ماوقع

 فردوسي‌، ش‌ 1145، 10 دي‌ 1352

زن‌، چادرش‌ را جمع‌وجور كرد، بچة‌ بيمارش‌ را كشان‌كشان‌ از مطب‌ دكتر بيرون‌ برد و در را با احتياط‌ پشت‌ سرش‌ بست‌. دكتر به‌ خيال‌ آن‌كه‌ هيچ‌كس‌ شاهد گفتارش‌ نيست‌، سر در گوش‌ خانم‌ خوش‌پوشي‌ كه‌ در كنارش‌ روي‌ مبل‌ چرمي‌ لميده‌ بود گذاشت‌ و گفت‌:

  ببين‌ شيرين‌ خانم‌… درسته‌ كه‌ من‌ از تو خواستم‌ برام‌ مريض‌ بفرستي‌ و در شروع‌ كار مثل‌ يك‌ آژانس‌ درست‌ و حسابي‌، اينجا را گرم‌ كني‌. اما انتظار داشتم‌ رعايت‌ موند مطب‌ را بكني‌. مثلاً همين‌ امروز بيشتر از ده‌ تا زن‌ چادري‌ و امل‌ و بي‌سواد در اتاق‌ انتظار صف‌ كشيدند و همة‌ آن‌ها گفتند: شيرين‌ خانم‌ ما را فرستاده‌اند. بيچاره‌ سكرترم‌ نمي‌دوني‌ چقدر عذاب‌ كشيد و اعصاب‌ خرد كرد تا به‌ آن‌ها طرز مراجعه‌ به‌ دكتر را نشان‌ داد. البته‌ پيداست‌ خوب‌ كار مي‌كني‌. ولي‌ اين‌جور مريض‌ها باعث‌ ميشن‌ كه‌ موند مطب‌ بشكنه‌ و خانواده‌هاي‌ سطح‌ بالا و فرنگي‌ مآب‌ مراجعه‌ نكنند. مخصوصاً كه‌ بچه‌هاي‌ بي‌تربيت‌ زن‌هاي‌ امل‌، دكوراسيون‌ سالم‌ باقي‌ نمي‌ذارن‌. مادرها هم‌ نمي‌دونن‌ بچه‌ را جمع‌وجور كنن‌ يا گوشه‌ چادر را به‌ نيش‌ بكشن‌. خودت‌ مي‌دوني‌ با چه‌ خون‌دلي‌ دكوراسيون‌ مطب‌ را روبه‌راه‌ كردم‌. حتي‌ چند قفس‌ قناري‌ در اتاق‌ انتظار گذاشتم‌ و دو سه‌ تا سگ‌ از نژاد عالي‌ خريدم‌ تا خانم‌هاي‌ اعيان‌ و كم‌حوصله‌ اينجا را مثل‌ خونة‌ خودشون‌ بدونن‌ و حسابي‌ سرگرم‌ بشن‌. مي‌دوني‌، بدون‌ اين‌جور كلك‌هاي‌ متداوله‌ نميشه‌ كاسبي‌ كرد. خودت‌ كه‌ واردي‌…؟!»

 در چنين‌ شرايطي‌، سازمان‌هاي‌ عريض‌ و طويل‌ كه‌ بر فعاليت‌ دكان‌هاي‌ مشابه‌ ادعاي‌ نظارت‌ دارند چه‌ مي‌توانند بكنند؟! جز آن‌كه‌ در ميزگردها شركت‌ جويند و مسائل‌ را به‌طور ناقص‌ مورد بررسي‌ يا جوابگويي‌ قرار دهند؟ ظاهراً به‌ علت‌ ظهور و تكثير پزشكان‌ موندباز، وضع‌ چنان‌ بحراني‌ است‌ كه‌ تصحيح‌ روابط‌ بيمار و پزشك‌ از عهدة‌ سازمان‌هاي‌ ناظر برنمي‌آيد. چون‌ تا زماني‌ كه‌ مطب‌داري‌ تشريفاتي‌ و فانتزي‌ و اعياني‌ با معيارهاي‌ امريكايي‌ مجاز است‌، روحية‌ سوسول‌هاي‌ مطب‌دار تعديل‌ نمي‌شود، اشاعه‌ هم‌ مي‌يابد. همچنان‌ كه‌ مي‌بينيم‌ مردم‌ به‌ پك‌وپز مطب‌داران‌ سودازده‌ عادت‌ كرده‌اند و نسخة‌ آن‌ها را با اعتماد بيشتري‌ مي‌پيچند و براي‌ وقت‌ گرفتن‌ از آن‌ها از سروكول‌ هم‌ بالا مي‌روند.

 در شرايط‌ كنوني‌، اين‌ها كه‌ تحت‌ حمايت‌ عوامل‌ ياري‌دهنده‌ اجتماعي‌ به‌سر مي‌برند، فقط‌ حمال‌ تخصص‌ خود شده‌اند و به‌ قولي‌ به‌صورت‌ آدم‌هاي‌ يكجانبه‌ درآمده‌اند كه‌ نمي‌خواهند جوانب‌ ديگر را ببينند و مردم‌ را زير بال‌ و پر تخصص‌ خود بگيرند. سروكار آن‌ها با كساني‌ است‌ كه‌ از مدت‌ها پيش‌ به‌ شوق‌ هم‌ كاسه‌ شدن‌ با سگ‌هاي‌ فرنگي‌، از هم‌ كاسه‌ شدن‌ با مردم‌ پرهيز كرده‌اند. سرنوشت‌ مرگ‌ و زندگي‌ مردم‌ به‌ عهدة‌ اين‌ قبيل‌ حمال‌هاي‌ تخصصي‌ محول‌ شده‌ و آن‌ها توانسته‌اند در آزادي‌ كامل‌، مراكز درماني‌ خصوصي‌ را به‌ قصرهاي‌ بلورين‌ و مجلل‌ و فانتزي‌ تبديل‌ كنند و از عهدة‌ درمان‌ دقيق‌ و درست‌ يك‌ بيماري‌ ساده‌ و قابل‌ علاج‌ برنيايند.

 بي‌گمان‌ علاوه‌ بر آزادي‌هاي‌ موجود، يكي‌ ديگر از عوامل‌ عمده‌ و مؤثر در گرميِ بازار پزشكان‌ موندباز، زناني‌ هستند كه‌ از لحاظ‌ ثروت‌ و درآمد جزو خواص‌ به‌شمار نمي‌روند. اما با هزار وصله‌ خود را به‌ آن‌ها مي‌چسبانند و به‌ شيوة‌ آن‌ها مشتري‌ پروپاقرص‌ پاتوق‌هاي‌ اعياني‌، از جمله‌ مطب‌هاي‌ شيك‌ و كلينيك‌هاي‌ هتل‌مانند مي‌شوند. رابطة‌ اين‌ها با مطب‌داران‌ موندباز چنان‌ است‌ كه‌ چيزي‌ نمانده‌ شغل‌ پزشكي‌ را با وجود تمام‌ ويژگي‌هاي‌ محترم‌ و مؤثرش‌ به‌ مشاغل‌ فانتزي‌ مانند مشاطه‌گري‌ و ماساژ زيبايي‌ و… تبديل‌ كنند.

 در شرايط‌ امروزي‌، با وجود رواج‌ جنبه‌هاي‌ لوكس‌ درماني‌، شهر پر است‌ از پزشكان‌ متخصص‌ و حاذق‌ و باهوشي‌ كه‌ در مطب‌هاي‌ رنگ‌ و رو رفته‌، بي‌دردسرِ حاجب‌ و نگهبان‌ و دربان‌، بي‌منت‌ سكرترهاي‌ خوشگل‌ و نيمه‌برهنه‌ و بي‌عرضه‌، حق‌ ويزيت‌ ارزان‌ مي‌گيرند و چون‌ «موند» را شرط‌ طبابت‌ قرار نداده‌اند، درآمدهاي‌ نسبتاً خوبي‌ هم‌ دارند و كمترين‌ نيازي‌ به‌ شيرين‌كاري‌هاي‌ شيرين‌خانم‌ها پيدا نمي‌كنند. بچه‌هايي‌ كه‌ پا به‌ مطب‌ آن‌ها گشوده‌اند، نه‌ پرستار و دايه‌ تحصيلكرده‌ مي‌شناسند نه‌ قناري‌ و سگ‌ گران‌قيمت‌. آن‌ها به‌ آساني‌ رام‌ مي‌شوند، فقط‌ با يك‌ بروشور تبليغاتي‌ رنگارنگ‌ يا يك‌ قوطي‌ خالي‌ دوا قهقهه‌ مي‌زنند و چون‌ با ميكروب‌ها رفاقت‌ ديرينه‌ دارند با يك‌ بار نسخه‌ پيچيدن‌، تبشان‌ به‌ عرق‌ شفا مي‌نشيند و مادرشان‌ تمام‌ عمر دعاگوي‌ دكتر مي‌شود اما آدم‌هاي‌ يك‌ بعدي‌، پزشكان‌ موندپرست‌ كه‌ بيشتر نفوذ و شخصيتشان‌ به‌ سر و پز سكرتري‌ اطواري‌ متكي‌ است‌، علاوه‌ بر آن‌كه‌ اسير عشوه‌هاي‌ مادران‌ فرنگي‌ مآب‌ و پرستاران‌ ميكروب‌شناس‌ و ضعف‌ اعصاب‌ سكرترها هستند، اسير هزينة‌ گزاف‌ دكوراسيون‌ و پورسانتاژ كلان‌ شيرين‌خانم‌ هم‌ شده‌اند.

 وجود زنده‌ و فعال‌ و منفي‌ پزشكان‌ موندباز يك‌ بار ديگر اين‌ اعتقاد قديمي‌ را در ذهنمان‌ بارور مي‌كند كه‌: آدميزاد به‌ زيستن‌ در چارچوب‌ قيود شغلي‌ احتياج‌ دارد. حتي‌ اگر در بهترين‌ مراكز علمي‌ جهان‌، به‌ اندوختن‌ دانش‌ و كسب‌ امتياز و تخصص‌ ديپلم‌ توفيق‌ يافته‌ باشد.

 نگاهي‌ به‌ خلق‌وخوي‌ انديشمنداني‌ كه‌ ديپلم‌هاي‌ دانشگاه‌ها را در قاب‌هاي‌ منبت‌كاري‌ به‌ ديوارها آويخته‌اند و در نهايت‌ جهل‌ و ناداني‌ انتظار دارند در محيط‌  زندگي‌ شغلي‌ خود فقط‌ بچه‌هايي‌ مريض‌ بشوند و به‌ دكتر مراجعه‌ كنند كه‌ پرستار و مامان‌ فرنگي‌ مآب‌ داشته‌ باشند، كافي‌ است‌ كه‌ عليه‌ زندگي‌ مسابقه‌اي‌ و فانتزي‌ به‌خصوص‌ در كادر خدمات‌ اجتماعي‌ فرياد برآوريم‌ و تأكيد كنيم‌: اگر كمبود پزشك‌ در ايران‌ باعث‌ مي‌شود پزشكان‌ سوسول‌ مآب‌ روي‌ كار آيند و آن‌ها فقط‌ بچه‌ سوسول‌هاي‌ خوشگل‌ را در آغوش‌ مادران‌ و پرستاران‌ خوشگل‌ و معطر و سكسي‌ معاينه‌ و مداوا كنند، اي‌ كاش‌ دوباره‌ راه‌ به‌ خان‌باجي‌ها و حكيم‌باشي‌هاي‌ قديمي‌ مي‌جستيم‌ و مطب‌هاي‌ فانتزي‌ بالاي‌ شهر را به‌ مرضاي‌ شيك‌ ايراني‌ مي‌سپرديم‌.

 تا زماني‌ كه‌ خدمات‌ درماني‌ با اين‌ قبيل‌ خصوصي‌بازي‌ها و اعيان‌فريبي‌ها و اعيان‌نمايي‌ها اخت‌ و دمساز است‌، وجود آرزوها و حسرت‌ها و افسوس‌ها و فريادهاي‌ اعتراض‌، نه‌ غريب‌ است‌، نه‌ قابل‌ جوابگويي‌. پزشكاني‌ كه‌ مقدمشان‌ را گرامي‌ داشته‌اند و آن‌ها را به‌ خاطر جلوگيري‌ از فرار مغزها آزاد گذاشته‌اند، ارزش‌ و اهميت‌ دانش‌ و تجربه‌ خود را از ياد برده‌اند و چون‌ در پرتو روحية‌ مقلد زن‌ها و شگردهاي‌ تبليغاتي‌ شيرين‌خانم‌هاي‌ كاسبكار به‌ اشتهار هم‌ مي‌رسند و به‌ دروغ‌ اسم‌ درمي‌كنند، خيلي‌ زود ميزان‌ حق‌ ويزيت‌ را هماهنگ‌ با زير و بم‌ ارزش‌ جهاني‌ دلار، تغيير مي‌دهند و اساساً نسبت‌ به‌ ضرورت‌هاي‌ زندگي‌ «ريالي‌» تجاهل‌ مي‌كنند. شايد اگر وضع‌ مطب‌داري‌ لوكس‌ همين‌طور ادامه‌ يابد، به‌ جايي‌ برسيم‌ كه‌ پيش‌ از ورود به‌ مطب‌ دكتر، اجباراً ريال‌ را به‌ ارز خارجي‌ تبديل‌ نماييم‌.

پیمایش به بالا