درويش‌صفتی در «پرشين‌ روم‌»!

 فردوسي‌، ش‌ 1153، 16 اسفند 1352

درويش‌صفتي‌ در «پرشين‌ روم‌»!

مرد، خاكستر منقل‌ را از روي‌ زيرشلواري‌ گل‌ و گشادش‌ تكاند، لقمه‌ چربي‌ گرفت‌. آن‌ را در ظرف‌ ماست‌ و موسير خوب‌ خيس‌ كرد و در دهان‌ كوچك‌ و غنچه‌ مانند زني‌ گذاشت‌ كه‌ فرنگي‌ بود و با ناشي‌گري‌ به‌ قصد همراهي‌ با جمع‌، روي‌ زمين‌ پهن‌ شده‌ بود. در محفل‌ كساني‌ كه‌ از سفرة‌ «پرشين‌ روم‌» طعام‌ برمي‌گرفتند، دادوستد لقمه‌هاي‌ چرب‌ و دهان‌گير مانند گوشت‌ كوبيده‌، كباب‌ برگ‌ و زمين‌هاي‌ مرغوب‌ جريان‌ داشت‌ كه‌ پشت‌بندش‌ ماست‌ و خيار و بوراني‌ و… راه‌ معده‌هاي‌ سيري‌ناپذير را در پيش‌ مي‌گرفت‌. حاضران‌ به‌ شيوه‌اي‌ كاملاً رياكارانه‌ سفره‌ و منقل‌ و باديه‌هاي‌ مسي‌ و ظروف‌ گلي‌ و لاله‌ها و فرش‌ها را مي‌پاييدند و در تمجيد و تحسين‌ از دايركنندة‌ «پرشين‌ روم‌»، درويش‌ صفتي‌هاي‌ او را مي‌ستودند! آن‌ سوي‌ پرده‌اي‌ كه‌ پرشين‌ روم‌ را از سالن‌ پذيرايي‌ جدا مي‌كرد، دكوراسيون‌ غربي‌ با طرح‌هاي‌ مسخ‌شده‌ كوبيسم‌ ديده‌ مي‌شد. بزميان‌ درحالي‌كه‌ لقمه‌هاي‌ چرب‌ گلوگيرشان‌ شده‌ بود، گاهي‌ خطاب‌ به‌ جمع‌، سخنان‌ پرشوري‌ در اطراف‌ وطن‌پرستي‌ و ضرورت‌ حفظ‌ سنت‌ها سرمي‌دادند و در فاصلة‌ بلعيدن‌ يك‌ پياز گنده‌ و يك‌ كاسة‌ آبگوشت‌، اين‌ مفاهيم‌ را مي‌رساندند:

 «قربون‌ سنت‌هاي‌ ايروني‌ برم‌. كجاي‌ دنيا يك‌ همچو سفره‌اي‌ پهن‌ ميشه‌ و اين‌ همه‌ آدم‌ باصفا دورش‌ حلقه‌ مي‌زنند. روحية‌ ايروني‌ جماعت‌ همين‌ بزم‌ و حال‌ را طلب‌ مي‌كنه‌. خوش‌ به‌ حال‌ ما كه‌ وطن‌پرستي‌ را تمام‌ كرديم‌. مرحبا! مرحبا به‌ شما كه‌ اين‌طور خاكي‌ هستيد. روي‌ زمين‌ پهن‌ شديد و مثل‌ اجدادتون‌ با دست‌ لقمه‌ مي‌گيريد. راستي‌ راستي‌ كه‌ در اين‌ جمع‌ يك‌ منافق‌ نيست‌، همه‌ اهل‌ صفا و حال‌ و درويشي‌ هستيم‌، همه‌ حتي‌ اين‌ دختره‌ خوشگل‌ فرنگي‌ كه‌ روي‌ مخده‌ زانو زده‌ و در برابر ما به‌ خاك‌ افتاده‌…»

 اهل‌ پرشين‌ روم‌ هر يك‌ با گيلاسي‌ سخنان‌ مرد را سلام‌ گفتند و ليوان‌ها را بالا كشيدند آن‌گاه‌ بزم‌ دوباره‌ در حال‌ خود فرو رفت‌ و سخنراني‌ كه‌ در رخوت‌ حاصل‌ از ترياك‌ و ترنم‌ساز، به‌ وظايف‌ ملي‌ خود عمل‌ كرده‌ بود با احساس‌ رضايت‌ و خودشيفتگي‌ ديده‌ بر هم‌ گذاشت‌ و دست‌ بر شانة‌ دختر فرنگي‌ نهاد. ديگران‌ نيز به‌ شيوة‌ او هر يك‌ از مخده‌ها را به‌ رختخوابي‌ تبديل‌ كردند كه‌ جاي‌ لوليدن‌ و حال‌ كردن‌ و حال‌ آوردن‌ بود.

 اشاعة‌ پرشين‌ روم‌ نوع‌ تازه‌اي‌ از تظاهرات‌ اقليمي‌ و ژست‌هاي‌ غلط‌انداز ميهني‌ را رواج‌ داده‌ كه‌ مطابق‌ با معيارهاي‌ آن‌، داشتن‌ يك‌ باديه‌ مسي‌، چند لاله‌ و شمعداني‌، مقاديري‌ ظروف‌ ايراني‌ و سفرة‌ رنگيني‌ انباشته‌ از غذاهاي‌ ايراني‌ دليل‌ قاطع‌ و بي‌شبهه‌اي‌ است‌ بر وجود روحيه‌ ايران‌ دوستي‌ و مردم‌ گرايي‌ و سنت‌پرستي‌!

 پرشين‌ روم‌ از ديدگاه‌ ما كه‌ هميشه‌ عوامل‌ خلق‌ پيرايه‌هاي‌ زندگي‌ را ارج‌ مي‌گذاريم‌ و به‌ آن‌ها با فروتني‌ محض‌ نگاه‌ مي‌كنيم‌ گنجينه‌اي‌ است‌ كه‌ تازه‌ كشف‌شده‌ و قالبي‌ است‌ كه‌ بزرگ‌ترين‌ دروغ‌هاي‌ ما در آن‌، جامي‌افتد و از چشم‌ها پنهان‌ مي‌ماند. پرشين‌ روم‌ كه‌ به‌ معناي‌ تحت‌اللفظي‌ همان‌ «اتاق‌ ايراني‌» و خودماني‌ است‌ در مفهوم‌ كلي‌ عبارت‌ است‌ از: «محيط‌ سربسته‌اي‌ مفروش‌ به‌ قالي‌ يا گليم‌ و جاجيم‌ كه‌ به‌ جاي‌ مبل‌ و صندلي‌، مخده‌ احاطه‌اش‌ كرده‌ و سفره‌ بر زمينش‌ گسترده‌ مي‌شود…» اما اين‌ معناي‌ ساده‌ و واقعي‌ در زمان‌ ما با مفهوم‌ مغرضانه‌اي‌ پذيرفته‌ شده‌ كه‌ نخستين‌ بار، سياحان‌ خارجي‌ به‌ علت‌ تماس‌ دائمي‌ با اعيان‌، آن‌ را به‌ صورت‌ سوغات‌ به‌ وطن‌هاي‌ خود بردند و هتل‌داران‌ غربي‌ با اتكا به‌ مفهوم‌ طرب‌انگيز اين‌ پديده‌، پرشين‌ روم‌ را به‌گونه‌اي‌ قلب‌ شده‌، به‌ مراد سفرا و سياحان‌ خود ساختند. ديرزماني‌ گذشت‌ تا اتاق‌ ايراني‌ به‌صورت‌ پرشين‌ روم‌ غربي‌ به‌ ايران‌ وارد شد و در دوره‌اي‌ كه‌ مي‌توان‌ آن‌ را دورة‌ تجديد نفوذ و اعتبار و قدرت‌ منقل‌ ناميده‌، پرشين‌ روم‌ همه‌گير شد. در مفهوم‌ جديد پرشين‌ روم‌ كه‌ به‌هيچ‌وجه‌ سراي‌ ايراني‌ نيست‌، جايگاه‌ امني‌ است‌ براي‌ آن‌كه‌ اهل‌ عشرت‌ ضمن‌ تظاهر به‌ ميهن‌دوستي‌ تا سپيدة‌ صبح‌ حال‌ كنند و انواع‌ مواد مخدر را بيازمايند.

 فاجعه‌ اين‌ نيست‌ كه‌ مشتي‌ مردم‌ پولدار از فرط‌ انباشتگي‌ شيوه‌هاي‌ گوناگون‌ عياشي‌ را تجربه‌ مي‌كنند، فاجعه‌ اين‌ است‌ كه‌ تصوير چهره‌هاي‌ بزمي‌ براي‌ كساني‌ كه‌ در مراتب‌ شغلي‌ و پولي‌ پايين‌تري‌ قرار دارند و با آن‌ها در ارتباط‌ شغلي‌ به‌سر مي‌برند، مرجع‌ تقليد شده‌ و فساد كه‌ در چارچوب‌ بزم‌هاي‌ خصوصي‌ و اعياني‌ هميشه‌ حبس‌ بود به‌ كمك‌ حس‌ ابتكار سياحان‌ و هتل‌داران‌ فرنگي‌، به‌ خانه‌هاي‌ اجاره‌اي‌ و حتي‌ به‌ آپارتمان‌هاي‌ كوچك‌ شهري‌ راه‌ جسته‌ و ساكنان‌ آن‌ها را در زنجير تظاهرات‌ دروغي‌ سنتي‌ و در گرداب‌ ميهن‌پرستي‌ رياكارانه‌ جا داده‌ است‌. به‌ عبارت‌ بهتر، از شكم‌ اتاق‌ پذيرايي‌ غربي‌ ـ به‌ كمك‌ غربي‌ها ـ ناگهان‌ يك‌ بچة‌ حرامزاده‌ بيرون‌ آمد كه‌ نامش‌ را برحسب‌ علايق‌ ديرينه‌ پرشين‌ روم‌ گذاشته‌ايم‌. اين‌ پديده‌ فقط‌ عنوان‌ و چارچوب‌ ايراني‌ دارد و وجودش‌ بر دو عامل‌ اساسي‌ استوار است‌ كه‌ بدون‌ آن‌ عوامل‌ شالوده‌اش‌ به‌ هم‌ مي‌ريزد، به‌ نحوي‌ كه‌ بايد گفت‌ اهل‌ پرشين‌ روم‌ ضمن‌ تظاهر به‌ سنت‌خواهي‌ و صوفي‌گري‌، بدون‌ انواع‌ جديد و غربي‌ مواد مخدر و بدون‌ انواع‌ زناني‌ كه‌ قابل‌ مبادله‌ باشند، اين‌ محيط‌ به‌قول‌ خودشان‌ سنتي‌! را به‌ رسميت‌ نمي‌شناسند.

 اشيا، سرنوشت‌ متغير مردمان‌ را به‌ دوش‌ مي‌كشند. پيام‌آور وضعيت‌هاي‌ خاص‌ آن‌ها مي‌شوند. سرنوشت‌ اشيا به‌ سرنوشت‌ آدم‌ها وابسته‌ است‌ از اين‌ قرار مخده‌ به‌ نام‌ يك‌ شيئي‌ مي‌تواند تحولات‌ رواني‌ و اجتماعي‌ را حامل‌ باشد. اگر روزگاري‌ تكيه‌ زدن‌ بر مخده‌ يك‌ شيوة‌ معمولي‌ و طبيعي‌ از زندگي‌ ايراني‌ بود، اكنون‌ مخده‌ وسيلة‌ عياشي‌ در پناه‌ تظاهرات‌ اقليمي‌ و سنتي‌ است‌. اگر روزگاري‌ بادية‌ مسي‌ و ظرف‌ گلي‌ همچون‌ عادي‌ترين‌ لوازم‌ زندگي‌ مورد استفاده‌ بود، اكنون‌ اين‌ اشيا مظهر تظاهراتي‌ شده‌ كه‌ در پناه‌ آن‌ حتي‌ كساني‌ كه‌ مي‌توانند در ظروف‌ طلا و نقره‌ غذا بخورند، بيارامند و در برابر تماشاچيان‌ صحنه‌هاي‌ تصنعي‌ آش‌ و آبگوشت‌ را در آن‌ها مي‌ريزند و عمل‌ طبيعي‌ بلع‌ را به‌ صورت‌ يك‌ عمل‌ نمايشي‌ به‌ رخ‌ مي‌كشند و براي‌ آن‌كه‌ از مواخذه‌ بگريزند زير ساية‌ ظرف‌ گلي‌ و مسي‌ مخفي‌ مي‌شوند.

 راستي‌ چه‌ شد كه‌ ناگهان‌ گل‌هاي‌ قالي‌ و نقش‌هاي‌ جاجيم‌ كه‌ هميشه‌ به‌ ما تعلق‌ داشت‌ و هميشه‌ با آن‌ در موانست‌ كامل‌ بوديم‌ به‌ نام‌ مفاهيم‌ عيش‌ و عشرت‌ طرف‌ توجه‌مان‌ واقع‌ شد و در محافل‌ شبانه‌، نگاه‌هاي‌ حسرت‌بار و قلابي‌ ما را به‌ سوي‌ خود كشيد؟ چه‌ شد كه‌ يك‌ بار اتاق‌ قديمي‌ خود را با نفرت‌ به‌ دور انداختيم‌ و ديگر بار آن‌ را همچون‌ غذاي‌ بالا آورده‌ شده‌ از دست‌ ديگران‌ گرفتيم‌ و اين‌ دفعه‌ زير عنوان‌ رخوت‌بار پرشين‌ روم‌… چه‌ شد كه‌ پذيرفتيم‌ زير بار منت‌ رواج‌دهندگان‌ پرشين‌ روم‌ها خرد بشويم‌ و كله‌هاي‌ پوك‌ خود را به‌ علامت‌ تأييد و تحسين‌ حسن‌ نيت‌ آن‌ها بجنبانيم‌؟ چه‌ شد كه‌ براي‌ تأكيد بر ميهن‌پرستي‌ كافي‌ مي‌دانيم‌ كه‌ به‌ جاي‌ كلمة‌ ايراني‌ به‌ كلمات‌ بزمي‌ و رخوت‌آوري‌ مانند ايروني‌ بياويزيم‌؟ آيا دكان‌ پرشين‌ روم‌ را براي‌ حفظ‌ موقعيت‌هاي‌ خاصي‌ برپا نكرده‌اند؟ آيا تنها معناي‌ ايراني‌ بودن‌ اين‌ است‌ كه‌ وافورها را دهان‌ به‌ دهان‌ كنند و زن‌ها را دست‌ به‌ دست‌ بچرخانند؟

 رواج‌ مجدد منقل‌، رشد غدة‌ سرطاني‌ پرشين‌ روم‌ را باعث‌ شده‌ است‌. اين‌ رشد چنان‌ است‌ كه‌ تمام‌ طبقات‌ متوسط‌ را در برگرفته‌ و با ريشة‌ اعصاب‌ جامعه‌ سروكار دارد. در راه‌ تغيير و مسخ‌ و قلب‌ معني‌ها، ساز و ضربي‌هاي‌ خيابان‌ سيروس‌ دوباره‌ روآمده‌اند. آن‌ها كه‌ مدت‌ها زير سلطة‌ روزافزون‌ خواننده‌هاي‌ راديو، تلويزيون‌ خردشده‌ بودند، اكنون‌ ايام‌ خوشي‌ را مي‌گذرانند كه‌ موقتي‌ است‌. دوره‌اي‌ است‌ اتفاقي‌ از عمر هدررفته‌ و پرمشقت‌ آن‌ها كه‌ به‌ علت‌ تغيير ذائقة‌ طرب‌ دوستي‌ مردم‌ مرفه‌ و حسن‌ تقليد مردم‌ متوسط‌، كاروبارشان‌ دوباره‌ سكه‌ شده‌ است‌ به‌خصوص‌ كه‌ در سريال‌هاي‌ تلويزيوني‌ هم‌ دست‌ تلطفي‌ بر سرشان‌ مي‌كشند و چون‌ در بزم‌هاي‌ خصوصي‌ راهشان‌ مي‌دهند در برابر دكان‌هاي‌ از رونق‌ افتاده‌شان‌ چندي‌ است‌ صف‌هاي‌ طولاني‌ ديده‌ مي‌شود زيرا پرشين‌ روم‌ كه‌ نقطة‌ حساسي‌ از تلاقي‌ رئيس‌ و مرئوس‌ است‌ در زمزمه‌سازي‌ خسته‌ و صداهاي‌ گرفته‌ بهتر كارسازي‌ مي‌كند. مرئوس‌ در محيط‌ اطمينان‌بخش‌ پرشين‌ روم‌، بغل‌ دست‌ رئيس‌ در موضع‌ قدرت‌ مي‌نشيند، در موضعي‌ كه‌ مي‌تواند حرفش‌ را بزند و روابط‌ را تحكيم‌ بخشد به‌خصوص‌ اگر هشيارانه‌ يك‌ گيلاس‌ كمتر از او بالا انداخته‌ باشد.

 بر اين‌ مرض‌ كه‌ از بالا به‌ پايين‌ شبيخون‌ زده‌ همچون‌ عفريت‌ نكبت‌بار بنگريم‌. ما هرگز حسرت‌ جاجيم‌ و منقل‌ و باديه‌ مسي‌ و اشيا سفالي‌ در دل‌ نداشته‌ايم‌ حتي‌ هنوز در جهيزيه‌ دختران‌ شهري‌ اين‌ اشيا را مي‌گنجانيم‌. هيچ‌يك‌ از رواج‌دهندگان‌ پديدة‌ پرشين‌ روم‌ نمي‌توانند صرفاً به‌ دليل‌ آن‌كه‌ اشيا ايراني‌ در خانه‌ دارند و اهل‌ بزم‌ را به‌ چهار زانو نشستن‌ و زير شلواري‌ پوشيدن‌ وامي‌دارند و مثلاً به‌ جاي‌ سالاد الويه‌، گوشت‌ كوبيده‌ و پياز بر سفره‌ مي‌نهند، بر گردن‌ مردم‌ اين‌ ملك‌ به‌ ناحق‌ منّتي‌ داشته‌ باشند به‌خصوص‌ كه‌ مي‌دانيم‌ در شرايط‌ حاضر سالاد الويه‌ بسيار ارزان‌تر از آبگوشت‌هاي‌ چرب‌ و پرگوشت‌ تمام‌ مي‌شود و به‌ ناچار بايد گفت‌ بيشتر ايراني‌ است‌! همچنين‌ پرشين‌ روم‌هايي‌ كه‌ انباشته‌ از ماري‌ جوآنا ال‌ ـ اس‌ ـ دي‌ و انواع‌ زنان‌ شرقي‌ و غربي‌ است‌، نمي‌تواند مركز اجتماعي‌ ايران‌ دوستان‌ به‌شمار آيد و تنها دربرگيرندة‌ ميهن‌پرستان‌ حرفه‌اي‌ است‌.

 در هيچ‌يك‌ جز جوامع‌ بشري‌ وطن‌پرستي‌ توسط‌ گروه‌ برگزيده‌اي‌ در مفاهيم‌ غذايي‌ و بزمي‌ اين‌ چنين‌ خلاصه‌ نشده‌ و رواج‌ نيافته‌ است‌. شعائر ميهني‌ هميشه‌ در وراي‌ همه‌ آنچه‌ با لذايذ شخصي‌ و غرايز جنسي‌ رابطه‌ دارد اوج‌ گرفته‌ و راه‌ گشوده‌ است‌.

 قصة‌ سنت‌پرستي‌هاي‌ دروغي‌ را ناگفته‌ باقي‌ نمي‌گذاريم‌ هر چند به‌ قول‌ خرده‌گيران‌ اين‌ از مقولة‌ مسائل‌ و پديده‌هاي‌ عارضي‌ باشد.

پیمایش به بالا