فروغ یا پروین، چرا از شعر فروغ برآشفته‌اند؟

رستاخيز و کیهان – شماره 8944 ـ 16 ارديبهشت‌ ماه‌ 1352

 در نخستين‌ سحرگاهي‌ كه‌ «فروغ‌» به‌ نام‌ يك‌ زن‌ عاصي‌، دعوي‌ شاعري‌ كرد و با نام‌ «گناه‌»، دفتر شعر خود را گشود، مردمي‌ كه‌ طي‌ قرن‌ها، سخن‌ از گناه‌ و كامجويي‌ را خاص‌ مردان‌ مي‌دانستند، سخت‌ برآشفتند، بر او تاختند و تكفيرش‌ كردند چون‌ او به‌ حريم‌ مردان‌ تجاوز كرده‌ و مانند صدها و هزارها شاعر و نويسنده‌ مرد كه‌ در قرون‌ مختلف‌ زيسته‌اند، از واقعيت‌ احساس‌ و برخوردهاي‌ خود، نكاتي‌ را ظريفانه‌ اما بدون‌ نقاب‌ و پرده‌، بازگو كرده‌ است‌.

 از اين‌ رو، تلاش‌ كساني‌ كه‌ در جهت‌ واژگوني‌ ارزش‌هاي‌ فكري‌ و ادبي‌ كار «فروغ‌»، تلاش‌ مي‌كنند سخن‌ تازه‌اي‌ نيست‌. زيرا به‌ قول‌ فروغ‌: «شب‌ هنوز هم‌ ـ گويي‌ ادامه‌ همان‌ شب‌ بيهوده‌ است‌».

 كساني‌ كه‌ در فحاشي‌ و دشمني‌ با آئين‌ شاعرانة‌ فروغ‌، پيش‌ كسوت‌ بوده‌اند، همين‌ كه‌ در گذرگاه‌ زمان‌، از مراحل‌ گوناگون‌ فكري‌ گذشتند و در همان‌ گذرگاه‌ با تكامل‌ سريع‌ فروغ‌ در فرم‌ بيان‌ و انديشه‌ آشنا شدند، ناگزير طبل‌ و دهل‌ سوداگرانة‌ فحاشي‌ (نه‌ انتقاد) را به‌ سويي‌ افكندند و در فرصتي‌ كوتاه‌ كه‌ پس‌ از مرگش‌ دست‌ داد، آثارش‌ را دقيق‌ و بي‌طرفانه‌ خواندند و به‌ ناگاه‌، از ظهور شورانگيز يك‌ شاعر به‌ هيجان‌ آمدند و به‌ جبران‌ همة‌ لجاجت‌ها و طعن‌ و نفرين‌ها، جنازه‌اش‌ را مرثيه‌ باران‌ كردند!

 اين‌ دشمنان‌ قديم‌ و دوستان‌ جديد، بهتر مي‌توانند، روشنگر اين‌ واقعيت‌ باشند كه‌ فروغ‌، در پيچ‌ و خم‌هاي‌ زمان‌ زندگي‌ مي‌كند، ظاهر مي‌شود و مرتباً چون‌ امروز، ظهورش‌ را در طبيعت‌ بحث‌انگيزي‌ كه‌ خاص‌ خود اوست‌ به‌ ثبوت‌ مي‌رساند و تكرار مي‌كند.

 در مسير بحث‌ها و گفت‌وگوهاي‌ جديد كه‌ اين‌ بار، از پشت‌ تريبون‌ مجلس‌ به‌ نام‌ «فروغ‌» آغاز شد، دو شاعره‌ را، بدون‌ آن‌ كه‌ از حيث‌ فرم‌ و محتواي‌ كار و زمان‌ ظهور، قابل‌ مقايسه‌ باشند، در برابر هم‌ قرار دادند تا دوستداران‌ سادگي‌ و محافظه‌كاري‌ و پرده‌پوشي‌هاي‌ «پروين‌ اعتصامي‌» عليه‌ صراحت‌ و بي‌پروايي‌ و زبان‌درازي‌هاي‌ فروغ‌ فرخزاد، صف‌آرايي‌ كنند و از اين‌ نمد، كلاهي‌ براي‌ جويندگان‌ نام‌، فراهم‌ آيد.

 سال‌هاست‌ كه‌ ديوان‌ پروين‌ اعتصامي‌، در گوشه‌ و كنار كتابخانه‌هاي‌ اين‌ مملكت‌ خاك‌ مي‌خورد، اما فقط‌ چند قطعه‌ از اشعار او كه‌ شرح‌ گفت‌وگوي‌ «سير و پياز» است‌ براي‌ پر كردن‌ صفحه‌اي‌ از صفحات‌ كتب‌ درسي‌ انتخاب‌ شده‌ و هرگز كوشش‌ خاصي‌ براي‌ شناساندن‌ اين‌ زن‌ شاعر انجام‌ نشده‌ و شگفت‌ آن‌ كه‌، ياد او، زماني‌ در خاطر صدرنشينان‌ زنده‌ شد كه‌ ديدند و شنيدند افرادي‌ مبتكر و فعال‌، بدون‌ كوچك‌ترين‌ مزاحمت‌ و جنجال‌، بي‌آن‌كه‌ از سازمان‌هاي‌ رسمي‌ تقاضايي‌ داشته‌ باشند، بنا بر سليقه‌هاي‌ نوجويانه‌ و مترقيانة‌ زمان‌، جوايزي‌ را به‌ نام‌ «فروغ‌» نامگذاري‌ و به‌ پويندگان‌ راه‌ او، هديه‌ كردند.

 هشياري‌ حضرات‌ كه‌ با شنيدن‌ نام‌ «جايزة‌ فروغ‌» برآشفته‌اند، در اثر ضربه‌اي‌ است‌ كه‌ بر روحية‌ رسمي‌پسندشان‌ وارد شده‌ و مرام‌ و عادت‌ ديرينة‌ آن‌ها را در زمينة‌ رسمي‌ انديشيدن‌، رسمي‌ نفس‌ كشيدن‌ و رسمي‌ نگاه‌ كردن‌، جريحه‌دار نموده‌ است‌.

 آيا ستايش‌ از يك‌ انسان‌ برگزيده‌، مستلزم‌ و مشروط‌ بر انكار حقانيت‌ و جلوه‌هاي‌ يك‌ وجود مؤثر ديگر است‌؟

 اگر چنين‌ نيست‌، شيفتگان‌ آئين‌ شاعرانة‌ «پروين‌» نيز مي‌توانستند پيش‌ از نامگذاري‌ جايزة‌ فروغ‌، جايزه‌ بدهند و بستانند، به‌خصوص‌ كه‌ از «مقام‌ و موقع‌ رسمي‌» هم‌ بهره‌مند هستند و مي‌توانند با برق‌ و درخشش‌ جوايز چشمگير، بر جلوه‌هاي‌ ظاهري‌ تجليل‌ و ستايش‌، بيفزايند.

 اما سوگمندانه‌ بايد گفت‌ كه‌ سوءاستفاده‌ از اخلاق‌ رسمي‌ و قالبي‌ در جامعة‌ ما چنان‌ سابقه‌ طولاني‌ دارد كه‌ «عوامفريبي‌» بر پايه‌ آن‌، بسيار سهل‌ و آسان‌ است‌ و در موقعيتي‌ كه‌ غرض‌ورزي‌ و لج‌ و لجبازي‌ مطرح‌ باشد، شعر را به‌ صورت‌ دستورالعمل‌ اخلاقي‌ جا مي‌زنند تا بتوانند عوامفريبانه‌، به‌ دشمني‌هاي‌ ريشه‌دار، امكان‌ تظاهر بدهند.

 فروغ‌، درست‌ در جهت‌ خلاف‌ «عرف‌ و عادت‌ اجتماعي‌» ما سخن‌ گفته‌ و گفتارش‌ همواره‌ صريح‌ و روشن‌ و شجاعانه‌ بوده‌ است‌. او به‌گونه‌اي‌ زيست‌ كه‌ عوام‌ را نفريفت‌ و بلكه‌ براي‌ عوام‌ چندان‌ ارزش‌ و حيثيت‌ انساني‌ قائل‌ شد كه‌ احساسات‌ خالص‌ و افكار صادقانه‌ خود را با آن‌ها در ميان‌ نهاد و از اتكاء به‌ نيروي‌ پشتوانه‌هايي‌ كه‌ با عوامفريبي‌، استحكام‌ مي‌يابد، پرهيز كرد.

 به‌ همين‌ علت‌، فروغ‌ به‌ نام‌ نخستين‌ زن‌ ايراني‌ و در كلام‌ ساده‌ و شاعرانه‌اي‌ كه‌ خاص‌ خود اوست‌، پايه‌هاي‌ بزرگ‌ترين‌ فريب‌ اجتماعي‌ را لرزاند و براساس‌ آن‌ يادآور شد كه‌ «زن‌» در بستر گناهكارانه‌ زندگي‌، دست‌ و پا شكسته‌ و تسليم‌ و مجبور و معصوم‌ نيست‌. فروغ‌ نخستين‌ اعتراف‌ آتش‌افروز زنانه‌ را در برابر چشم‌هايي‌ كه‌ از حدقه‌ بيرون‌ آمده‌ بود و جامعه‌اي‌ كه‌ با دلواپسي‌ نگاهش‌ مي‌كرد سر داد.

 اما فروغ‌ با همه‌ دلبستگي‌هايي‌ كه‌ با حالات‌ و احساسات‌ و نيازهاي‌ زنانه‌ داشت‌، از مرحلة‌ عصيان‌ و اسارت‌ و مويه‌هاي‌ زنانه‌ گذشت‌ و به‌ ديوار رسيد. او در اين‌ مرحله‌ چنان‌ تيز و تند از حصار سنت‌ گذشت‌ كه‌ وجود تحول‌يافته‌اش‌، در پوسته‌اي‌ ديگر، ظهور كرد و بيش‌ از آن‌، تنها يك‌ «زن‌» باقي‌ نماند. به‌ تولدي‌ ديگر دست‌ يافت‌ كه‌ حاصل‌ تجزيه‌هايش‌ بود و از استحكام‌ و ژرفاي‌ انساني‌ نشانه‌ها داشت‌. فروغ‌، در اين‌ گذرگاه‌، كلام‌ زنانه‌ را رها كرد و به‌ كلام‌ ديگري‌ آويخت‌ كه‌ طنين‌ و كشش‌ ديگري‌ داشت‌ و تيزي‌ و گزندگي‌ قلم‌، خاص‌ آن‌ بود.

 او در دنباله‌روي‌ و تكميل‌ نقطه‌هاي‌ روشن‌ نهضت‌ نوپردازان‌، دلاورانه‌ پيش‌ رفت‌ و از ديگر زناني‌ كه‌ در نخستين‌ ايام‌ شاعري‌، همقدمش‌ بودند، بسيار فاصله‌ گرفت‌.

 زبان‌ كنايه‌آميز «پروين‌» اگرچه‌ در مواردي‌ سرشار و غني‌ است‌، اما در ظرف‌ زمان‌ و مكاني‌ كه‌ شعر او ريخته‌ مي‌شد، گستاخي‌ شاعرانه‌ از يك‌ زن‌ پرده‌پوش‌، نوعي‌ خودكشي‌ بود كه‌ پروين‌ به‌ آن‌ تن‌ نداد و به‌ هر حال‌ واقعيت‌ اين‌ است‌ كه‌ پروين‌ نخواست‌ يا نتوانست‌ تيزي‌ كلام‌ فروغ‌ را داشته‌ باشد و به‌ ناچار «فروغ‌» شاعر زمانة‌ ما شده‌ است‌.

پیمایش به بالا