فردوسي، ش 1118، 4 تير 1352
كارتهاي كنكور توزيع شد و چند هزار جوان مشتاق و داوطلب براي شركت در يك مسابقة بزرگ فراخوانده شدند.
منطق مسابقهاي به نام كنكور دانشگاهي ايجاب ميكند كه اين زورآزمايي فكري فقط به نام نوعي مسابقة هوش و آگاهي مورد بحث و توجه قرار گيرد و در همين حد، حسّ رقابت جوانها را برانگيزد ـ اما كمبودها و نيازهاي اجتماعي چنان است كه در ساية اين مسابقه، ارزش حيثيتي داوطلبان و حتي خانوادههاي آنان تعيين ميشود، براي مثال يك جوان پذيرفته شده در مسابقة ورودي دانشكدة طب، به محض اعلام قبولي، از لحاظ حيثيتي، خود و خانوادهاش، تغيير طبقه ميدهند و از طرف ساير خانوادهها، بالاترين نمرة شايستگي را دريافت ميدارند.
در جامعة ما، رابطة عميق مدرك تحصيلي با حيثيت و شئون خانوادگي و اجتماعي، لحظهبهلحظه بيشتر احساس ميشود و هيچكس نميتواند دل از گرو اين معيار غلط بركند و ارزشهاي فردي و اجتماعي را برپايه و مبناي ديگري بنگرد.
اين رابطه چنان است كه به جرئت بايد گفت گرفتاريهاي ما را دامن ميزند و بر ضعف و ناتواني سيستم اجتماعي و اداري ميافزايد ـ امتيازات خاص و افراطي بعضي از مدارك تحصيلي، صاحبان ساير مشاغل و مدارك را به شدت جريحهدار ميكند و آنها را به سوي كمكاري و بياعتنايي در برابر مسئوليتهاي شغلي ميكشاند.
در توضيح اين ادعا يادآور ميشود: در يكي از سازمانهاي غيرانتفاعي اجتماعي، از زماني كه افراد كادر درماني به اضافه حقوق مضاعف و غيره منتظره دست يافتهاند، افراد كادر اداري با دلسوزي و حس مسئوليت كمتري به كار خود ادامه ميدهند، زيرا با توجه به اينكه گروه قابل توجهي از اعضا كادر اداري صاحب انواع مدارك دانشگاهي هستند، اين اختلاف درآمدها، نابسامانيهايي را بهوجود آورده است كه خلاف انتظار نيست.
مقامات دانشكدهها و مدارس عالي اعلام نمودهاند از 92 هزار نفر داوطلب كنكور سراسري، حدود 90 درصد ميخواهند پزشك يا مهندس شوند، علاقة شديدي كه داوطلبان گروه طبيعي (و گاه رياضي) به رشتة پزشكي و رشتههاي وابسته نشان ميدهند و نيز توجة فوقالعاده داوطلبان گروه رياضي به رشتههاي مهندسي، كارشناسان آزمونشناسي و دانشگاهها را با حيرت و گاه تأسف روبهرو كرده است و آنها ميگويند: «اگر ديپلمههاي ادبي حق شركت در رشتههاي پزشكي و مهندسي را داشتند، داوطلبان پزشكي و مهندسي به 100 درصد نزديك ميشدند»!
كارشناسان ضمناً اظهار ميدارند كه: «استقبال از رشتههاي مهندسي و پزشكي به چند علت است: 1ـ فشار خانواده 2ـ رقابت و چشموهمچشمي با همدرسيها 3ـ علاقه به كسب موقعيت ممتاز اجتماعي. اين مقامات سپس براي فقدان و كمبود داوطلب ساير رشتهها اظهار نگراني ميكنند و مردم را به فقر حاصل از كمبود متخصص توجه ميدهند.
پيش از اعلام نتايج مطالعات و بررسيهاي كارشناسان آزمونشناسي، بيمنت كامپيوتر، هر واحد خانواده مانند يك منبع قابل مطالعه و يك كتاب پرماجراي اجتماعي، در برابر ديدگان ما گشوده بود و از لابهلاي اوراق اين كتاب كه در نهايت پيوستگي از هم گسيخته است، جراحات اجتماعي خود را احساس ميكرديم و بر آن افسوس ميخورديم، ولي هشدار منابع آزمونشناسي و اعترافات كامپيوتر، همچون اعلام قطعي بيماري سرطان، شوك تازهاي بود كه دردها و جراحات ما را مضاعف كرد.
خانواده به نام يك واحد زنده و متحول، همة معيارها و اميدهاي خود را از جامعه و از تمام ويژگيهاي اجتماعي كسب ميكند. خانواده ميكوشد تا بر اساس نيازمنديهاي خود و به اتكاي معيارهايي كه از طريق سازمانهاي رسمي اجتماعي به او تفهيم شده، كمبودهاي معيشتي را از پيش پا بردارد و در اين راه اگر كامياب نشود، دستهاي بچهها را به رفع كمبودها وادار ميكند و معيارهاي غلط را به آنها ميقبولاند بنابراين در شرايطي كه احراز شغل پزشكي يا مهندسي، عامل بهرهمندي از امتيازات چشمگير پولي و رفاهي است، البته خانوادهها در اعمال فشار به بچهها و تحميل نظرات شغلي به آنها، خود را محق و مجبور ميدانند.
در شرايط حاضر كه پزشكان و مهندسان از امتيازات درخشان اقتصادي و بهرهوريهاي اجتماعي و غيره بهرهها دارند، نميتوان از خانواده انتظار داشت كه فرزند خود را به جاي تشويق به ادامة تحصيل در رشتة پزشكي يا مهندسي، به فراگيري تخصص در رشتة مثلاً روزنامهنويسي رهنمون شوند و مضيقههاي معيشتي اين قبيل مشاغل را براي بچههاي خود بپذيرند و آرزو كنند!
دلايل سهگانة مراكز آزمونشناسي و دانشگاهها در مجموع ريشة اقتصادي دارند هرگز نميتوان ادعا كرد كه مردم، بيسبب، مجذوب مشاغل خاصي بشوند و از ساير مشاغل رو برگردانند.
خانوادهها براي احساس امنيت و رفاه بيشتر، بهخصوص در مواردي كه آرزوي دكتر و مهندس شدن فرزندان پسر خود را آشكارا عنوان ميكنند، انتظار تأمين رفاه و آسايش ايام پيري و فرسودگي خود را در نظر دارند و بر پاية همين اميد است كه به سرمايهگذاري بلندمدت، با وجود مضيقههاي مالي، تن ميدهند و هزينة سنگين تحصيلات دانشگاهي را تحمل ميكنند.
عشقورزي به عناوين دكتر و مهندس از سالها پيش به ما آموخته شده است و چون مفهوم اين عشقورزي كاملاً اقتصادي است، فقط با جايگزيني مفاهيم بهتر اقتصادي قابل تغيير است. به منظور حذف رحجانها و جنبههاي فانتزي و اقتصادي مشاغل مذكور بايد ترتيبي انديشيد كه ساير مشاغل مورد نياز جامعه هم، جذاب و خواستني جلوه كند… بدون اين دگرگوني، سرزنشهاي تأسيسات رسمي و هشدار مراجع آماري، مشتي است كه بر آهن كوبيده ميشود.
كارشناسان جديد علم آمار نميتوانند با اتكا به سيستمهاي جديد آزمونشناسي و به كمك كامپيوترهاي ريز و درشت از خانوادهها انتظار ترك خواستهها و نيازها و معيارهاي اكتسابي و اقتصادي را داشته باشند، زيرا سنتهايي كه با نيازمنديهاي اقتصادي آميختگي دارد، با يك نهيب آماري رنگ نميبازد و اساساً اين قبيل نهيبهاي آماري بايد اركان سازمانهاي رسمي را بلرزاند كه سخاوتمندانه چند شغل و عنوان خاص را بر تارك ساير مشاغل نشاندهاند.
جاذبة چند رشتة تحصيلي به حدي است كه علاوه بر خانوادهها، جوانها را بهشدت تحت تأثير قرار ميدهند و آنها را به كلي از هدفها و واقعيتهاي غيراقتصادي پرت ميكند.
جوانها در پارهاي موارد، پس از گشودن دروازههاي سنگين كنكور بر گرفتاريهاي خانوادگي دامن ميزنند، براي مثال پيرمردي را ميشناسم كه سالها صاحب يك تاكسي بود و درآمد قابل توجهي هم داشت اما همين كه يكي از پسران عزيزكردهاش در كنكور دانشكدة پزشكي پذيرفته شد و به فرمان فرزند نابغة! خود، تاكسي را فروخت و در خانه نشست به اميد آنكه به قول پسرش شغل و موقعيت اداري آبرومند پيدا كند و باعث سرشكستگي آقاي دكتر نشود، خانوادة او مدتها از جيب خوردند تا آنكه سكهها به آخر رسيد و پيرمرد دوباره به فكر كسب درآمد افتاد اما اينبار جواز داشتن تاكسي و مسافركشي را از «دكتر بعد از اين» دريافت ننمود و به ناچار يك اتومبيل با شمارة شخصي خريد و در كوچه و بازار به دنبال مسافر «قاچاق» پرسه زد. پيرمرد با اين حقه كوشيد تا سليقة ممتاز فرزند دانشجوي خود را با فقري كه گلوي خانوادهاش را ميفشرد، آشتي دهد و ضمناً با استفاده از يك اتومبيل شخصي بر افتخار خانواده بيفزايد.
وضع معيشتي پيرمرد، وسوسههاي كوتهبينانه فرزندش، اين واقعيت را نفي نميكند كه بسياري از جوانان دانشگاهي، با كمترين امكانات معيشتي، مراحل تحصيلاتي را شجاعانه ميگذرانند اما با اين حال نمونههاي مشابه و تظاهرات تحصيلاتي به اندازهاي زياد است كه روزبهروز افكار عمومي در برابر صاحبان مشاغل خاص و ممتاز و تظاهرات و آرتيستبازي آنها، كينهتوزتر ميشود و براي رفع كمبودها و عقدههاي خود فرزندان خانواده را براي كسب امتيازات مذكور، در فشار و مضيقه ميگذارند.
بنابراين هر نوع سوزش و دردي را كه در قلب مجروح خانواده احساس ميكنيم، ريشه در جامعه و تشكيلات اجتماعي دارد، خانوادههايي كه مجذوب امتيازات طبقاتي مشاغل پزشكي و مهندسي هستند نميتوانند بهخاطر كمبود و فقر «متخصص» دل بسوزانند و به فرزندان خود بياموزند كه با وجود امتيازات ويژة بعضي مشاغل، در ساير رشتهها نامنويسي كنند و محروميتهايي را بپذيرند.
چنانكه مملكت به تخصصها و مهارتهاي ديگري هم نياز دارد بايد امكانات مشاغل مورد نياز، به بهترين شكل ممكن، پيش از مسابقة بزرگ كنكور، در برابر چشمان پرحسرت عرضه و تضمينهاي رفاهي مربوط به آن نيز، مشخص شود در غير اين صورت نيازهاي اجتماعي براي كساني كه در تبوتاب نيازهاي فردي ميسوزند، فاقد خواص برانگيزنده است.
امتيازات مشاغل مورد بحث، علاوه بر مشكلات خاص و مهمي كه ايجاد كرده پشتوانة رونق دكان نوع جديدي از كلاهبرداران شده كه مستقيماً با جان مردم سروكار دارد.
مراكز كلاهبرداري كساني كه با نام پزشك و پزشكيار قلابي به ثروت و مكنت رسيدهاند، مرتباً كشف ميشود و اين كشف پيدرپي اشارتي است بر واقعيت وسوسهانگيز امتيازات افراطي شغلي:
در روزهاي اخير شخصي به نام دهقان كه خود را دكتر دهقان معرفي ميكرد دستگير شد و در مرحلة بازپرسي اعتراف نمود كه فاقد گواهينامة ششم ابتدايي است.
زن جواني كه بيش از هشت كلاس درس نخوانده در خيابان قصرالدشت مطبي داشت و به استناد اينكه در بيمارستان و بخشهاي تزريقات كار كرده و رضايت بيماران را جلب كرده است به طبابت ميپرداخت.
علاوه بر ظهور روبه افزايش دكترهاي قلابي امتيازات بيمنطق شغلي سبب شده است كه خانوادهها براي دستوپا كردن داماد دكتر و مهندس سر به هر دري بكوبند.
دختراني كه دل بر جلوههاي اقتصادي و حيثيتي اين مشاغل سپردهاند، غالباً موي خود را در راه يافتن شوهر ايدهآل با امتيازات شغلي خاص، سفيد ميكنند و سرانجام به نام پيردختر، انگل اقتصادي خانواده شده و به سرنوشت هولناك ديگري ميپيوندند كه از اين بحث خارج است.
بدينترتيب پسران شهري صددرصد ميخواهند دكتر و مهندس بشوند و دختران شهري صددرصد ميخواهند شوهر دكتر و مهندس داشته باشند.
با وصف آنچه گذشت، هرچند افزايش صاحبان مشاغل مورد بحث بر اساس نيازهاي جامعه مغتنم و مسرتانگيز است اما مسائل بغرنج و گرفتاريهاي مردم، تنها به اتكاي نيازهاي اقتصادي و حيثيتي اين مشاغل حل نميشود، كما اينكه ميبينيم با وجود همة امتيازات، هنوز وجدان خفتة پزشكان شاغل در بيمارستانها بيدار نشده و لزوم پذيرفتن بيماران دَم مرگ را بدون سبك و سنگين كردن جيب آنها نپذيرفتهاند.