پست ايران، 1351، شماره 54
به اعتبار سنت «زن به خاطر رفاه و لذت مرد آفريده شده است» و براساس همين مفهوم «سنت»، مرد هميشه زمزمههاي آزاديخواهانه زن را در گلو خفه كرده و او را به صليب كشيده است.
سنت طي زمان و تحت تأثير عوامل مذهبي، اقتصادي، تاريخي و حتي جغرافيايي و قالبي خاص ريخته ميشود و به تدريج مستحكم شده و سپس همان عواملي را كه خود زاييده و مخلوق آن است، تحت تأثير قرار ميدهد. سنت يكباره به وجود نميآيد كه يكباره بميرد و قانون به نام يك قرارداد خاص اجتماعي، قادر نيست كاملاً خارج از چارچوب سنت، موجوديت حقيقي و قابليت اجرايي خود را در همه قشرهاي جامعه به ثمر برساند.
سنت از چنان پشتوانة نيرومند اجرايي بهرهمند است كه حتي اگر يك فشار قانوني بر خلاف جهتها و گرايشهاي سنتي جامعه امكان وجود يابد، يا ميدان اجرايي پيدا نميكند و يا فقط طبقه مرفهاي را در بر ميگيرد كه قبلاً و به علت برخورداري از امتيازات ويژة اقتصادي و فرهنگي، سنتها را زير پا گذاشته است. هرگز نميتوان به اين اميد واهي دل بست كه بدون كسب پيروزيهاي درخشان در زمينههاي اقتصادي و گسترش فرهنگ در همة قشرها، قانون سنت شكن بتواند نيروي سازندة شگفتانگيزي بروز دهد و ريشههاي هزاران سالة سنت را درهم كوبد، بهخصوص كه حوزة نفوذ سنت وسيع و حوزة نفوذ قانون در جوامع توسعه نيافته محدود است. در چنين جوامعي، سنت بر همة شئون زندگي فردي و اجتماعي اثر ميگذارد و لبة تيز آن بيش از همه، متوجه زن و آزاديهايي ميشود كه او به حكم زنده بودن و انسان بودن در پي كسب آنهاست.
كلمة سنگين «اطاعت» را سنت به دوش زن گذاشته و همين سنت، مرد را با ميدان وسيع فرمانروايي و خودخواهي آشنا كرده كه هنوز و با وجود نهضتها و تحولات بزرگ جهاني در مورد برابري زن و مرد، سهم او از اين ميدان بيشتر است چون زن از حيث ارائه و تكميل ارزشهاي اجتماعي، هنري و سياسي، فرصتها و اختيارات و امكانات بيحد مرد را ندارد. باور عمومي اين است كه زن به خاطر رفاه مرد آفريده شده و يك دندة مرد در «كارگاه خلقت»، به موجود ظريف و شكننده و فرمانبرداري مبدل شده كه بايد همراز و همدرد و شاديآفرين ابدي مرد باشد. بر اساس چنين عقيدة ريشهداري است كه مرد، خود را مالك زن و در پارهاي جوامع، زايدة تغيير شكل يافتهاي از وجود ذيجود خود ميپندارد كه محكوم به اطاعت و فرمانبرداري از اوست!
سنت كه هميشه درپي يافتن فرصتهاي مذهبي، افسانهاي و خرافاتي است، با بهرهبرداري جانانه از «افسانة خلقت» و گناه «حوا» در چيدن ميوه از «درخت ممنوع»، زن را در همة زمانها و مكانها به چوب بسته و محكوم كرده كه بردگي و اسارت را در سكوت و تسليم محض تحمل كند و يا در حسرت آزادي اشكي فرو ريزد و احتمالاً اجازه داشته باشد در مواردي، اعتراض و پرخاش و لجاجت كند. عقايد رايج سنتي مربوط به ضعف و نقص طبيعي زن، از سرچشمهها و زمينههاي نيرومندي بهرهمند است و براي صحيح جلوه دادن اين مفهوم غلط و مغرضانه به رويدادها، افسانهها و قصهها استناد ميشود. افسانههايي كه از عهد عتيق تا كنون سينه به سينه و متكي به سلطة سنتها تحميل شده است.
سوء تعبير و سوءاستفاده از قصهها و افسانههاي شيرين خلقت بشر باعث شده كه به مرور زمان، حق مالكيت نسبت به زن، به حدي در وجود مرد افزايش يابد كه به خود اجازه دهد، زن را از چشم ديگران پنهان كند و اين شيوه كه بعدها به مستور شدن زن در پردة حجاب انجاميد، تلاشي بود براي حفظ ارزش مالكانه كه مرد نميخواست مورد تجاوز و ترديد قرار گيرد.
بدين ترتيب و ناگزير، زن مانند خميرمايهاي در دست مرد و تحت امر مردانة او شكل گرفت، تحميق و تخطئه شد، مستعمره شد و مرد، الطاف اقتصادي خود را به صورت شيربها، مهريه، نفقه، لباس، جواهرات و…به پايش ريخت، به او بچه هم داد و با اهداي مقام مادري و برشمردن مواهبي چند از اين مقام، كوشيد تا رضايت خاطرش را جلب كند و مجبورش كرد بنشيند و در هر شرايطي بچهاش را بزرگ كند.
اسارت زن، طي قرون و اعصار مختلف به اتكا و حتي با سوءاستفاده از سنت خرافات، با بيرحمي، شديدتر و بيشتر شده و مرد توانسته به استناد كلمة «آبروخواهي» و «ناموس پرستي» زن يا خواهر يا مادر خود را به قتل رساند و مغرورانه كارد خونين و سرِ بريده را در ملاء عام به تماشا بگذارد تا همشهريها آن را ببينند و به غيرت و مردانگياش درودها بفرستند!
منطق جوامع مختلف كه با ميزان پيشرفتهاي فرهنگي و اقتصادي آنها نسبت مستقيم دارد، با شدت و ضعف به آدمكشي ناموسي صورت قانوني داده است، از زماني كه «اباآذر» در مصر قديم زن خود را در آتش سوزاند و خاكسترش را در آبهاي نيل پراكند و بعدها كه قوانين رم و يونان و حتي همورايي، بودا، يهود، مسيح و…در اين باره تدوين شد، همه جا زن در مسلخ سنت قرباني شده است. در تأييد اين سنت يك طرفه و ظالمانه بود كه مردان مسيحي اروپايي، كمربند عفت را زيب پيكر زنان خويش كردند و كليدش را در سفرها با خود بردند و در حالي كه زنان در قيد آهن و پولاد حبس بودند، مردان در اولين مسافرخانه و در اولين منزلگاه به راحتي و با اطمينان به حمايت بيدريغ سنت و قانون صنمي را در آغوش ميگرفتند و آزادانه عشقورزي ميكردند.
اما در همان جوامع كه مرد به اصطلاح كليد ناموس زن را در جيب داشت، همين كه فرهنگ گسترش يافت و اقتصاد به پيشرفت مطلوب رسيد، سنتهاي نادرست ضعيف شد و در نتيجه امكان تفكر صحيح و طرح و اجراي قوانين عادلانه بشري، به وجود آمد. زنها، جسورانه، براي تأمين حقوق انساني خود فعاليت و مبارزه كردند.
مردان كه تا آن زمان تحت تأثير عقايد و افكار ناشي از عقب ماندگي بودند، به تدريج بر اثر قدرت تحولات و يا در نتيجه درك فرهنگ و معرفت اصولي، واقعيت برابري انساني وجود زن را با خود احساس و قبول كردند و دستهاي زنان را دوستانه فشردند در واحدهاي صنعتي، علمي، هنري و تأسيسات اقتصادي و سياسي، كنار آنها نشستند.
انگلستان در 1919 نخستين نمايندة زن را در پارلمان پذيرفت و آمريكا در 1920 حقوق زنان راتصويب كرد.
يهوديها كه در گذشته زن را وجودي نجس ميدانستند ـ و اگر اولاد دختر به دنيا ميآورد، دورة نجس بودن او دو برابر مدت معمولي ميشد ـ همين كه در خاك اسرائيل متمركز و به تعميم فرهنگ و پيشرفت اقتصادي پرداختند، يك زن را در رأس سياست خود برگزيدند و صميمانه پذيرفتند كه «گلداماير» در بحرانيترين مرحله از زندگي سياسي، نظامي و اقتصادي، آنها را رهبري كند.
تحول در افكار عمومي مسيحيان جهان نسبت به موجوديت انساني زن هنوز ادامه دارد و چون فرهنگ برابري به روستاها نيز راه يافته، زن در روستا بر خلاف جوامع عقبافتاده از همان حيثيت انساني كه در شهر شامل حالش ميشود بهرهمند است.
در كشورهاي توسعه نيافته كه زنان زحمت مبارزه را متحمل نشده و اقتصاد و فرهنگ فاقد رشد و قدرت لازم است، قوانين مبتني بر مساوات فقط دريچهاي است كه از انفجار جلوگيري ميكند وگرنه مشكلات مختلف خانوادگي و اجتماعي و اقتصادي، همچنان آزار دهنده و باعث اجحاف و ظلم و حتي جنايت است.
در اين جوامع كه اقتصاد به كندي توسعه مييابد و فرهنگ توسعه چند خط در ميان به طبقات ميرسد، تلاش به خاطر يافتن نشانههايي از تساوي حتي با وجود قوانين مترقي تلاش بيهودهاي است.
در ايران، بدون هيچ ادعا و خودخواهي بايد گفت كه زنان براي كسب آزادي، زحمات فوقالعادهاي متحمل نشدهاند و اكثريت زنان مخصوصاً در قشرهاي پايين با حقوق گرانقدر تساوي زن و مرد كه اخيراً به آنها اعطا شده ناآشنا و حتي بدان بياعتنا و ناباور هستند.
البته زنان تحصيلكرده در زمينة تحقق بخشيدن به آزادي و تساوي زن و مرد، كوشش و توجه با ارزشي مبذول ميدارند و خوشبختانه موفقيتهاي قابل توجهاي نيز كسب كردهاند اما با در نظر گرفتن افزايش جمعيت مملكت و حدود مشكلات حاصله از عقايد كهنه و باطل كه دامنگير اكثريت مردم است، متأسفانه ميزان و گسترش موفقيتهاي زنان تحصيلكرده ايراني در مورد قبولاندن حقوق انساني و قانوني زنان بسيار كم بوده است.
سنت در برابر زن ايراني مثل سد سكندر خودنمايي ميكند و بيشتر مردان حتي با تظاهر به خشنودي از تساوي زنان، از اين موضوع با تمام وجود ناراحت و متأثر و متأسف هستند و به همين علت آگاهانه و يا غيرارادي، بر كجرويها و بدرفتاريهاي خود با زنان افزودهاند و به منظور نفي ارزش آزادي و تساوي زنان، هر آنچه را ممكن باشد انجام ميدهند. به علت پايداري و مقاومت سنتهاي خانوادگي و اجتماعي است كه هنوز بيشتر جمعيت زنان ايران در پرده بيخبري به سر ميبرند و در نتيجه فقط يك عدة چند صد هزار نفري از مجموع زنان مملكت ما مجبورند بيشتر فعاليت كنند و با تضادها، نارواييها و آزارهاي عاطفي سختتري رو در رو شدهاند. آن دسته از زنان كه تحصيلات عالي ميكنند و دكتر و مهندس و قاضي و وكيل و رئيس ميشوند، گرفتاريهايي دارند كه در بيشتر موارد موجب به هدر رفتن نيرو و سواد آنها ميشود. متأسفانه بيشتر زنان پزشك حتي با تمام مهارت و دانايي، خيلي كمتر از پزشكان مرد مراجعه كننده دارند زيرا سنت بر اين بوده كه يك پزشك مرد به مراتب حكيمانهتر از يك طبيب زن تجويز ميكند. حتي خود زنان تا حد امكان براي رفع مشكلات و بهبود دردهايشان بيشتر به مردان مراجعه ميكنند! زنان در سازمانهاي دولتي، مشكلات و ناراحتيهاي ناشي از وجود يك رئيس مرد را به مراتب سهلتر از رفتار زنانة يك رئيس زن تحمل ميكنند و به حكم سنت دوست دارند هميشه تحت نظارت و رهبري يك مرد انجام وظيفه كنند.
بسياري از زنان كه در خانوادههاي پايبند سنت، دچار خفقان شدهاند، با تمام درد و رنجي كه متحمل ميشوند نميتوانند از نفوذ وحشتناك سنت، خود را رها سازند و آن را به ضرر و زيان خود، تا مغز استخوان باور كردهاند! خيلي از مردان در مملكت ما كه هنوز كاملاً جذب حوزههاي فرهنگي نشدهاند، ضمن برخورد با تمدن مغرب زمين، بر سر دوراهي تجدد و سنت سرگردان شدهاند و به خصوص هنگامي كه ميخواهند خصوصيات همسر ايدهآل خود را برشمرند، سرگرداني، بيچارگي، ترديد، و سنتگرايي خود را آشكار ميكنند.
در ايران، اخيراً يك طبقه از مردان تحصيلكرده با نظرات و عقايد مدرن نسبت به زن همه تظاهرات آزاديخواهانه را در زن ميپسندند اما ضمناً صفات و خصوصيات مادربزرگهاي ايراني را هم براي يك زن كامل لازم ميدانند! اين دسته از مردان كه از طرفي روشنفكر و از سوي ديگر سنتگرا هستند، نمونهاي را كه به عنوان زن ايدهآل خود ارائه ميدهند، موجودي است با چنين تركيب و خصوصيات :
طناز و عشوهگر، چون «بريژيت باردو»، سياستمدار و موقر، چون «اينديرا گاندي»، شجاع و فصيح، چون «برنادت دولين»، دانشمند و مطلع، چون «مادام كوري»، زيبا و فتان چون «سوفيالورن»…و البته خانهدار، عفيف، نجيب و مظلوم با معيار زنهاي صد سال پيش!
بدون شك تا زماني كه فرهنگ و اقتصاد به گسترش و رشد مطلوب نرسد، سرگرداني زن و مرد در فاصلة سنت و واقعگرايي همچنان ادامه خواهد داشت و مردان طبقات سنتگرا در حسرت داشتن زن متجدد آه ميكشند و در طبقات متجدد، در آرزوي زنان سنتي و امل و بيسواد پرپر ميزنند. مسلماً اين وضع نه اين كه هيچگاه نميتواند منطقي و مثبت باشد، بلكه موجب نابسامانيها و سرگرداني و نااميدي و حتي انحرافات و برخوردهاي شديد فردي و اجتماعي است.