فردوسي، ش 1125، 22 مرداد 52
زنان از تمام طبقات اجتماعي، بزرگترين و مؤثرترين قشر خريدار را تشكيل ميدهند كه چون با الفباي مصرف و اسرار توليد و عرضة كالاهاي متنوع در بازار آشنا نيستند، ستمگريهاي «بازار» و حيلهها و شگردهايي را كه در شكم گنده توليدكننده، واسطه تبليغاتي، صاحب امتياز و عرصهكننده پنهان است، نميشناسند. در حالي كه همين عوامل در قالب ماركهاي قلابي و نامهايي كه عيناً يا با جزئي تفاوت، مشابه ماركهاي مشهور خارجي است، ظاهر ميشوند و جهل و معصوميتشان را نشانه ميگيرند.
در ايران، بازار تقلب در توليد و عرضة اجناس زنانه بسيار گرمتر از ساير جوامع است. چون زنان شگردهاي بازار را نميشناسند و در برابر هجوم و حملة آگاهانه عوامل تجارتي، فقط با سلاح بيتأثير چانهزدن خودنمايي ميكنند. از اين رو آنها به نام تودههاي بزرگ مصرفكننده، نميتوانند مانند زنان غربي، نيروي عظيم و بازدارنده در برابر غولهاي
توليد و عرضه تشكيل دهند و در صحنة اقتصاد و لاجرم سياست، چون عاملي قطعي و حتمي، بدرخشند و مثلاً، به عنوان اعتراض به ستمگري بازار، از خريد يك نوع كالاي مصرفي، بهطور موقت چشم بپوشند.
آنها، شتابزده و بيمنطق خريد ميكنند و چنان متظاهر و عاجز در برابر فروشندگان اجناس فرنگي يا تقلبي (با نام فرنگي) ظاهر ميشوند كه حاضرند يك پديدة صنعتي (آرايشي يا بهداشتي) را با مارك قلابي خريداري كنند، اما تن به ننگ كالايي كه با مارك غيرمعروف عرضه ميشود، ندهند.
عوامل بازار براي حفظ مشتريان ناآگاه خود، شگردهاي بازاري را عوض ميكنند. اما به نام مهمترين و مؤثرترين شگرد، ميتوان از طريقهاي نام برد كه حكم سنگر را دارد و توليدكنندگان در پناهش از چوب قانون مصون ميمانند.
اين شگرد كه چندان هم تازه و ناب نيست، اما براي مصرفكننده هنوز در پرده است، بدين شكل انجام ميشود كه توليدكنندة جنس قلابي يك يا دو حرف به مارك فرنگي ميافزايد يا از آن ميكاهد.
مثال: مردم در نخستين روزهايي كه با عرضة دستمال كاغذي مواجه شدند، نام خاصي را بر جعبههاي استانداردشدة كاغذ ديدند كه فرنگي بود. پس از گذشتن ماه و سال، اين نام چنان آشنا شد كه هيچكس نميتوانست تصور كند غير از آن، دستمالِ كاغذي ديگري امكان عرضه داشته باشد. به همين علت توليدكنندگان فرصتطلب، شگرد يادشده را كشف يا اختراع كردند و دو حرف در شكم مارك مشهور فرنگي جا دادند و بازار دستمال كاغذي را كه در انحصار مارك مشهور بود، شكستند و عادات رواني مردم را مورد حمله قرار دادند. نتيجه اين شد كه انواع دستمال كاغذي تقلبي با نام مشابه خارجي روانه بازار شد بدون آنكه درجة دقت و وسواس براي بهداشتي بودن آنها، رعايت شود. همچنين در مورد نواربهداشتي، مسير مشابهي پيموده شد و توليدكنندگان با افزودن دو حرف در شكم نام اصلي كه مشهور و مورد اطمينان بود، نوارهاي غيربهداشتي ساختند و فروختند. چندي پيش شاهد بودم كه در يك كارخانه، گروهي زن دهاتي و كثيف در يك اتاق گرم و آلوده و دربسته با يك ماشين قراضه و زوار در رفته ورميرفتند. نوارهاي بهداشتي را با دستهاي آلوده در مسير پرخاك لولههاي ماشين ميغلتاندند و بعد هم به طريقهاي كاملاً غيربهداشتي، نوارها را در جعبههايي كه با جزئي تفاوت، نام مشابه جنس خارجي روي آن بود، قرار ميدادند.
زنان كه روحيه بازار را نميشناسند، همچون موشهاي آزمايشگاه مورد بهرهبرداري عوامل توليد و تجارت قرار گرفتهاند و نتيجه آزمايشات به نفع آن عوامل، درخشان بوده است. زنها كه در پرتو تبليغات رنگارنگ و سفرة گسترده آگهيهاي تجارتي و قرعهكشيهاي تجارتي و دريافت جوايزي مانند ديگ و قابلمه و سيني و كاسه و استكان، آسانگرا شدهاند، كم و زياد شدن يك يا دو حرف بر روي قوطيهاي اجناس تقلبي را نميبينند يا اگر ميبينند اهميت نميدهند و فقط به سيلابهاي فرنگي آن اكتفا ميكنند. افاده هم ميفروشند!
بنابراين چنانچه مبارزه با تقلب جدي است، بايد ابتدا انواع شگردها را شناخت و به مردم شناسانيد. تا زماني كه راه براي تقلب هموار است و مصرفكننده با حيلهگريها آشنا نيست، مصرفكنندگان اجناس كوچك و متنوع، دريافت جنس با ماركهاي مشهور را ولو تقلبي ترجيح ميدهند. انواع شگردها و حيلههاي تجارتي نيز پذيرفته ميشود و ناگزير بايد گفت: «جنجالهاي موقتي براي دستگيري متقلبان، اميدبخش نيست. چون ميبينيم تب مبارزه با بچه دزدي، مبارزه با فرار زنها، مبارزه با كافه تريا، مبارزه با ماشين دزدي، مبارزه با تخلف رانندگي و… به نوبت بالا ميرود و چيزي نميگذرد كه پايين ميآيد و جاي خود را به موضوع تازهتر و مبارزة كلامي داغتري ميدهد. مبارزة درست هنگامي ميسر است كه مصرفكنندگان بتوانند در تشكلهايي خود را به ثبت برسانند.
هماكنون تقلب و افزايش هزينه زندگي علت اصلي كسادي بازار يكي از اصيلترين هنرهاي دستي اصفهان شده است.
تقلب عامل مهم شكست قلمكار است؛ هم تقلب در رنگ، هم تقلب در طرح. علاوه بر اين، عدهاي سودجو، كارهاي اصل و سردستي را قاطي هم ميفروشند و به همين سبب توريستها و مسافران تمايلي به خريد نشان نميدهند.
نه تنها رنگهاي امروزي ثابت نيست، طرحها هم ديگر به درد بازارهاي امروزي نميخورد. چون هفتاد هشتاد سال پيش، پدران ما براي ساختن يك قالب چوبي زيبا هزار تومان خرج ميكردند، اما بعضي از قلمكاران امروزي ميخواهند با 20 تومان يك قالب بسازند.
صنعت قلمكار شكست خورده است و تبليغات آسانگرايي حريم صنعتگران و عرضهكنندگان صنايع بومي را شكسته و بر وسواس هنري آنها غلبه كرده است.
هجوم تبليغات آسانگرايي، صنعت قلمكار، صنايع بومي و بهتبع آن، تمام پديدههايي را كه با ريزهكاريهاي فكري، ظرايف احساسي و هنري قديم سروكار دارد، درهم شكسته است.
اگر بهاي پيشرفت در صنايع ماشين، زوال صنايع بومي است، اين بها را مدتهاست پرداختهايم، اما در عوض با انواع تقلب در صنايع ماشيني آشنا شدهايم.
در شرايطي كه صنايع بومي، رو به زوال است و معدود كارگران شاغل در آن، رو به سوي ساير قطبهاي صنعتي دارند، چنانچه صنايع كوچك ماشيني هم مانند لوازم آرايشي و بهداشتي در طريق تقلب راه پيمايند، نصيب ما از جابهجا شدن قطبهاي صنعتي و جايگزين شدن خط چشم به جاي سرمه چه خواهد بود؟! خط چشمي كه تقلبي است و سرمهاي كه اساساً توليد نميشود.
افسوس كه از حداقل آگاهي و بينش اجتماعي بهرهاي نداريم تا براساس آن، خط چشمها را پاك كينم و سرمهدانها را در برابر چشمان حيرتزده، ناباور و اشكبار توليدكنندگان خط چشم تقلبي بياويزيم و ضربه را با ضربه پاسخ بگوييم. حتي اگر از حداقل آگاهي و بينش اجتماعي هم بهرهمند بوديم، به علت نبود انواع تشكلهايي كه مصرفكنندگان بتوانند در آنها عضو شده و بر بازار توليد و توزيع اثر بگذارند، كاري از پيش نميبرديم.