كودكان‌ معصوم‌، نشانه‌های زنده خيانت‌ و تجاوز

 فردوسي‌، ش‌ 1114، 7 خرداد 1352

چشم‌هاي‌ آبي‌ بچه‌هايي‌ كه‌ بر زمينه‌اي‌ از پوست‌ قهوه‌اي‌ مي‌درخشد، علامت‌ و وسيله‌ رسوايي‌ حرامزاده‌هاي‌ دورگه‌ (نيمه‌آمريكايي‌ ـ نيمه‌ويتنامي‌) است‌. چون‌ بدين‌ سبب‌، انگشت‌نما شده‌اند و خاك‌ گلگون‌ و زخمي‌ ويتنام‌ كه‌ زير لگدهاي‌ بيگانگان‌ اشغالگر تاريخ‌، بسيار زخم‌ برداشته‌، اكنون‌ از اثر پاهاي‌ كوچك‌ اين‌ نشانه‌هاي‌ تجاوز، درد و رنج‌ تازه‌اي‌ را احساس‌ مي‌كند كه‌ نه‌ تنها مانع‌ التيام‌ زخم‌ها و دردهاي‌ ديرينه‌ است‌، بلكه‌ سوزش‌ جانكاهي‌ را موجب‌ مي‌شود كه‌ چاره‌ و علاج‌ ندارد و اجباراً بايد تحمل‌ شود به‌خصوص‌ كه‌ آثار شوم‌ پاهاي‌ كوچك‌ كودكان‌ دورگه‌، ادامة‌ پاهاي‌ بزرگ‌ جوانان‌ خارجي‌ است‌ و باقيماندة‌ وجود كساني‌ است‌ كه‌ سال‌ها، مردم‌ ويتنام‌ را با گلوله‌، بمب‌، هرج‌ومرج‌ سياسي‌ و اقتصادي‌، قاچاق‌ و آلودگي‌هاي‌ جنسي‌ گرفتار كرده‌ بودند!

 مردم‌ ويتنام‌ به‌ بچه‌هايي‌ كه‌ از سربازان‌ آمريكايي‌، در آن‌ سرزمين‌ بر جاي‌ مانده‌اند، كرّه‌هاي‌ استعمار مي‌گويند و با اين‌ نامگذاري‌، نهايت‌ نفرت‌ خود را از علل‌ پيدايش‌ آن‌ها، آشكار مي‌كنند و اين‌ نفرت‌ به‌ حدي‌ است‌ كه‌ در سايگون‌، رهگذران‌ به‌ محض‌ برخورد با يك‌ بچة‌ دورگه‌، او را با انگشت‌ به‌ يكديگر ن7شان‌ مي‌دهند و روي‌ در هم‌ مي‌كشند و ناسزاهايي‌ مي‌گويند و لعنت‌ مي‌فرستند. ويتنامي‌هاي‌ مبارز، از اين‌ كه‌ نطفة‌ دشمن‌ در شكم‌ زنان‌ سرزمين‌شان‌، امكان‌ پرورش‌ و باروري‌ يافته‌، سخت‌ خشمگين‌ و جريحه‌دارند و معصوميت‌ نگاه‌ درخشان‌ و موهاي‌ نرم‌ و طلايي‌ بچه‌هايي‌ را كه‌ چهره‌اي‌ قهوه‌اي‌ و سوخته‌ دارند، باور ندارند. چون‌ به‌ گمان‌ دلاوران‌ ويتنامي‌، هر آنچه‌ از متجاوزان‌ نشانه‌اي‌ داشته‌ باشد، با معصوميت‌ بيگانه‌ است‌ و حس‌ محبت‌ و ترحم‌ را برنمي‌انگيزد. وجود بچه‌هاي‌ دورگه‌ در برابر چشمان‌ خسته‌ و دردمند ويتنامي‌هاي‌ مبارز، ريزش‌ دائمي‌ مشتي‌ نمك‌ بر جراحات‌ ديرينة‌ بدن‌ مجروح‌ آن‌هاست‌.

 يكي‌ از از چهره‌هاي‌ معروف‌ ويتنامي‌ در اين‌ مورد مي‌گويد: «بچه‌هاي‌ ويتنامي‌ را كه‌ خون‌ خالص‌ آسيايي‌ در وجودشان‌ مي‌چرخيد، زير باران‌ بمب‌ها و خمپاره‌ها، تكه‌تكه‌ كردند و به‌ جاي‌ آن‌ موجودات‌ اصيل‌ و مبارز، اين‌ تحفه‌هاي‌ ناخالص‌ و حرام‌ را به‌ جاي‌ گذاشتند.»

 و در تأييد اين‌ نظريه‌ كه‌ عقيدة‌ رايج‌ همة‌ ويتنامي‌هاست‌، دو قسمت‌ از خاطرات‌ اوريانا فالاچي‌ را كه‌ شاهدي‌ است‌ بر قسمتي‌ از جنگ‌ ويتنام‌، به‌ شهادت‌ مي‌آوريم‌: «اگر بچه‌اي‌ در رم‌ يا پاريس‌ و نيويورك‌ و يا شهر ديگر از اين‌ شهرها كه‌ فقط‌ گرفتار ظواهر زندگي‌ هستند، زير ماشين‌ برود و بميرد، بيشتر مردم‌ براي‌ اين‌ بدبختي‌ گريه‌ مي‌كنند و چه‌ بحث‌ و جنجالي‌ كه‌ درنمي‌گيرد. در حالي‌ كه‌ همان‌ موقع‌ صدها بچه‌ با بمب‌ و مين‌ كشته‌ مي‌شوند، بدون‌ آن‌كه‌ كمترين‌ ترحمي‌ به‌ وجود آيد.» و در جايي‌ ديگر مي‌گويد: «از آغاز جنگ‌ هر چه‌ گذشته‌، كشتار بچه‌ها هم‌ بيشتر و بي‌رحمانه‌تر شده‌ است‌ و معلوم‌ نيست‌ به‌ اين‌ ترتيب‌ كه‌ پيش‌ مي‌رود، تعداد بچه‌هاي‌ شهيد در ويتنام‌ به‌ چه‌ رقمي‌ خواهد رسيد. چون‌ بچه‌ها در تمام‌ نبردها، نقش‌ و مسئوليت‌هاي‌ مهمي‌ داشته‌اند. هر گروه‌ ويت‌كنگ‌ حداقل‌ سه‌ بچه‌ با خود همراه‌ داشته‌ كه‌ كار آن‌ها، بازي‌ كردن‌ كنار اردوگاه‌ آمريكايي‌ و ويتنام‌ جنوبي‌ بوده‌، به‌طوري‌ كه‌ حركت‌ گروه‌هاي‌ ارتش‌ و يا نوع‌ اسلحه‌ و مهمات‌ آن‌ها را، نظاره‌ مي‌كردند و مشاهدات‌ خود را روي‌ كاغذ زرد رنگ‌ مي‌نوشتند و آن‌ را به‌ درختان‌ و پرچين‌ها آويزان‌ مي‌كردند. به‌ اين‌ علت‌ هزاران‌ بچه‌ بين‌ 5 تا 15 سال‌ دستگير و به‌طور وحشيانه‌اي‌ شكنجه‌ و كشته‌ شده‌اند و هر كس‌ كه‌ يكي‌ از اين‌ بچه‌ها را لو و تحويل‌ مي‌داده‌، مبلغ‌ ده‌ هزار تا يك‌ ميليون‌ پياستر جايزه‌ مي‌گرفته‌ و جالب‌ آن‌كه‌ بسياري‌ از زنان‌ كه‌ سربازان‌ آمريكايي‌ سعي‌ مي‌كردند به‌ آن‌ها نزديك‌ و هماغوش‌ شوند، مادر همين‌ بچه‌ها بودند و در فهرست‌ اشيا و آثار به‌ جا ماندة‌ آمريكايي‌ها در ويتنام‌، اين‌ اسامي‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد:

 «ميليون‌ها تن‌ اشياء مختلف‌ از قبيل‌ لباس‌، كفش‌، پوتين‌، قوطي‌هاي‌ كنسرو، بطري‌هاي‌ مشروب‌، بسته‌هاي‌ سيگار، چند هزار تن‌ اسلحه‌، چند صد تانك‌، هواپيما، تعدادي‌ پايگاه‌، استخر شنا، فرودگاه‌ و هزاران‌ كودكان‌ دورگه‌ حرامزاده‌…».

 با اين‌ ترتيب‌، در لابه‌لاي‌ ترازنامة‌ رسمي‌ جنگ‌ ويتنام‌ از جراحات‌ رواني‌ و اجتماعي‌ جنگ‌ بحثي‌ نشده‌ است‌ چون‌ علاوه‌ بر چند ميليون‌ كشته‌، مجروح‌، مصدوم‌ و ديوانه‌ و…، هزاران‌ فاحشه‌ هم‌ در ويتنام‌، عامل‌ بدترين‌ نگراني‌ها و تأثرات‌ روحي‌ هستند.

 مسلماً بايد در فهرست‌ آثار و بقاياي‌ جنگ‌، تعداد بارهاي‌ شبانه‌ و عشرتكده‌هايي‌ را كه‌ براي‌ افسران‌، سربازان‌ و عوامل‌ آمريكايي‌ و متحدينشان‌ در ويتنام‌، ايجاد شده‌، با اهميت‌ خاص‌، به‌ حساب‌ آورد. بسياري‌ از زنان‌ ويتنامي‌ با تهديد و يا با فريب‌ و به‌ شوق‌ يافتن‌ مأمني‌ كه‌ پناهشان‌ بدهد، به‌ اين‌ بارها كشيده‌ شدند و به‌ مرداب‌ فاحشگي‌ فرو افتادند.

 بايد دانست‌ كه‌ اكثريت‌ زنان‌ ويتنامي‌، در صف‌ مبارزان‌ آزاديخواه‌ بوده‌اند كه‌ هشيارانه‌، شرايط‌ سخت‌ جنگ‌ را تحمل‌ كردند و در هر حال‌ به‌ مفاهيم‌ اخلاقي‌ و قومي‌ خويش‌، چنان‌ متكي‌ هستند كه‌ نيرومندانه‌، در برابر غرايز طبيعي‌ و هرج‌ و مرج‌ جنگ‌ مقاومت‌ كرده‌ و پرهيزكارانه‌ سكس‌ ممنوع‌ را پذيرفته‌اند.

 يكي‌ از مسئولان‌ آمريكايي‌ زندان‌هاي‌ ويتنام‌ جنوبي‌، در قسمتي‌ از خاطراتش‌ يادآور شد: «… ضرورتي‌ نداشت‌ زندان‌هاي‌ زنانه‌ و مردانة‌ مبارزان‌ ويتنامي‌ را با سيم‌ خاردار از يكديگر جدا كنيم‌. چون‌ ويتنامي‌ها به‌ اندازه‌اي‌ نجيب‌ و پرهيزكار هستند كه‌ براي‌ سركوبي‌ غرايز، به‌ سيم‌ خاردار احتياجي‌ نيست‌» و همان‌ زندانبان‌ در دنباله‌ همان‌ مطالب‌ مي‌افزايد: «… طي‌ چند سال‌ خدمت‌ فقط‌ يك‌ بار مشاهده‌ كردم‌ زني‌ خواست‌ از روي‌ سيم‌ها بگذرد و به‌ قسمت‌ مردانه‌ برود، اما بعد از شليك‌ تير و در خون‌ غلتيدن‌ زن‌، معلوم‌ شد كه‌ او به‌ خاطر يافتن‌ شوهرش‌ به‌ طرف‌ زندان‌ مردانه‌ گريخته‌ است‌. چون‌ بعداً اطلاع‌ يافتيم‌ كه‌ شوهر زن‌ نيز در قسمت‌ مردانه‌ حبس‌ بوده‌ است‌».

 لازم‌ است‌ در زمينة‌ بيان‌ قدرت‌ و شخصيت‌ مبارز زنان‌ ويتنامي‌، از راهبه‌ها نام‌ برد. چون‌ آن‌ها نيز به‌ شيوة‌ خود و معابدي‌ كه‌ به‌ آن‌ وابسته‌ بودند، مبارزه‌ و مقاومت‌ كردند تا از نفوذ مشرب‌ بيگانه‌ محفوظ‌ بمانند و حتي‌ براي‌ حفظ‌ ارزش‌هاي‌ انساني‌، خودسوزي‌ هم‌ كردند اما عده‌اي‌ از زنان‌ ويتنامي‌ كه‌ از نيروي‌ شكيبايي‌ زن‌ متوسط‌ ويتنامي‌ بهره‌اي‌ نداشتند، با بيگانگان‌ و دست‌نشاندگان‌ آن‌ها، يار و همدل‌ شدند و در آن‌ سوي‌ صحنة‌ جنگ‌، يعني‌ در صف‌ دشمن‌، فلسفة‌ زندگي‌ را براساس‌ رقصيدن‌ و خنديدن‌ و عشق‌ ورزيدن‌ و همخوابگي‌ كردن‌، پذيرا شدند!؟

 بنابراين‌ جنگ‌ فقط‌ مواجه‌ شدن‌ تن‌ با تن‌ و اسلحه‌ با اسلحه‌ نيست‌. بلكه‌ نبرد اخلاق‌ و فرهنگ‌ است‌ كه‌ در تلاطم‌ آن‌ دردها و لطمات‌ بيشتري‌ ايجاد مي‌شود. وجود فواحشي‌ كه‌ به‌ آغوش‌ خارجي‌ها در ويتنام‌ فروافتادند، مظاهر جانكاه‌ اين‌ نبرد هستند. اين‌ مظاهر جانكاه‌، در ميدان‌ نفوذ و سلطة‌ سايگون‌ امكان‌ ظهور و زادوولد يافتند. هزاران‌ جوان‌ معتاد و مأيوس‌ آمريكايي‌ هم‌ كه‌ سر بر درگاه‌ همة‌ اديان‌ قديم‌ و جديد جهان‌ مي‌كوبند و به‌ گدايي‌ خوشبختي‌ نشسته‌اند، نمونه‌هاي‌ ديگري‌ از تلفات‌ در نبرد اخلاق‌ و فرهنگ‌ در جنگ‌ ويتنام‌ هستند.

 پديدة‌ فاحشگي‌ در ويتنام‌ محصول‌ سال‌ها جنگي‌ است‌ كه‌ موجب‌ بمباران‌ شهرها، دهات‌، گندمزارها، برنجزارها، شكستن‌ سدها و انبارها، سوزاندن‌ و عقيم‌ كردن‌ خاكي‌ شد كه‌ بارور بود و زندگي‌ مردم‌ ويتنام‌، به‌ خوبي‌ بر آن‌ مي‌گذشت‌ بي‌آن‌كه‌ بر پهنة‌ آن‌، خطر ايجاد نسل‌ حرامزادة‌ دورگه‌ به‌ خاطر كسي‌ خطور كند و موجب‌ اين‌ همه‌ تأثر و وحشت‌ و بلاتكليفي‌ شود! بچه‌هايي‌ كه‌ مولود هماغوشي‌هاي‌ اتفاقي‌ زمان‌ جنگ‌ هستند، در زمان‌ صلح‌، جاي‌ خاصي‌ ندارند، زيرا ارزش‌ وجودي‌شان‌ در حد قوطي‌هاي‌ خالي‌ كنسرو، ته‌ سيگارهاي‌ دورافتاده‌ و تكه‌پاره‌هاي‌ طياره‌ها و هليكوپترهاست‌. پدران‌ آن‌ها يا در سينه‌ خاك‌ خفته‌اند و يا در آغوش‌ زنان‌ و معشوقه‌هاي‌ آمريكايي‌، در كار فراموش‌ كردن‌ خاطرات‌ تلخ‌ جنگ‌ به‌ سر مي‌برند. مردم‌ ويتنام‌ بعد از تحمل‌ تمام‌ مصائب‌ و لطمات‌ دوران‌ طولاني‌ جنگ‌، حالا نمي‌توانند فاحشه‌هاي‌ حاصله‌ از وجود آمريكايي‌ها و متحدين‌ آن‌ها را تحمل‌ كنند. به‌خصوص‌ كه‌ بيشتر آن‌ها، شرايط‌ تولد بچه‌هاي‌ نيمه‌ آمريكايي‌ را نيز فراهم‌ كرده‌اند. بنابراين‌ يكي‌ از آثار جنگ‌ ويتنام‌ روان‌پريشي‌ و نگون‌بختي‌ اين‌ بچه‌هاي‌ بيگناه‌ خواهد بود.

 مردان‌ كوچك‌ ويتنامي‌ كه‌ سال‌ها در پيچ‌ و خم‌ جنگل‌ها، كوه‌ها و دشت‌ها، در زير آماج‌ دائمي‌ بمب‌ها و گلوله‌ها، به‌ همت‌ اراده‌ و اشتياق‌ مقاومت‌ كرده‌، با تمام‌ محروميت‌ها حتي‌ در كنار زنان‌ جنگجو كه‌ نسبت‌شان‌ با مردان‌ يك‌ بر پنج‌ بوده‌، كوچك‌ترين‌ واكنش‌ طبيعي‌ از خود نشان‌ نداده‌اند، نمي‌توانند با مفاهيم‌ فلسفي‌ و كلام‌ زيباي‌ نويسندة‌ كتاب‌ «زندگي‌، جنگ‌ و ديگر هيچ‌» همزباني‌ كنند. چرا كه‌ او در قسمتي‌ از نظرات‌ خود، دربارة‌ آثار جنگ‌ ويتنام‌، چنين‌ گفته‌ است‌: «…در اين‌ جنگ‌ هرگز نه‌ كسي‌ كاملاً حق‌ دارد و نه‌ كسي‌ كاملاً اشتباه‌ مي‌كند. بازي‌ شطرنج‌ داريم‌. بازي‌ فوتبال‌ داريم‌. بازي‌ جنگ‌ هم‌ داريم‌ و اين‌ بازي‌ آخري‌ را بايد با صدها و هزاران‌ سرباز انجام‌ داد. سربازان‌ سربي‌ نيستند. بلكه‌ انسان‌هايي‌ هستند از گوشت‌ و استخوان‌ و زنده‌. اين‌ سربازها را به‌ ژنرال‌ها مي‌دهند تا با آن‌ها بازي‌ كنند و در آخر كار يا سرباز سربي‌ مي‌شكند و يا خسته‌ و درمانده‌ و مصدوم‌ به‌ شهرهايشان‌ بازمي‌گردند، بدون‌ آن‌كه‌ حتي‌ نزديك‌ترين‌ كسانشان‌ بتوانند احساس‌ كنند بر آن‌ها چه‌ گذشته‌ است‌».

 اكنون‌ سربازان‌ به‌ خانه‌هايشان‌ بازگشته‌اند، اما موجودات‌ كوچك‌ و بيگناهي‌ را بر سرزمين‌ جنگ‌ بجا گذاشته‌اند. بچه‌هايي‌ كه‌ كمترين‌ جايي‌ در قلب‌ مردم‌ ويتنام‌ ندارند و چون‌ نشانة‌ زندة‌ خيانت‌ و تجاوز هستند، نخستين‌ سال‌هاي‌ زندگي‌ را با لعنت‌ و نفرين‌ و سرزنش‌، تجربه‌ مي‌كنند.

پیمایش به بالا