فردوسي، ش 1137، 14 آبان 1352
واقعة طلاق براي بچههاي خوشبخت و مرفه، لذت دوجانبه و براي بچههاي بدبخت و گرفتار، عذاب دوجانبه است. بچههايي كه محصول زناشوييهاي از هم گسيخته هستند، در قشرهاي مختلف، با سرنوشتهاي جداگانه، گاه در نعمت مضاعف گم ميشوند و در بيشتر موارد، در عمق فقر و تنهايي مضاعف فرو ميافتند. شدت فاجعة طلاق بر پيكر ناتوان و سست بنياد خانوادههايي كه پول را بهعنوان حلال تمام مشكلات مادي و عاطفي در اختيار ندارند، سخت مؤثر است و وجود شلاقخور بچههاي آنها را در كورة دشواريهاي پيوسته با طلاق ميسوزاند.
به گمان زنان و مردان مرفه و احساساتي، به محض وقوع طلاق، بچهها بايد هر يك از فصول سال را در يك مملكت و در پناه امكانات بيحد يك پانسيون جديد بگذرانند و تا پيش از سنين رشد تمام سرزمينهاي مكشوف و نامكشوف را چنان زير پا بگذارند كه گناه مامي و پاپي را در وقوع امر طلاق ببخشايند!
مسائل خاصي كه معمولاً دامنگير پدران و مادران اينچنيني است، اختلاف سليقه در زمينة انتخاب معلم پيانو، باله، اپرا، اسكي روي آب، روي يخ و… است كه در بسياري موارد چنان بالا ميگيرد كه پاي قضات دادگاههاي حمايت خانواده را به اين مسئله ملالآور و فانتزي ميكشاند. قضات به علت مواجهه با مسائل اجتماعي، با انبوه بچههاي ديگري سروكار دارند كه در نقطة مقابل بچههاي نازنازي، عذاب و شكنجة حاصل از طلاق را به تمام و كمال تحمل ميكنند و بچههايي كه مشغلههاي اساسي دادگاهها را به وجود ميآورند، بچههاي بهراستي داغدار هستند، كه نه راه به آغوش پدر دارند نه راه به خانة مادر. بر سر در هر دو خانه، موجودات رعبآوري به نام زن پدر و ناپدري پاسداري ميكنند كه فرصتي براي بچههاي بيپناه باقي نميگذارند. فقر و شكنجه و تنهايي دو جانبة بچههاي اخير چنان است كه استعدادهاي عالي را به خنگي و پكري و سرانجام به بيراهة عقبماندگي ميكشاند درحاليكه استعدادهاي متوسط بچههاي مرفه در پرتو امكانات دوجانبة طلاق، به عالي تبديل شده و به آنها فرصت ميدهد تا در بيشتر عرصههاي زندگي علمي، هنري و شغلي، خود را نابغه و زودرس جا بزنند.
اين پيروزيهاي غولآسا به سبب آن است كه پدر و مادر اراده كردهاند، بچههاي نازپروردهشان به جبران طلاق آن دو، نابغه شوند و با تزريقات پرخرج آموزشي به اين مقصود ميرسند و نتيجة ولخرجيهاي خود را در برنامههاي نمايشي به رخ مردم ميكشند و حسرت خاموش و خفتة نابغهشدن را بر چشمان حسرتزده انبوه مردم مينشانند.
واقعة طلاق، مثل ديگر پديدههاي زندگي، براي بعضي از مردم سعد است و شگون دارد و براي بسياري ديگر نحس است و عقوبت دارد. به همين علت، دادگاهها در زمينة رسيدگي به وضع و حال اسفناك بچههايي كه طلاق را با مفهوم نحس آن تجربه ميكنند، عاجز ماندهاند و قضات اين دادگاهها مرتباً با بچههاي دردمندي روبهرو هستند كه به جرم اظهار تمايل به ديدار پدر يا مادر از طرف يكي از آنها داغ ميشوند يا به خاطر كمترين تقصير شلاق ميخورند و به دادگاه پناه ميبرند، زيرا همچنان كه زنان و مردان مرفه و لوكسپرست پس از طلاق، به مسابقة رقابتآميز براي تكميل وسايل رفاهي و فانتزي بچهها ادامه ميدهند، زنان و مردان گرفتار، به علت نقصان امكانات، به مسابقة وحشتناكي مشغولند كه بر اساس آن هر يك از طرفين ميكوشند وسايل شكنجه و آزار بچهها را بهتر و بيشتر فراهم كنند.
بدينترتيب زندگي بچههايي كه در جامعة ما محصول زناشوييهاي از هم گسسته هستند، چنان متفاوت است كه پرخوري دوجانبه و گرسنگي دوجانبه، حاصل آن است. از اين رو مسئله، بسيار وسيعتر و عميقتر از آن است كه در محافل رسمي و محدود و سطحي بهطور همهجانبه مورد بررسي قرار گيرد و با حك و اصلاح چند ماده از قانون، مشكلات آن رفع شود. چون در محافل رسمي معمولاً فرض بر اين است كه بچههاي سرگردان در فاصلة خانة پدر و مادر، فقط به نوازشهاي عاطفي نياز دارند درحاليكه واقعيت غير از اين است، آنها به علت عدم كفايتهاي معيشتي و فرهنگي از لحاظ جسمي نيز شكنجه ميشوند و آزار ميبينند.
بيجهت نيست كه با وجود بقاي عزت عزيزكردههاي پرخور و حريص، جا براي انبوه بچههاي بيپناه كم است و آنها به ناچار در گروه سارقانِ خردسال، بچههاي پناهنده به دادسراها و بچههايي كه وسيلة تكدي و جلب ترحم اخاذان ميشوند، نامنويسي ميكنند. تظاهرات اجتماعي اين دو گروه بهگونهاي است كه بچههاي ناز پرورده و بهرهمند از منافع دوجانبه طلاق، روي صفحات نمايشي بلبلزباني ميكنند و صفحات روزنامهها و مجلات را با مسائل انحصاري خود كه تئاترهاي عروسكي هم به آن اضافه شده خط خطي ميسازند و چنان در اطراف بهداشت روح و روان خود سخن ميگويند كه گويي تمام مسائل مربوط به بهداشت جسم حل شده است.
بچههاي ساكن در دارالتأديبها را با سخنپراكني همين بچههاي تيتيشماماني از روي صفحات نمايشي ارشاد ميكنند. بچههايي كه هم از توبره ميخورند، هم از آخور، بار گران اندرزهاي خود را بر شانههاي فروافتادة بچههايي كه نه در توبره سهم دارند نه در آخور، حمل ميكنند.