ماشین زدگی و ماشین زدایی

 فردوسي‌، ش‌ 1112، 24 ارديبهشت‌ 1352

در اصفهان‌، مرغ‌ ماشيني‌ را به‌ نام‌ مرغ‌ بومي‌ جا مي‌زنند تا بيشتر بفروشند. روستاييان‌ اصفهان‌ كه‌ در گذشته‌ بهترين‌ نوع‌ مرغ‌ و خروس‌هاي‌ بومي‌ را به‌ شهرهاي‌ ايران‌ صادر مي‌كردند، اخيراً با افزايش‌ توليد جوجه‌هاي‌ ماشيني‌، پرورش‌ مرغ‌هاي‌ بومي‌ را رها كرده‌اند. آن‌ها از شهر جوجه‌ ماشيني‌ مي‌خرند و براي‌ پرورش‌ به‌ ده‌ مي‌برند! از سوي‌ ديگر، چون‌ مرغ‌هاي‌ بومي‌، طرفداران‌ بيشتري‌ در ميان‌ شهرنشينان‌ دارند. روستاييان‌ بعد از نگهداري‌ و پرورش‌ جوجه‌هاي‌ ماشيني‌، آن‌ها را به‌ شهر بازمي‌گردانند و به‌ جاي‌ مرغ‌هاي‌ بومي‌ مي‌فروشند!

 خريداران‌ مشتاق‌ مرغ‌ بومي‌ مانند ساير ساكنان‌ كرة‌ زمين‌، نمي‌توانند از گوشت‌ لذيذ و معطر جوجه‌هايي‌ كه‌ در حرارت‌ طبيعي‌، پرورش‌ يافته‌اند، به‌ آساني‌ صرف‌نظر كنند. همچنان‌ كه‌ روستاييان‌ نمي‌توانند از مزاياي‌ توليد ماشيني‌ كه‌ محصول‌ خوش‌ آب‌ و رنگ‌، سرعت‌ و فراواني‌ توليد، صفت‌ خاصة‌ آن‌ است‌، چشم‌ بپوشند و در شرايطي‌ كه‌ قدرت‌ خريد ماشين‌ جوجه‌كشي‌ را به‌ نقد و اقساط‌ يا قرض‌ به‌ دست‌ مي‌آورند، حاضر نمي‌شوند تن‌ به‌ زحمات‌ پرورش‌ طبيعي‌ مرغ‌ بومي‌ بدهند.

 از اين‌ رو، منافع‌ متضادي‌ كه‌ گريبان‌ دو گروه‌ خريداران‌ و فروشندگان‌ اجناس‌ ماشيني‌ را گرفته‌، حاوي‌ يك‌ واقعيت‌ مهم‌ اجتماعي‌ است‌ كه‌ مخالفت‌ خواستة‌ قلبي‌ مردم‌ با دستاوردهاي‌ مصنوعي‌ به‌ جاي‌ طبيعي‌ نقطة‌ مركزي‌ آن‌ است‌.

 چندي‌ پيش‌ از زبان‌ يك‌ مسافر آذربايجاني‌ شنيدم‌ كه‌ ستيزه‌جويي‌ و حالت‌ دفاعي‌ مردم‌ ساكن‌ يكي‌ از روستاهاي‌ آذربايجان‌ با توليد ماشيني‌ چندان‌ شديد است‌ كه‌ اهل‌ تجارت‌ را به‌ عجز و شگفتي‌ واداشته‌ است‌.

 براساس‌ گفته‌هاي‌ آن‌ مسافر، جنبه‌هاي‌ مثبت‌ و پرفايدة‌ تجاري‌ توليد ماشيني‌ در روستاي‌ مورد بحث‌ كه‌ در زمين‌ بارورش‌، بهترين‌ و مرغوب‌ترين‌ نوع‌ پياز به‌ دست‌ مي‌آيد، به‌ علت‌ سماجت‌ و پافشاري‌ بوميان‌ در حفظ‌ چارچوب‌ طبيعي‌، سنتي‌ و اقتصادي‌ به‌ شدت‌ شكست‌ خورده‌ است‌.

 يك‌ گروه‌ سرمايه‌دار، به‌ شوق‌ محصول‌ پياز مرغوب‌ و توليد فراوان‌، در روستاي‌ مذكور، سرمايه‌گذاري‌ كردند و در آنجا يك‌ كارخانه‌ تهيه‌ پودر پياز برپا نمودند كه‌ مي‌توانستند تمام‌ محصول‌ پياز روستاييان‌ را در حلقوم‌ ماشين‌هاي‌ مستقر در آن‌ به‌ پودر خشك‌ تبديل‌ كنند و بدون‌ تحمل‌ هزينة‌ حمل‌ مواد اوليه‌، در همان‌ محل‌ كشت‌ و برداشت‌ محصول‌، پياز را خريداري‌ كرده‌ و به‌ خورد ماشين‌هاي‌ مدرن‌ بدهند.

 اما محاسبات‌ تجارتي‌ و عقلايي‌ سرمايه‌گذاران‌ كه‌ به‌ كمك‌ شامة‌ تيز اقتصادي‌، راه‌ روستاي‌ مورد بحث‌ را پيش‌ گرفته‌ بودند، غلط‌ از كار درآمد و نقش‌ بر آب‌ شد. چون‌ روستاييان‌ حتي‌ حاضر نشدند محصول‌ پياز خود را به‌ يك‌ برابر و نيم‌ قيمت‌ بازار به‌ توليدكنندگان‌ پودر پياز بفروشند. آن‌ها به‌ علت‌ دشمني‌ رواني‌ با ماشين‌ و مخالفت‌ با جايگزيني‌ ماشين‌ به‌ جاي‌ انسان‌ و نفرت‌ از پودر پياز، همچنان‌ در برابر چشمان‌ حيرت‌زده‌ سرمايه‌گذاران‌، پيازها را در كوله‌بارهاي‌ خود ريختند. حمل‌ بر مال‌ نمودند تا از پيچ‌ و خم‌ خطرناك‌ گردنه‌ها و جاده‌هاي‌ مال‌رو عبور دهند و به‌ جاي‌ ريختن‌ به‌ حلقوم‌ ماشين‌، در بازارهاي‌ شهري‌، به‌ خريداران‌ و مشتريان‌ هميشگي‌ بفروشند… مقاومت‌ اين‌ روستاييان‌ در برابر دهان‌ گشاد و بلعندة‌ كارخانة‌ پودر پياز، چندان‌ ادامه‌ يافت‌ كه‌ سرمايه‌گذاران‌ كارخانه‌ را بستند و پي‌ كارشان‌ رفتند! بنابراين‌، در يك‌ اقتصاد سنتي‌، توليد ماشيني‌ با همان‌ مسائل‌ و گرفتاري‌ها و آشفتگي‌هايي‌ روبه‌رو مي‌شود كه‌ ديديم‌ و در واقع‌ همة‌ امتيازات‌ و بهره‌برداري‌هاي‌ مالي‌ را تحت‌الشعاع‌ قرار مي‌دهد.

 جنگ‌ و ستيز رواني‌ و پنهاني‌ تقاضاكنندگان‌ محصولات‌ طبيعي‌ با عرضه‌كنندگان‌ محصولات‌ ماشيني‌ به‌ حدي‌ است‌ كه‌ روستاييان‌ ساده‌دل‌ به‌ كنه‌ آن‌ پي‌ برده‌اند و از آن‌، چنان‌ كه‌ ديديم‌ در اصفهان‌ و نقاط‌ ديگر سوءاستفاده‌ مي‌كنند و يا در جايي‌ مانند روستاي‌ آذربايجان‌، به‌ سختي‌ با ورود ماشين‌، مواجه‌ مي‌شوند و آن‌ را به‌ نام‌ يك‌ عامل‌ خارجي‌، دور مي‌سازند. شايد مقاومت‌ روستاييان‌ آذربايجاني‌ در برابر فروش‌ محصول‌ پياز به‌ يك‌ برابر و نيم‌ قيمت‌ بازار و مقاومت‌ مردم‌ اصفهان‌ در برابر خريد مرغ‌ چاق‌ و پروار و ارزان‌تر ماشيني‌، از يك‌ روحية‌ كاملاً خمودة‌ تجاري‌ حكايت‌ كند، اما به‌ هر حال‌، ريشة‌ واكنش‌ مزبور هر چه‌ باشد، به‌طور كلي‌، بازتابي‌ است‌ از مقاومت‌ رواني‌ و عميق‌ انسان‌ با ماشين‌ كه‌ اگرچه‌ در دوره‌هاي‌ زماني‌ بعدي‌، با معجزات‌ ماشين‌، در هم‌ شكسته‌ مي‌شود اما دوباره‌ و در اوج‌ ماشيني‌ شدن‌، به‌گونة‌ ديگري‌ تجلي‌ مي‌يابد. چنان‌ كه‌ نمونه‌هاي‌ بزرگ‌ اين‌ رجعت‌ را در حالات‌ عصياني‌، در جوامعي‌ ماشيني‌ مانند آمريكا مي‌بينيم‌ و بيش‌ از پيش‌ بر اين‌ واقعيت‌ متكي‌ مي‌شويم‌ كه‌ انسان‌ با كراهت‌ ماشين‌ را مي‌پذيرد، با آن‌ به‌ سختي‌ مبارزه‌ مي‌كند، شكست‌ مي‌خورد، سرانجام‌ در كامش‌ فرو مي‌رود، اما دوباره‌ قد مي‌افرازد و به‌ مظاهر آن‌ اعلان‌ جنگ‌ مي‌دهد. گويي‌ در مسير دايره‌ مانند حركت‌ ماشين‌، دور تسلسل‌ ماشين‌زدگي‌ و ماشين‌زدايي‌ جبري‌ است‌ و هيپي‌ آمريكايي‌ و كشاورز دهاتي‌ با وجود فواصل‌ عميق‌ فكري‌ و روحي‌، در يك‌ نقطة‌ زماني‌ خاص‌، به‌ هم‌ نزديك‌ مي‌شوند و به‌ يك‌ نتيجه‌ مهم‌ و مشابه‌ دست‌ مي‌يابند.

پیمایش به بالا