‌ بود، چشم‌ به‌ جامعه‌ دوخت‌ و اين‌ بار هم‌ صادقانه‌ و صميمي‌ به‌ كمك‌ همان‌ «آني‌» كه‌ براي‌ ايجاد تفاهم‌ با مردم‌ پيدا كرده‌ بود به‌ محيط‌ اطراف‌ نگريست‌ و اعتراف‌ كرد كه‌ نمي‌تواند خاموش‌ بماند…

 اما از آنجا كه‌ جامعه‌ به‌ طور كلي‌ خودنمايي‌هاي‌ فكري‌ را از زن‌ نمي‌پذيرد، در اين‌ مرحله‌ هم‌ فروغ‌ بسيار عذاب‌ كشيد و بسيار مورد ناسزاگويي‌ (نه‌ انتقاد) واقع‌ شد. تكامل‌ فروغ‌ در شعر در اين‌ مرحله‌ اتفاق‌ افتاد. زيرا فروغ‌ توانست‌ معاني‌ بكر فكري‌ را در قالب‌ درست‌ شعري‌ بريزد و چنان‌ در فن‌ شاعري‌ توانا شد كه‌ قوت‌ قالب‌ با قوت‌ معنا برابري‌ كرد و فروغ‌ شد «زن‌ جاودانة‌ شعر فارسي‌». فروغ‌ كه‌ يك‌ بار از تمام‌ تشويش‌هاي‌ جسمي‌ و ديگر بار از تمام‌ تشويش‌هاي‌ فكري‌ و روحي‌ و اجتماعي‌ خود سخن‌ گفت‌، در واقع‌ واسطه‌اي‌ است‌ كه‌ دو عصر اجتماعي‌ را از هم‌ جدا مي‌كند. يك‌ دوره‌، عصري‌ است‌ كه‌ در آن‌ عصر تمام‌ احساسات‌ و انديشه‌ و نيازهاي‌ زن‌ در ادبيات‌ ناگفته‌ مي‌ماند و دورة‌ ديگر عصري‌ كه‌ به‌ ياري‌ وجود متهور فروغ‌ ادبيات‌ دوجنسي‌ شد.

 البته‌ آنچه‌ را فروغ‌ آغاز كرد از سوي‌ شاعره‌ها دنبال‌ نشد… ولي‌ تقليد شد. تقليدي‌ كوركورانه‌ كه‌ نشانه‌هاي‌ آن‌ در تمام‌ اين‌ سال‌ها بر جاي‌ مانده‌ است‌… شاعره‌ها به‌ جاي‌ آنكه‌ فروغ‌ را ادامه‌ دهند، فروغ‌ را در مرحلة‌ ناقص‌ آن‌ در خود پذيرفتند و حتي‌ از واژه‌هاي‌ مورد علاقه‌ او بارها و بارها تغذيه‌ كردند… به‌ همين‌ علت‌ فروغ‌ كه‌ براي‌ دوجنسي‌ كردن‌ فرهنگ‌ و ادب‌ ايران‌ نخستين‌ گام‌ و بلندترين‌ گام‌ و شجاعانه‌ترين‌ گام‌ را برداشت‌ تا اين‌ لحظه‌ كه‌ ده‌ سال‌ از مرگش‌ مي‌گذرد، يگانه‌ مانده‌ است‌. راهش‌ و صورت‌هاي‌ ظاهري‌ زندگي‌اش‌ چه‌ بسيار در حد حقير و بي‌مايه‌اي‌ از سوي‌ زنان‌ و دختران‌ تقليد شد. اين‌ به‌ راستي‌ تلخ‌ترين‌ رويداد اجتماعي‌ بعد از فروغ‌ بود كه‌ اتفاق‌ افتاد و فروغ‌ معصومانه‌ و ناخودآگاه‌ موجب‌ آن‌ شد.

 يك‌ فروغ‌ با همه‌ جامعيتي‌ كه‌ داشت‌ براي‌ تحقق‌ فرهنگ‌ و ادب‌ دو جنسي‌ كافي‌ نيست‌. فروغ‌ راه‌ را به‌ روشني‌ نشان‌ داد و بعدها فروغ‌ در تمام‌ زمينه‌ها با جرأت‌ و همت‌ و فرهنگ‌ و پويايي‌ فروغ‌ لازم‌ است‌ تا فرهنگ‌ دو جنسي‌ جاي‌ فرهنگ‌ يك‌ جنسي‌ را بگيرد و چهرة‌ طبيعي‌ زندگي‌ در آثار هنري‌ منعكس‌ گردد.

پیمایش به بالا