فردوسي، 3 مهر1351، ش 1082
زيور ضيايي زن 26 سالهاي كه معشوقة شوهرش را در اهواز با ضربات كارد به قتل رسانيد در دادگاه عالي جنايي استان خوزستان به 15 سال حبس با اعمال شاقه محكوم شد. زيور در حالي كه كارد آغشته به خون در دست داشت وارد اتاق افسر نگهبان شد و آشفته و پريشان گفت :
– جناب سروان …من قاتلم…من آدم كشتم، همين چند دقيقه پيش معشوقه شوهرم را در خانه سربريدم !
معشوقة شوهر يا رفيقه و مترس و هوو از نظر زن ايراني در طبقات پايين اجتماعي، موجود ديو سيرت و هراسانگيزي است كه علاوه بر رقابت عشقي و عاطفي بر سر رقابت اقتصادي نيز هست و كراهت و زشتي رفتارش، زماني بيشتر آشكار ميشود كه نان را از دست نانآور خانواده ميربايد و سفرة خانواده را بيرونقتر و تهيتر از پيش برجاي ميگذارد.
زن در اين طبقات كه فاقد پايگاه قابل اطمينان اقتصادي و فرهنگي است، فقط چشم به دست شوهر و پشت به خرافات و جادوگري و تقدير دارد و به خاطر حفظ امكانات مختصر و محدود اقتصادي حاضر است توسري بخورد، تحقير بشود و حتي به ضرب كتك و قهر و تهديد و قطع نفقه با پاي خود به دادگاه برود و اجازه نامة ورود رقيب را بر عرصة عشقي، عاطفي و اقتصادي زندگي خود امضا كند و بدين ترتيب هماغوشي نوبتي را بپذيرد !بنابراين از ديدگاه زنان در طبقاتي كه زيور عضو آن است، معشوقه ميآيد تا نان را بدزدد و خانواده را در چنگال گرسنگي خفه كند.
او شريكي است كه به علت نوبودن و دلآزار نبودن و تازگيها و طراوت و عشقآفريني بر سر زناشوييها چنگ مياندازد و چندان زياده خواه است كه بيشتر ميخورد، بيشتر ميپوشد، و طبعاً نگهدارياش براي مرد بيشتر خرج برميدارد. نتيجه اينكه با توجه به بودجة محدود و بخور و نمير اين خانوادهها، از هزينههاي ضروري كاسته ميشود و به اصطلاح رئيس خانواده، نان را از دهان بچهها ميگيرد و در دهان كامبخش معشوقه ميگذارد.
زن كه دراين طبقات محكوم به سازگاري و خون خوردن است در قيد مالكيت بيچون و چراي مرد به سر ميبرد و مرد در مواقع ضروري الطاف اقتصادي خود را به صورت شيربها، نفقه، لباس و جواهر نثارش ميكند. البته در صورت ظهور رقيب، به ناچار اين الطاف اقتصادي بين چند نفر بهطور نامساوي و به نفع معشوقه تقسيم ميشود.
از اين رو زناني كه در وضع مشابهي با زيور به سر ميبرند، هميشه در برابر ساير زنان حالت دفاعي به خود ميگيرند و در پشت سنگر رختخواب كمين مينشينند و با آتش زدن به جنگهاي خانوادگي و پچپچهاي درگوشي در بستر زناشويي، ميكوشند تا زندگي اقتصادي را به نفع خود و فرزندان خود رهبري كنند. اين رهبري در خانوادههاي ايراني به اندازهاي مؤثر و متداول است كه ميتوان گفت طرز رفتار و سلوك مرد خانواده با افراد آن نتيجة آني و مستقيم تلقينها و سخن چينيهاي زن همبستر اوست و طبيعي است كه هر چه آغوش اين زن گرمتر، پرشورتر و پذيراتر باشد، گرفتاري و هول و هراس افراد خانواده بيشتر است.
زيور ضيايي زن 26 سالهاي كه نمونه كامل و واقعي اين طبقه است، به علت رنجها، جدالها و مبارزات خاص زناشوييهاي طبقه خود، پير و درهم شكسته مينمايد، چشمهايش چنان بيفروغ و دستهايش چنان خشن و زبر و كار كرده است و بقدري با جاروكشي و لباسشويي و ظرفشويي دمساز بوده است كه مانند ساير افراد طبقة خود، نياز به عشق شوهر را با نياز به نان او اشتباه ميكند و آنچه را به علت ظهور رقيبي به نام اشرف در مخاطره ميديده، به غلط عشق ميانگارد در حالي كه فقط غم نان و ترس از تنهايي و گرسنگي، عوامل ارتكاب جنايت را به وجود آورده است و شرايط خاص معيشتي در خانوادههاي مشابه چنان است كه در فرصتهاي ديگر بايد منتظر جنايات هولناكتري بود !
مردان نيز در طبقاتي كه موضوع اين بحث است پس از ساعتها كار طاقت فرسا، حوصلة هماغوشي با زن خسته و درهم شكستة خود را ندارند و به قول زيور به يك زن بدكاره دل ميبندند كه ميتواند پرشور و توانا، از عاشق خود به نحو مطلوب پذيرايي كند و به ازاي آن بازوي نانآور خانوادهها را به خود اختصاص دهد. در تأييد همين واقعيت زيور در يكي از جلسات دادگاه گفت : «شوهرم در اهواز با اتومبيلي كه پولش را من از اقوامم گرفته بودم مسافركشي ميكرد و زندگي آرامي داشتيم تا آنكه سروكلة اشرف پيدا شد، وقتي كه اعتراض كردم، مرا به باد كتك گرفت و چند جاي تنم را داغ كرد. يك شب هم شوهرم اشرف را به خانه آورد و در مقابل چشمهاي من با او به خنده و شوخي پرداخت و از آن پس اشرف در خانة ما ماندگار شد و سر سفرهمان نشست، شوهرم جلوي چشمهايم با او عشقبازي ميكرد و مرا كتك ميزد، اشرف هم به من ميخنديد. من هم يك روز كه شوهرم از خانه بيرون رفت با كارد آشپزخانه به جان اشرف افتادم و بعد هم سرش را بريدم.»
بنابراين اگر روحية محاكم كشور ما، عميقاً و به علت خويشاونديهاي چندين صدساله با عادات و رسوم خردكننده، اسير افسون نابرابريهاي اجتماعي نبود، شوهر زيور به محاكم خوانده ميشد و به نام شريك جرم يا لااقل عامل برانگيزندة جرم التهاب و اضطراب ناشي از محاكمات را احساس ميكرد و قسمتي از بار سنگين زيور را به دوش ميكشيد، زيرا كلمة خيانت اگر با مفهوم قبيلهاي و ابتدايي سنجيده نشود، براي مرد و زن شامل اثرات اجتماعي و قانوني يكساني است.
اما متأسفانه هنوز كلمة خائن در محيط زندگي ما، در صورتي نفرتانگيز و شوم جلوه ميكند كه با نام يك زن درآميزد و چنانچه به دنبال نام يك مرد بيايد، بيرنگ و خفيف و حتي قابل اغماض ميشود، برهمين پايه بوده است كه گيسوي زن خيانتكار را در گذشته به دم قاطر ميبستند و امروز هم كه ظاهراً اين كار را نميكنند، با سكوت هشيارانه و رهبري ماهرانه، اوضاع را به نفع مرد خائن دگرگون جلوه مي دهند و اظهار ميدارند كه : «زيور قبلاً نقشه قتل را طرحريزي كرده بوده است!» اما اضافه نميكنند كه : «شوهر زيور در اين قضايا نقش مؤثر را ايفا كرده است!»
زيور، زني كه شيريني و حلاوت لبخند زندگي هرگز بر لبانش نقش نبسته است يكي از هزاران قرباني نان و معيشت است كه براي حفظ خانة شوهر و حداقل زندگي، تا مرز جنايت پيش رفت و در محيط دادگاهي كه روحية خشونتآميز بر آن سايه افكنده بود ظاهر شد.
دادگاه كه با ديدة اغماضگر و صددرصد مردانه، داغ كردن، كتك زدن و عشقبازي آشكار مرد را در برابر زن، عادي تلقي كرد و آن را با سكوت برگزار نمود، به جنبة عبرتآموزي قضايا اعتنا نداشت، در صورتي كه اگر شوهر زيور را در مظان اتهامي ولو كوچك قرار ميدادند، منطقيتر و اجتماعيتر عمل كرده بودند و در هدايت و رهبري افكار عمومي نقش مؤثرتري داشتند.
بدون شك هر چه منطق جامعه به كمك افراد حقوقدان و صاحب صلاحيت زودتر شكل بگيرد و اتكاء افراد جامعه بر زمينههاي اقتصادي و فرهنگي محيط زيست بر پاية مساوات، استحكام بيشتري داشته باشند، آمار مربوط به جنايات ناموسي كاهش را نشان ميدهد و به عكس هر چه مساوات زن و مرد عميقتر احساس شود و از طريق قواي قضايي مملكتي مورد تأييد قرار گيرد، آمار مربوطه افزايش مييابد و تا دنيا دنياست ميتوان خيانت را يك صفت مذموم براي زن و صفت قابل توجيه و اغماض براي مرد تلقي كرد.
اما آنچه مسلم است اينكه: زيور كارد آشپزخانه را يكراست به سوي زخم بسته و چند صد ساله جامعه رها كرد و دست به خون زني آلود كه ميخواست و ميتوانست به حكم قوانين و سنت هاي خاص اجتماعي، سوگلي حرمسرا بشود و برخانوادهاي كه چارچوب اقتصادي آن را زيور با دستهاي خشن و نيرومندش پيريزي كرده بود، حكومت كند.
او يكراست حرمسرابازي و آثار آن را مورد حمله و هجوم خود قرار داد و همان طور كه گفتهايم يكبار ديگر ثابت كرد كه شرايط خاص محيط، طوري است كه زن براي ارتكاب به جنايت، دستآويزهاي بسيار خطرناكي در اختيار دارد و جنايتهاي زنانه روز به روز فرصت و مجال بيشتري براي وقوع مييابد و غدههايي كه طي قرنها در فضاي مسدود حرمسراها، خوابگاهها و آشپزخانهها چركين و دردناك شده است، يكي پس از ديگري سرميگشايد. زيور بدون شك غدهاي بود كه سرگشود و تيري بود كه به سوي حرمسرانشينان رها شد. حال اين تير بر پيكر ظاهراً و به دروغ «آلامد» اين جامعه كه سخت در تب و تاب حفظ ويژگيهاي حرمسرايي است، چه اثراتي خواهد گذاشت؟ بر هيچكس معلوم نيست.