فردوسي، ش 1113، 31 ارديبهشت 1352
پوشش عاريتي هميشه ماهيت خود را بروز ميدهد و بر خطوط هر قامتي كه بنشيند، ناسازي خود را با آن آشكار ميكند. چنان كه ديديم، پوشش عاريتي هنرپيشه سكسي ايران كه مطابق با مد روز، دعوي روشنفكرانه هم دارد، به سبب افراط در نوشيدن مشروب در يك محفل هنري در پاريس، بالا رفت و مردان و زنان معطر و متمدن پاريسي، با چشم خود ديدند كه پوستة رنگارنگ و مطبوع زن متجدد ايراني تا چه اندازه با عفونت و چركي لباس زير او فاصله دارد و اين زن كه پوشش خود را از زنان مغرب زميني عاريه كرده است، با چه ناشيگري، آن را مورد استفاده قرار ميدهد.
زنان نمايشي هموطن، به نام برجستهترين و شاخصترين نمونة سيار زن مسخ شده، ميتوانند در تمام دنيا گوياي اين واقعيت باشند كه زن به دروغ متجدد سطح پوست خود را در انواع و اقسام مواد آرايشي، غوطه ميدهد، اما از پرداختن به مهمترين خصوصيات زنانه پرهيز ميكند. او براي طبيعت زنانهاي كه همچون صدف، وجودش را در برميگيرد و پناهش ميدهد، مقام خاصي قائل نيست و كمترين اعتنايي به اهليت خويش ندارد.
چهرة مسخ شده زن را ميتوان از زير پوششي كه با هزار وصله بر قامت كشيده است، بيرون كشيد و به طبيعتي كه هنوز با مدنيت مورد ادعاي بسيار بيگانگي ميكند، دست يافت.
زن مغرب زميني كه در سالهاي اخير، لجوجانه، از خطوط چهره و اندامش، الگو تهيه كرده و نشريات زنانه و عمومي، الگوي او را تكثير و تحميل نمودهاند، ويژگيهاي زنانه را دوست دارد و بهداشت زنانه را با شوق و شور يك وجود زنده و صاحب هويت خاص و مستقل، گردن مينهد. براي زن غربي، برخلاف دنباله روان ايراني او، زندگي جدا از زنانگي فاقد نيروي حيات، جذابيت و شيريني است و رعايت اصول فردي و اجتماعي بر مدار زن بودن ضروري است. به همين علت، زن مغرب زميني، يعني همان زني كه با طبل و دهل، ظواهرش را تبليغ و تقليد ميكنند، براي لباس زير و هر آنچه با خصوصيات نهان زنانه رابطه دارد، ارزشي همپاي حيات و بيش از جلوههاي مصنوعي زيبايي قائل است. او در شرايطي كه مبتكر و ارائهدهندة مجموعههاي مد و مصرفكنندة سخاوتمند آن است، از پاكيزگي و حفظ بهداشت زنانه، غافل نميماند.
اما زن متجدد، در جامعة ما در زنگار ظاهرسازيها، وجود زنانة خود را نميسازد، بلكه آن را لجنمال هم ميكند. در بيان رسواييهاي او، همين بس كه در منظر جهاني، با چند قطره الكل پرده از عفونتها برميافكند.
هماكنون، يك سازمان مهم اجتماعي كه رفع مشكلات قشرها و گروههاي وسيع مردم را به عهده دارد و موظف است در كار درمان و بازنشستگي و مسائل رفاهي آنها، گرهگشايي كند، گرفتار حل چنان مشكلاتي است كه مستقيماً با طبيعت زنانه رابطه دارد. در اين سازمان بزرگ اجتماعي، بيشتر توالتهاي زنانه، به علت بيبندوباري زنان شيكپوش كارمند، گرفته است و مشكل حيرتآوري به وجود آمده كه ادامة مشكلات قديمي است. مديران سازمان مذكور در حل اين معماي زنانه چنان واماندهاند كه ملتمسانه ميگويند: «خانمهاي شاغل در اين سازمان با وجود آگهيهاي مكرر كتبي و تذكرات شفاهي، حاضر نيستند نوارهاي بهداشتي مصرفشده را در محفظههاي مخصوصي كه براي آنها در نظر گرفته و نصب كردهاند، بيندازند و علاقه دارند با پرت و پلا كردن نوارهاي بهداشتي، بدون توجه به كراهتي كه چنان منظرهاي برميانگيزد، توالتها را مسدود كنند و موجبات ناراحتي و گرفتاري صدها كارمند و اتلاف وقت نيروي عظيم و فعال يك سازمان مهم اجتماعي را فراهم سازند!»
بنابراين زنهايي كه اخيراً همپاي ابراز وجود سكسي مبتلابه تظاهرات روشنفكرانه هم شدهاند، از بارقة حيات و غرور هويت طبيعي بهرهاي ندارند.
واضح است كه اين زن، با همة طنازيهاي غلطانداز، زن مصنوعي است و نميتواند آگاهانه از برابري و حق سخن گويد و گفتارش، حتي در مواردي كه مزين به دانشنامة تحصيلي هم هست و در سلسله مراتب شغلي، از درجه و رتبة خوب اداري بهره دارد، توخالي است. چون به جاي خدمت، فرصتهاي بزرگ اجتماعي را از جامعة خود ميدزدد.
هرگاه چنين زني را با برچسب تحصيلكرده به نام زن برگزيده و ممتاز بپذيرند و او را در هالهاي از ستايش و تحسين بيجا اسير كنند، سنگ در برابر ظهور دوبارهاش افكندهاند و اين از سر دشمني است، نه دوستي.
در يك نگاه كلي، چنانچه وسايل آرايش زنهاي مرفه را با ساير پديدههاي زندگي امروزي آنها مقايسه كنيم، فاصلة عظيم دو گوشه از دنياي زن معاصر را بازميشناسيم. فاصلهاي كه در يك سوي آن، همة محصولات آرايشي آمريكا و اروپا صفآرايي كرده و در سوي ديگر آن، پيرزن چرك و بدبويي به نام خدمتكار و پرستار، غذا به حلقوم بچهها ميريزد و ضمن همراهي با آنها در خوردن غذا، دست و دهانشان را با دامن كثيف پيراهني كه به تن دارد، پاك ميكند!… بچههاي تحت پرستاري اين زنان كثيف، در مدارس فرنگي و نيمهفرنگي به تحصيل اشتغال دارند.
بنابراين، زن امروزي ايران، از يك سو با عطر و آرايش افراطي، شامهآزاري ميكند و از سويي، چرك و عفونت پيرزنهاي دهاتي را با وجود لطيف بچههاي نازپروردة خود، به هم ميآميزد. گويي در دنياي محدود او كه عطر مقام نخستين را به دست آورده، عفونت هم بر جاي مانده و هنوز صاحب اعتبار و آبروست.
اما همين زن دوگانه با وجود غفلت از بهداشت زنانه و شلختگي در عرصة كار و فعاليت، با دسايس و حيلههاي مفسدهآميز به خوبي آشنا شده و در جايي كه با طبيعت زنانه بيگانگي ميكند، در جاي ديگر به منظور ايجاد شكست در فعاليتهاي اجتماعي، تن به مكاريهاي زنانه ميدهد…، چنان كه براي مثال زنان معلم تربتجام و آبادان و… در حامله شدن با حسابهاي دقيق رياضي عمل ميكنند و بچههاي مردم را تنها و بدون معلم و راهنما، در آخرين روزهاي سال تحصيلي به حال خود واميگذارند.
در توضيح اين ادعا كه در شهرستانهاي ديگر نيز مصداق دارد، به اين خبر خاص زنانه اشاره ميرود: «وضع حمل 17 نفر از آموزگاران تربتجام، در يك ماهه اخير، مدارس اين شهر را با كمبود معلم روبهرو كرده است. رئيس آموزش و پرورش تربتجام كه در جلسه شوراي منطقهاي آموزش و پرورش از اين مسئله گله ميكرد، گفت: خانم معلمها براي استفاده بيشتر از مرخصي، سعي ميكنند در اواخر سال تحصيلي وضع حمل كنند! چند روز پيش خانم معلمي از شهري دورافتاده به تربتجام منتقل شد و ما خوشحال شديم كه مسئله كمبود معلم تا اندازهاي حل خواهد شد. اما ايشان هم در موقع دادن معرفينامه، تقاضاي مرخصي خود را به خاطر بارداري تسليم كردند.»
بنابراين، زنان در حساسترين لحظات از مسئوليتهاي اجتماعي، براي آنكه مرخصي دوران بارداري را به تعطيلات تابستاني خود بچسبانند، با هوشياري و دقتي كه هرگز در فعاليتهاي مثبت مورد بهرهبرداري قرار نميگيرد، به ويرانگري ميپردازند و مترصد مينشينند تا علم و كتل «زنانگي» را برافرازند و در ساية اين دستاويز مؤثر، چند صباحي دور از مسئوليت در مأمن خانواده لم بدهند و پول مفت بگيرند. در حالي كه اگر اين همه دقت و كارداني و حسابداني را در مسير مثبت به كار ميگرفتند، زن رؤيايي و شيرين اجتماعي كه همه در آرزويش ميسوزند و به خاطر فقدانش دچار عقده و ستيزهجويي و اندوه شدهاند، تاكنون ظهور كرده بود.