ریشه‌های یک جنگ نژادی، مذهبی و سیاسی

فردوسي‌، 8 شهريور1350، ش‌ 1028

 ماجرا از آنجا آغاز شد كه‌ يك‌ قرن‌ پس‌ از پيروزي‌ نورمان‌ها بر انگلستان‌، انگلونرمان‌ها به‌ ايرلند حمله‌ كردند و بدين‌ ترتيب‌ از قرن‌ دوازدهم‌ ميلادي‌ دو نژاد سلتي‌ و انگلونرمان‌ در جزيرة‌ ايرلند رو در روي‌ يكديگر قرار گرفتند.

 بعدها انگليسي‌ها و اسكاتلندي‌هاي‌ مقيم‌ جزيره‌، پروتستان‌ شدند و ايرلندي‌ها كاتوليك‌ باقي‌ ماندند.

 كاتوليك‌ها يعني‌، جزيره‌نشينان‌ اصيل‌، از 800 سال‌ پيش‌ تا كنون‌ به‌ خاطر آزادي‌ و كسب‌ حقوق‌ مساوي‌ با ساير فرقه‌ها مرتباً و به‌ سختي‌ مي‌جنگند، كشته‌ مي‌دهند، شكست‌ مي‌خورند، اما هنوز با كلمة‌ تسليم‌ و مصائب‌ پيوسته‌ به‌ آن‌ در حدي‌ كه‌ همسايه‌ نيرومندشان‌ انتظار دارد آشنا نمي‌شوند.

 از اين‌ رو بايد گفت‌ كه‌ ظهور اختلاف‌ و جنگ‌ نژادي‌ و مذهبي‌، درگيري‌ امروزي‌ مردم‌ جزيره‌ نيست‌، بلكه‌ نبردهاي‌ نژادي‌ از قرن‌ دوازدهم‌ در آنجا جريان‌ داشته‌ و سپس‌ به‌ ابتكار سياست‌بافان‌ امپرياليست‌ انگلستان‌، نبردهاي‌ مذهبي‌ تشديد شده‌ است‌. بنابراين‌ طي‌ 8 قرن‌ همواره‌ اين‌ ضرب‌المثل‌ قديمي‌ در ايرلند مصداق‌ داشته‌ و دارد كه‌: «گرفتاري‌ انگلستان‌ فرصتي‌ است‌ براي‌ ايرلند.» و در حال‌ حاضر كه‌ ايرلند مبارزة‌ قديمي‌ را از سر گرفته‌ است‌ بر همين‌ حقيقت‌ متكي‌ است‌ و به‌ راستي‌ چه‌ فرصتي‌ بهتر از اين‌؟ آيا انگلستان‌ هرگز تا بدين‌ حد گرفتار بوده‌ است‌؟

 برنادوت‌ دولين‌ به‌ مبارزة‌ قديمي‌ ايرلندي‌ها در عصر ما خصوصيت‌ تازه‌اي‌ بخشيده‌ است‌، اين‌ زن‌ 23 ساله‌ كه‌ در پيشاپيش‌ صف‌ مبارزه‌ ديده‌ مي‌شود به‌ بازي‌هاي‌ مؤدبانه‌ پارلماني‌ پشت‌پا زده‌ و مانند سلف‌ خود چارلز استوارت‌ پارنل‌ فرصت‌ را براي‌ چاره‌ جويي‌هاي‌ غيرپارلماني‌، مناسب‌ تشخيص‌ داده‌ است‌.

 برنادوت‌ بر خلاف‌ مسير رودخانه‌ با مهارت‌ و شجاعت‌ شنا مي‌كند و ديگران‌ را همراه‌ و همگام‌ خود به‌ پيش‌ مي‌كشاند. او ساده‌ و صميمي‌ سخن‌ مي‌گويد، فضاي‌ مبارزة‌ ايرلندي‌ها در پرتو وجودش‌ دگرگون‌ شده‌ و خشم‌ ديرپاي‌ فرزندان‌ جزيره‌ با زبان‌ تيز و بي‌پرواي‌ او تندتر و سوزنده‌تر احساس‌ مي‌شود. برنادوت‌ زني‌ است‌ متفاوت‌ از زن‌ زمانة‌ خود، او حلزون‌ صفت‌ در حاشية‌ تشكيلات‌ و اجتماعات‌ زنانه‌ كز نمي‌كند، تابع‌ و دنباله‌رو مدسازان‌ و كارگردانان‌ صحنه‌هاي‌ نمايشي‌ نيست‌، بي‌تابانه‌ در پي‌يافتن‌ شوهري‌ كه‌ در ساية‌ نام‌ و آوازش‌ اعتبار و آبرو يا زير لواي‌ ثروتش‌ زرق‌ و برق‌ كسب‌ كند پرسه‌ نمي‌زند. خلاصه‌ كلام‌ برنادوت‌ دولين‌ از مرزِ ضعيفه‌ بودن‌، هم‌ به‌ لحاظ‌ عملي‌ و هم‌ به‌ لحاظ‌ فكري‌ فاصله‌ گرفته‌ است‌.

 او هدف‌ زندگي‌ خود را بدون‌ توجه‌ به‌ قضاوت‌هاي‌ تند، تكراري‌ و بي‌منطق‌ اجتماع‌، شجاعانه‌ انتخاب‌ كرده‌ و به‌ راه‌ خود مي‌رود، راهي‌ كه‌ هر چند قرن‌ يك‌ بار فقط‌ يك‌ زن‌ جرئت‌ و لياقت‌ پيمودن‌ آن‌ را دارد: راه‌ پيروزي‌. او به‌ معناي‌ كامل‌ كلمه‌ «در جمع‌ زندگي‌ مي‌كند، در جمع‌ وجود و احساساتش‌ متجلي‌ مي‌شود.» و از همه‌ مهم‌تر خاطرش‌ را با ورق‌ زدن‌ برگ‌هاي‌ مجموعة‌ مد يا در راه‌ نق‌ زدن‌هاي‌ عاشقانه‌ آشفته‌ نمي‌سازد.

 برنادوت‌ فرزند خلف‌ ايرلند است‌، سرزميني‌ كه‌ طي‌ قرن‌ها در ميان‌ امواج‌ اقيانوس‌ اطلس‌ همواره‌ چهره‌اي‌ آرام‌ و قلبي‌ پرطنين‌ داشته‌ است‌، سرزميني‌ كه‌ مشعل‌ فرهنگ‌ و دانش‌ را پس‌ از سقوط‌ امپراطوري‌ رم‌ همچنان‌ گرم‌ و فروزان‌ نگاهداشت‌ و سپس‌ آن‌ را در شرايط‌ بهتر به‌ اروپايي‌ سپرد كه‌ هنوز مست‌ و مدهوش‌ گرمي‌ آن‌ است‌، وجود برنادوت‌ را بايد در عصر حاضر مغتنم‌ شمرد، زيرا او در شرايطي‌ ظهور كرده‌ كه‌ زن‌ در بازار سكس‌ جهان‌ بره‌وار ايستاده‌ و تماشاچيان‌ به‌ نظاره‌اش‌ مشغولند، در ايامي‌ كه‌ با بهره‌مندي‌ محيلانه‌ از كلمات‌ پركشش‌ و جاذبة‌ آزادي‌ و برابري‌ فقط‌ سكس‌ را در وجود ظريف‌ زن‌ تجربه‌ مي‌كنند وجود برنادوت‌ گرامي‌ است‌، حتي‌ اگر عده‌اي‌ او را ماجراجو و شهرت‌ طلب‌ بدانند از قدرت‌ انديشه‌ و شهامت‌ كم‌نظيرش‌ در ارائة‌ افكار و احساسات‌ آزادي‌ خواهانه‌، ذره‌اي‌ كاسته‌ نمي‌شود.

 برنادوت‌ چنان‌ زني‌ است‌ كه‌ در 21 سالگي‌ به‌ عضويت‌ مجلس‌ عوام‌ انگلستان‌ انتخاب‌ شد و از همان‌ ابتدا در سلك‌ جوان‌ترين‌ و پرشورترين‌ چهرة‌ نهضت‌ دفاع‌ از قانون‌ مدني‌ خودنمايي‌ كرد. اين‌ نهضت‌ كه‌ ريشه‌اش‌ در اعماق‌ تاريخ‌ 800 سالة‌ روابط‌ ايرلند و انگلستان‌ قابل‌ جست‌وجو است‌ اكنون‌ با وجود پرشور و پرحركت‌ برنادوت‌ رونق‌ تازه‌اي‌ گرفته‌ و دوباره‌ شعله‌ور شده‌ است‌.

 فضاي‌ سرد و بي‌احساس‌ پارلمان‌ انگلستان‌ ابتدا با خشونت‌ و به‌ اجبار برنادوت‌ جوان‌ را در خود پذيرفت‌ اما برنادوت‌ در مدت‌ كوتاهي‌ توانست‌ عنوان‌ سخنگويي‌ اكثريت‌ مردم‌ ايرلند را كسب‌ كند، در شورش‌ها به‌ خوبي‌ درخشيد و سواربردوچرخه‌ تا آخرين‌ لحظات‌ راه‌ مبارزه‌ پيمود و مانند ساير قهرمانان‌ ايرلند طعم‌ تلخ‌ زندان‌ را چشيد.

 برنادوت‌ در مجلس‌ عوام‌ انگلستان‌ چهرة‌ مشخصي‌ دارد كه‌ به‌ كلي‌ از ديگران‌ متمايز است‌. او با شكوه‌ و جلال‌ بريتانياي‌ كبير كه‌ در عصر ما فقط‌ تابوتي‌ از آن‌ ديده‌ مي‌شود آشنا نيست‌ و از همكاران‌ خود كه‌ ديپلمات‌هاي‌ خونسرد و خوددار انگليسي‌ هستند به‌ اندازة‌ يك‌ نسل‌ دور است‌.

 برنادوت‌ افكار و احساسات‌ ساير نمايندگان‌ را درك‌ نمي‌كند، همچنان‌ كه‌ آن‌ها نيز به‌ او لقب‌ «بچة‌ فضول‌ و گزافه‌گوي‌ پارلمان‌» را داده‌اند و دوستش‌ ندارند.

 برنادوت‌ به‌ خوبي‌ مي‌داند كه‌ پارلماني‌هاي‌ انگليسي‌ با آن‌ لباس‌ و ژست‌هاي‌ ديپلماتيك‌ چه‌ نوع‌ احساس‌ و انديشه‌اي‌ نسبت‌ به‌ او دارند و چگونه‌ درباره‌اش‌ قضاوت‌ مي‌كند چون‌ در اين‌ باره‌ به‌ سادگي‌ مي‌گويد: «مردم‌ عادت‌ كرده‌اند كه‌ نمايندة‌ مجلس‌ عوام‌ انگلستان‌ را تنها حافظ‌ منافع‌ يك‌ گروه‌ و جمعيت‌ حزبي‌ بدانند اما در حالي‌ كه‌ اين‌ گروه‌ها از لحاظ‌ اصول‌ عقيده‌ و مرام‌ با يكديگر اختلافي‌ ندارند و كپي‌ كامل‌ هم‌ هستند، چگونه‌ مي‌توان‌ چنين‌ كيفيتي‌ را پذيرفت‌؟ من‌ خودم‌ را نمايندة‌ منافع‌ طبقة‌ كارگر، بيكار، بي‌خانمان‌ و حتي‌ كولي‌ احساس‌ مي‌كنم‌ زيرا معتقدم‌ كه‌ نمايندة‌ مجلس‌ مقننه‌ بودن‌ به‌ تنهايي‌ قابل‌ احترام‌ و افتخار نيست‌.

 احترام‌ و اهميت‌ اين‌ عنوان‌ به‌ سبب‌ تأثيري‌ است‌ كه‌ بر جامعه‌ مي‌تواند و بايد داشته‌ باشد، اگر اين‌ تأثير اجتماعي‌ را از عنوان‌ غلط‌انداز آن‌ حذف‌ كنيم‌ چه‌ تكيه‌گاه‌ قابل‌ اعتمادي‌ باقي‌ مي‌ماند!؟ فقط‌ يك‌ نوع‌ لباس‌ كه‌ من‌ آن‌ را “اونيفورم‌ احزاب‌ كارگر و محافظه‌كار” مي‌نامم‌، و چقدر خوشحال‌ و مغرورم‌ كه‌ هرگز با اين‌ لباس‌هاي‌ غلط‌ انداز، خود و ديگران‌ را نفريفته‌ام‌. مگر نه‌ اين‌ است‌ كه‌ خودفريبي‌ آغاز خودفروشي‌ و تجاوز به‌ حقوق‌ و منافع‌ ديگران‌ است‌؟»

 برنادوت‌ سپس‌ مي‌افزايد: «به‌ جرئت‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ تنها اختلاف‌ احزاب‌ تشكيل‌ دهندة‌ پارلمان‌ انگلستان‌ تفاوت‌ رنگ‌ و شكل‌ نوارها يراق‌ها و خلاصه‌ اجزاي‌ لباس‌ رسمي‌ آن‌هاست‌. ديپلمات‌هاي‌ انگليسي‌ وراث‌ صديق‌ ديپلمات‌هايي‌ هستند كه‌ در قرن‌ نوزدهم‌ با نخوت‌ مي‌گفتند: “آفتاب‌ در امپراطوري‌ ما غروب‌ نمي‌كند!” من‌ اينگونه‌ جبهه‌گيري‌هاي‌ دروغي‌ و پوچ‌ را نمي‌پسندم‌، چون‌ پيوستن‌ به‌ يك‌ تئوري‌ تهي‌ كه‌ به‌ هيچ‌وجه‌ حقانيت‌ و عملي‌ نيست‌، دور از اصول‌ اخلاقي‌ و شرافت‌ انساني‌ است‌، مسلماً به‌ اين‌ ترتيب‌، نمايندگان‌ مجلس‌ عوام‌ نسبت‌ به‌ من‌ نظر خوشي‌ ندارند و معتقدند كه‌ من‌ با رفتار بچگانة‌ خود احترام‌ ريش‌ سفيد آن‌ها را از بين‌ برده‌ام‌!كه‌ مرا هيولايي‌ در برابر سيستم‌ محترمانة‌ پارلمان‌ ناميده‌اند، اما براي‌ من‌ اين‌ قبيل‌ زمزمه‌ها چندان‌ اهميتي‌ ندارد، آن‌ها هر چه‌ مي‌خواهند بگويند. من‌ احساس‌ و انديشه‌ام‌ را بيان‌ مي‌كنم‌. بدون‌ ماسك‌ در جمع‌ كساني‌ كه‌ به‌ من‌ رأي‌ داده‌اند، ظاهر مي‌شوم‌ و به‌ خوبي‌ آگاهم‌ كه‌ در خارج‌ از كريدورهاي‌ باشكوه‌ مجلس‌ چه‌ مي‌گذرد. مهم‌ترين‌ وجه‌ اختلاف‌ من‌ با ساير همكارانم‌ اختلاف‌ سني‌ نيست‌. اختلاف‌ اساسي‌ در اين‌ است‌ كه‌ آن‌ها از طبقات‌ و توده‌هاي‌ مردم‌ دور افتاده‌اند در حالي‌ كه‌ من‌ در قلب‌ جامعه‌ زندگي‌ مي‌كنم‌ و با نواي‌ قلب‌ توده‌ها همنوا شده‌ام‌، براي‌ مثال‌ حزب‌ كارگر انگليس‌ بدون‌ جهت‌ مدعي‌ است‌ كه‌ از طبقة‌ كارگر دفاع‌ مي‌كند در حالي‌ كه‌ اكثريت‌ اعضاي‌ آن‌ حتي‌ طبقة‌ كارگر را به‌ درستي‌ نمي‌شناسند. مي‌شود گفت‌ پارلمان‌ ما يك‌ باشگاه‌ است‌ كه‌ همة‌ اعضاي‌ آن‌ صرف‌ نظر از جنگ‌هاي‌ زرگري‌، سياسي‌ و تبليغاتي‌ با يكديگر دوست‌ و همراز هستند و همة‌ آن‌ها با كلمات‌ دهن‌پركني‌ مانند محافظه‌كار و كارگر، فخر مي‌فروشند و سوءاستفاده‌ مي‌كنند.براي‌ من‌ كه‌ به‌ قول‌ آن‌ها بچة‌ فضول‌ پارلمان‌ هستم‌ عناوين‌ قلمبه‌ اهميتي‌ ندارد، به‌ عكس‌ آنچه‌ در نظرم‌ خواستني‌، باارزش‌ و مطلوب‌ است‌، احساس‌ زنده‌ بودن‌ و سخن‌ گفتن‌ از زبان‌ مردمي‌ است‌ كه‌ به‌ من‌ رأي‌ داده‌اند.

 اعضاء مجلس‌ عوام‌ انگلستان‌ بي‌دليل‌ از مردمي‌ كه‌ آن‌ها را انتخاب‌ كرده‌اند مي‌ترسند و دور از افكار و احساسات‌ رأي‌ دهندگان‌ زندگي‌ مي‌كنند، در حالي‌ كه‌ بايد صداي‌ همان‌ مردم‌ را در سالن‌ها و اجتماعات‌ پارلمان‌ تكرار كنند، زيركانه‌ سر زير لاك‌ فرو مي‌برند و مؤدب‌ و محترم‌ بر كرسي‌ وكالت‌ تكيه‌ مي‌زنند، آن‌ها غافلند كه‌ هر يك‌ از آرا، تكه‌اي‌ است‌ از قلب‌ و احساسات‌ مردم‌ كه‌ اميدوارانه‌ به‌ آن‌ها سپرده‌ شده‌ است‌.»

 برنادوت‌ كلام‌ خود را دربارة‌ پارلمان‌ چنين‌ تكميل‌ مي‌كند: «براي‌ من‌ عضويت‌ پارلمان‌ يك‌ عامل‌ مثبت‌ و برانگيزنده‌ است‌ نه‌ يك‌ لقب‌ پوچ‌ و بي‌تأثير. بر اساس‌ همين‌ اعتقاد در اين‌ لحظه‌ كه‌ مظلوميت‌ كاتوليك‌هاي‌ ايرلند را با تمام‌ وجودم‌ درك‌ مي‌كنم‌ همانند يك‌ عامل‌ مؤثر و به‌ نام‌ ايفاگر نقشي‌ كه‌ بر عهده‌ دارم‌، سرود قديمي‌ مبارزه‌ را سر مي‌دهم‌ زيرا تكرار انديشة‌ آزاديخواهي‌ بشر در هيچ‌يك‌ از ادوار زندگي‌ او خسته‌ كننده‌ و ملال‌آور نبوده‌ است‌ ـ اين‌ سرود كه‌ هم‌ اكنون‌ در بسياري‌ از جوامع‌ زمزمه‌ مي‌شود در جزيرة‌ ايرلند از 800 سال‌ پيش‌ شنيده‌ شده‌ است‌.»

 مطبوعات‌ دنيا از روزي‌ كه‌ چهرة‌ جوان‌ برنادوت‌ در جمع‌ ريش‌ سفيدان‌ پارلمان‌ انگليس‌ سپس‌ در جمع‌ شورشيان‌ ايرلند ظاهر شده‌ است‌، هر روز در پي‌ يافتن‌ موضوع‌ تازه‌اي‌ بوده‌اند كه‌ به‌ نحوي‌ از زندگي‌ خصوصي‌ و رفتار وي‌ كسب‌ اطلاع‌ كنند.

 برنادوت‌ كه‌ هميشه‌ در محاصرة‌ خبرنگاران‌ و عكاسان‌ است‌ در اين‌ خصوص‌ مي‌نويسد: «روز جمعه‌ 18 آوريل‌ 1969 را فراموش‌ نمي‌كنم‌، در آن‌ روز كه‌ شورش‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ اوج‌ مي‌گرفت‌ و من‌ نگران‌ وضع‌ و حال‌ هموطنانم‌ بودم‌، خبرنگاران‌ و عكاسان‌ اطراف‌ خانة‌ محل‌ اقامتم‌ را محاصره‌ كرده‌ بودند. كنجكاوانه‌ از در و پنجرة‌ آن‌ بالا مي‌رفتند. آن‌ها در حساس‌ترين‌ لحظات‌ نبرد مي‌خواستند مرا در حال‌ خوابيدن‌، بيدار شدن‌، راه‌ رفتن‌، قهوه‌ نوشيدن‌، آرايش‌ كردن‌ و…غافلگير كنند و احتمالاً عكس‌ يا مطلبي‌ به‌ دست‌ آورند.

 با تأسف‌ مي‌گويم‌ كه‌ مطبوعات‌ انگليس‌ دست‌ كمي‌ از پارلمان‌ آن‌ ندارد. مطبوعاتي‌ها مرتباً مي‌خواهند از وضع‌ زندگي‌ خصوصي‌ من‌ مطلع‌ شوند. آن‌ها مرا به‌ خاطر افكار و احساساتي‌ كه‌ احاطه‌ام‌ كرده‌اند دنبال‌ نمي‌كنند بلكه‌ فقط‌ لقمه‌ چرب‌ و دهن‌گيري‌ هستم‌ براي‌ آن‌ دسته‌ از خوانندگان‌ مطبوعات‌ كه‌ به‌ غلط‌ عادت‌ دارند همه‌ چيز را با عينك‌ سكس‌ و جنجال‌ ببينند. متأسفانه‌ مبارزات‌ مردم‌ جزيرة‌ ايرلند وقتي‌ توجه‌ و علاقه‌ آن‌ها را جلب‌ مي‌كند كه‌ عكس‌ يك‌ زن‌ در حواشي‌ آن‌ باشد. اين‌ قبيل‌ خوانندگان‌ مطبوعات‌ سرزمين‌ ايرلند با محروميت‌ كاتوليك‌هاي‌ شمال‌ آن‌ آشنا نيستند و من‌ به‌ منظور جلب‌ توجه‌ همين‌ گروه‌ در گرماگرم‌ شورش‌ سال‌ پيش‌ آن‌ها، بعد از آن‌كه‌ در مجلس‌ عوام‌ سخنراني‌ كردم‌، ناهار را در رستوران‌ مجلس‌ خوردم‌ تا فرصت‌ بحث‌ و گفت‌وگوي‌ بيشتري‌ داشته‌ باشم‌، اما متأسفانه‌ خبرنگاران‌ انگليسي‌ در آن‌ حال‌ و وضع‌ از من‌ با هيجان‌ و مشتاقانه‌ پرسيدند:

 – برنادوت‌، آيا از ناهار امروز لذت‌ بردي‌؟

 بدين‌ ترتيب‌ من‌ كه‌ در آن‌ لحظه‌ حياتي‌ سراپا سخن‌ بودم‌ و از صحنه‌هاي‌ مختلف‌ جنگ‌ با پليس‌ و سربازان‌ انگليسي‌ قصه‌ها داشتم‌، خاموش‌ و بي‌حركت‌ اما غمگين‌ و مأيوس‌ از كنارشان‌ گذشتم‌.

 آرزو داشتم‌ كه‌ در آن‌ لحظه‌ فقط‌ يك‌ نفر از من‌ مي‌پرسيد:

 – برنادوت‌ چرا درگير مسئله‌ ايرلند شده‌اي‌؟

 افسوس‌ كه‌ مطبوعاتي‌ها هميشه‌ مرا مثل‌ يك‌ موجود كوچك‌ جنجالي‌ يا بهتر بگويم‌ مثل‌ يك‌ مترسك‌ توصيف‌ مي‌كنند. آن‌ها كلاه‌گيس‌ و ريش‌ مصنوعي‌ را بيش‌ از اعتقاد و ايمان‌ و مبارزه‌ جدي‌ مي‌گيرند.

 من‌ آنقدرها تجربه‌ ندارم‌ تا مانند ساير ديپلمات‌هاي‌ انگليسي‌ با مطبوعات‌ معامله‌ كنم‌، شايد اگر به‌ اين‌ قبيل‌ معاملات‌ تن‌ مي‌دادم‌ آن‌ وقت‌ برنادوت‌ را جدي‌تر مي‌گرفتند و مرا با تيترهاي‌ آزاردهنده‌ از قبيل‌:

 برنادوت‌ سحرخيز است‌، برنادوت‌ قهوه‌ زياد مي‌نوشد، برنادوت‌ آبستن‌ است‌، برنادوت‌ چاق‌ شده‌ و… آزرده‌ و حقير نمي‌كردند.

 شايد در آن‌ هنگام‌ يك‌ مطبوعاتي‌ پيدا مي‌شد كه‌ بنويسد:

 برنادوت‌ بار سنگين‌ 8 قرن‌ استثمار را به‌دوش‌ مي‌كشد، او هرج‌ و مرج‌ طلب‌ و ماجراجو نيست‌. او زني‌ است‌ از جزيرة‌ ايرلند كه‌ با آراي‌ همشهري‌هايش‌ قدم‌ به‌ پارلمان‌ گذاشته‌ و مدعي‌ است‌ كه‌ با هزارها نفر مردم‌ ايرلند شمالي‌ مانند قرون‌ وسطي‌ رفتار مي‌شود، همين‌ و همين‌.

 آرزو دارم‌ كه‌ آن‌ آفريقايي‌ يا آسيايي‌ محروم‌ بداند كه‌ در سرزمين‌ قديمي‌ترين‌ پارلمان‌ جهان‌، نابودي‌ هزارها نفر به‌ آساني‌ توجيه‌ مي‌شود.

 افسوس‌ كه‌ مطبوعات‌ اين‌ هدف‌ مرا ناديده‌ مي‌گيرند، انديشة‌ مرا با مردم‌ جهان‌ آن‌ طور كه‌ هست‌ در ميان‌ نمي‌گذارند بلكه‌ آن‌ها را فريب‌ مي‌دهند و با چاپ‌ زدن‌ عكس‌هايي‌ از زندگي‌ خصوصي‌ من‌ كه‌ مانند سايرين‌ است‌، اين‌ فكر را در مغز خوانندگان‌ به‌ وجود مي‌آورند كه‌ من‌ زن‌ شهرت‌ طلبي‌ هستم‌ و عرصة‌ مبارزه‌ را با صحنه‌هاي‌ نمايشي‌ اشتباه‌ كرده‌ام‌. به‌ عبارت‌ بهتر همه‌ مي‌انديشند كه‌ من‌ عشوه‌هاي‌ زنانه‌ را در جريان‌ نبردهاي‌ خياباني‌ به‌ كار گرفته‌ام‌، در حالي‌ كه‌ اين‌ عقيده‌ و برداشت‌ مطبوعاتي‌هاي‌ انگليس‌ است‌ نه‌ واقعيت‌ مطلب‌. حقيقت‌ اين‌ است‌ كه‌ در ايرلند ريشة‌ گرفتاري‌ را بايد در فقر، عدم‌ رشد اجتماعي‌، تقسيم‌ ناعادلانه‌ ثروت‌ و عقب‌ ماندگي‌ جست‌ جو كرد، نه‌ در طرز راه‌ رفتن‌ و ناهار خوردن‌ و آبستن‌ شدن‌ من‌. ايرلند تا زماني‌ كه‌ گرفتار اين‌ قبيل‌ نابرابري‌هاي‌ اجتماعي‌ است‌، مبارزه‌ را ادامه‌ مي‌دهد و اگر محافل‌ ديپلماسي‌ لندن‌ چاره‌اي‌ نينديشند مسئلة‌ محلي‌ ايرلند به‌ يك‌ موضوع‌ مهم‌ و پيچيدة‌ جهاني‌ تبديل‌ مي‌شود. اين‌ است‌ كه‌ بايد وجود من‌ و صدها مبارز ديگر را در متن‌ مسئلة‌ ايرلند توجيه‌ نمود، نه‌ در حاشية‌ آن‌، در غير اين‌ صورت‌ افكار عمومي‌ جهان‌ دچار اشتباه‌ مي‌شود و فرارسيدن‌ لحظة‌ قضاوت‌ جهاني‌ دربارة‌ مسئلة‌ ايرلند به‌ تأخير مي‌افتد.»

پیمایش به بالا