فردوسي، ش 1115، 14 خرداد 1352
رابطة به اصطلاح اوستاكاري در بعضي كارگاهها كه هنوز ضوابط قانوني بر آن ساري و جاري نيست، نمايي انساني ندارد و با خشونت آميخته است. اخيراً يكي از همين استادكاران سنتي، دست و پاي شاگردش را كه مرتكب خلاف شده بود به ميز بست و از نوك پا تا زير گلوي او را از چندين نقطه داغ كرد.
رابطة زور در شكلها و شيوههاي ديگري هم ظاهر ميشود و تظاهرات اين رابطة طرفيني در چارچوب شغلي و خانوادگي، قابل بحث است.
در بيان حوادثي كه محصول رابطة زور است، بايد از زن و مردي نام برد كه چندي پيش خدمتكار پير خود را چندان با چوب كتك زدند كه پيرزن زير ضربات آن كشته شد و آقا و خانم در حالي كه جنازه را در صندوق عقب اتومبيل خود مخفي كرده و درصدد دفن مخفيانة آن بودند، دستگير شدند.
براساس رابطة زور كه سخت با آن درآميختهايم، همه در يك موقعيت خاص، بهنام بزرگتر و كلانتر ابراز وجود ميكنند و حتي به نام صاحبخانه، مستأجر خود را زير مشت و لگد مياندازند تا پدرانه مجازاتش كرده باشند.
آقاي بقاليان صاحبخانه اهوازي، مستأجر خود را كه لعبت نام دارد، به شدت كتك زد و در پاسخ مأموران چنين گفت: «من فقط به عنوان يك پدر كه فرزندش را تنبيه ميكند، لعبت خانم را تنبيه كردم چون كارهاي ناشايست از او سرميزد!».
و در بيجار، جوان 21 سالهاي، سر خواهر تازه عروس خود را بريد، مقتول 17 ساله بود و حشمت موسيالرضا نام داشت. او 5 روز پيش با مردي به نام محمود قصاب عروسي كرده بود. قاتل دربارة انگيزة قتل خواهر گفت: «چون خواهرم بدون اطلاع من شوهر كرده بود، او را كشتم!».
دامنة زور در محيط خانواده، چندان وسيع است كه بيشتر حوادث را به خود اختصاص داده است …، تنوع و گونهگوني شكنجههاي بدني در چارچوب خانواده در زمانهاي كه مدعي تحولات و تغييرات وسيعي در روابط خويش هستيم، روزبهروز بيشتر و هراسانگيزتر ميشود و براي مثال داغكردن عضو كوچكتر و ضعيفتر خانواده به صورت يكي از رسوم حتمي و خاص خانوادگي ظاهر شده كه مرتباً فاجعه به بار ميآورد.
در سنندج، دختر 12 سالهاي به نام مهري به اتفاق مادرش، عليه پدر كه او را مورد شكنجه قرار داده و 5 شبانهروز در اتاقي زنداني كرده بود، به مقامات انتظامي شكايت بردند …، چندي پيش پدر و مادر مهري از هم جدا شدند و چون مهري از دوري مادر رنج ميبرد، براي ديدن او از پدرش اجازه گرفت، اما پدر، دست و پاي او را طنابپيچ كرد و با يك جسم داغ فلزي چند قسمت از بدن دخترك را داغ كرد. مهري مدت پنج روز به همين حال در گوشهاي از اتاق زنداني بود تا اين كه بهوسيله مادربزرگش از بند رهايي يافت.
در هفتگل، زني كه در غياب شوهرش، دختر ناتني 5 ساله خود را كتك زده و سپس او را طنابپيچ كرده و در پستوي خانه زنداني ساخته بود، بازداشت شد.
ليلا پورمهراني در خزانه اتابكي حاضر شد و به مأموران گفت: «دو سال قبل از شوهرم طلاق گرفتم و طبق نظر دادگاه قرار شد دخترمان پيش پدرش بماند، چند روز بعد از طلاق، شوهرم همراه دختر كوچكم عازم اصفهان شد و در آنجا با زن ديگري ازدواج كرد. چند شب پيش عموي بچهام او را به من تحويل داد و گفت چون اين بچه بيتابي ميكند، او را پيش تو آوردهام. من هم ناچار او را پذيرفتم و به اتاقم بردم. اما در نور چراغ غفلتاً چشمم به صورت و گردن محبوبه كه بهشدت گريه ميكرد افتاد و ديدم تمام بدنش داغ شده است. اكنون عليه نامادري دخترم كه او را داغ كرده، شكايت دارم.»
بنابراين، عادات مبتني بر كلانتري و بزرگتري به سختي گلويمان را ميفشارد و هميشه در برابر كساني كه مدعي هستند يك پيراهن بيشتر از ما پاره كردهاند و يك تار موي سپيد بيشتر از ما دارند، بايد تا حد داغ شدن، شكيبا باشيم چون در بحران رابطة زور، يك استادكار ميتواند شاگردش را داغ كند، يك خانم ميتواند خدمتكارش را چوب بزند، يك برادر ميتواند خون خواهر جوانش را بريزد…، و البته در چنين اوضاع و احوال كاملاً خاص اجتماعي، يك كلام منصفانه و يك نگاه پرسشجو، اعتراض و عصيان و انتقاد برميانگيزد و همة كساني را كه به اين نوع روابط شگفتانگيز خو گرفتهاند، بر عليه آن كلام و آن نگاه، ميشوراند اين واكنشي است كه بايد انتظارش را از جانب كساني كه مدعي بزرگتريهاي كينهتوزانه هستند، داشت، كيفيت مزبور با توجه به معيارهاي اجتماعي و امكانات وسيعي كه هر يك از افراد در خانه و جامعه، براي ابراز وجود در قالب
بزرگتر و ريشسفيد و گيسسفيد دارند، قابل فهم است و حملة كاري به اين روابط، موجبات رنجش و آزردگي مردمي را فراهم ميكند كه تا پاي جان بهخاطر دوام رابطة زور در دنياي زن و شوهر، خواهر و برادر، كارگر و كارفرما و پدر و فرزند و … ميجنگند و در ستيز ظالمانة خود، از همة عوامل و بهانههاي عوامفريبانه و توجيه و تفسير بعيد قانون و مفاهيم اخلاقي، ناجوانمردانه اما هشيارانه، سوءاستفاده ميكنند.