فردوسي، نوروز 1352
آواي طبل جنگ، هرچند با صفات زنانه و نشانههايي كه ما از زن و برخوردهاي زنانه ميشناسيم، دمساز نيست. اما تاريخ چهرهساز، اين سازش را در جلوههاي شجاعانهاي ميسر ميكند.
تاريخ در مسير پرسنگلاخ خود، به كرات ناتوانيها و نارساييهاي طبيعت را مرعوب خود كرده و در لحظاتي كه آرمانهاي جمعي مطرح بوده است، بر ضعف زنانه نيز پيروز شده و در دورة دگرگونيها، تركههاي انعطافپذير را به انبوه درختان تنومند و پايدار پيوسته است. طبيعت شكننده، ترد و آسيبپذير زن، هميشه نه در ساية پلاكاردها و شعارهاي دستجات زنانه و حس ترحم قانوننويسان ضدونقيضگو بلكه در پرتو نورافشانِ وحدت فكر و عقيده، تحول يافته است.
زن ويتنامي، به نام يك نمونة جهاني با اندام كوچك و نحيف خود، در شرايط مبارزات جمعي و نه در ميان هلهلههاي تند و تيز زنانه، تاريخ را چهرهساز خود كرده است. اين زن رزمجو، چنان تحول يافته كه از پوستة طبيعي زنانه، به حكم تاريخ سر بيرون كشيده و به حقانيت رسيده است. او در ميان هياهوي هواپيماهاي بمبافكن و در اثناي سوختن و نيمه سوختن فرزندان خود فرصت نقشآفريني در صحنة تاريخ را از كف نداده و خطوط دستهايش را بر تاريخ ميهنش، حك كرده است. خطوط اين دستهاي ظريف را فقط كساني كه رموز علم تاريخ را ميشناسند، ميتوانند تفسير كنند و راه سرنوشت كه در مسير اين خطوط پيموده ميشود، همان راهي است كه حتي بر خصوصيات طبيعي اندامهاي زنانه اثر گذاشته است.
زن ويتنامي، در ميدان جنگ بيامان، حتي قانون طبيعي سقط جنين را با توجه به ضرورتها و امكانات نبرد، تغيير داده است. او نهتنها از هول و هراس غرش بمبافكنها و باران آتش و خون، جنين خود را سقط نميكند، بلكه به زايمان بيدرد هم ميزايد. چون به علت شرايط ويژة تاريخي، فرصت «زنانه زيستن» را از دست داده و مرزهاي ترس و ناتوانيهاي طبيعي را پيموده است. او عقيده و ايمان دارد كه در نخستين مرحله از نبرد، بايد دلاورانه بجنگد و در دومين مرحله بايد به جبران تلفات نيروي انساني، جنگاوران تازه نفس را سالم و توانا بر زمين گرم ميهن خود بجا نهد. در پرتو درخشندگي همين دلاوري و آزادي تاريخي است كه مردان ويتنامي براي زنان همرزم خود شرايط سخت جنگ را به شرايط سهل زايمان تبديل ميكنند و با وسايل الكترونيكيِ هواپيماهاي سرنگون شدة دشمن، دستگاههايي ميسازند كه به كمك آن، زايمان بيدرد زنان در دوران جنگ ميسر ميشود. بدين ترتيب در پناه شجاعت زن و وحدت عقيدة او با مرد، وسايل تخريبي دشمن براي تولد مبارزان تازه نفس مورد بهرهبرداري قرار ميگيرد و واقعيت معناي بيكران آزادي را روشن ميكند.
پيوند زن به آزادي جز در مسير زايمانهاي مكرر زمان ميسر نيست و علمداري زناني كه سوداي آزادي را در قالبهاي ارائه شدة مد و آرايش و نطق و خطابه ميشناسند و چنگ و دندان خود را به مردان نشان ميدهند، به تظاهرات كساني شباهت دارد كه ميكوشند با لباسهاي براق رنگارنگ، آزادي عقيمماندة خود را در جامعهاي كه آنها را آزاد نميشناسد به ثبوت برسانند و در اين مسير خودفريبي، دلخوشيهاي كوچك خود را تبليغ كنند.
صداي جيغ و فرياد زن محيط ساكت بانك را در خود فرو برد. كارمندان، پشت گيشهها، پولها را محكم چسبيدند و از شمارش بازايستادند. مراجعان سر در گوش هم ميگذاشتند و ميگفتند: «عجب قمرخانمي…» زن حرفهايش را با لهجة دهاتي پشت سر هم بر زبان ميآورد. اما هيچكس به او حق نميداد. مراجعان بانك و به خصوص خانمهاي دستهچك بهدست، پيفپيفكنان از او فاصله ميگرفتند.
زن، به طرف پيرمردي كه ظاهر درست و حسابي نداشت، رفت و خطاب به او گفت: «شما را به خدا، به ريش سفيدتان قسم، كجاي اين قانون عدل است؟ دستهايم را نگاه كنيد. من يك عمر است رختشويي ميكنم تا خرج بچههايم را بدهم. پدرشان ترياكي و تنبل است. براي دو بچهام حساب بانكي باز كردهام تا شايد جايزهاي بگيرند و هر وقت چند توماني به دست ميآورم به حسابشان ميريزم. غافل از آنكه طبق قانون، شوهر بيكارم ميتواند پولها را تا سن 18 سالگي از حساب آنها بردارد. الان كه يكي از بچههايم ذاتالريه گرفته و ميخواهم پول دوا و دكتر را از حساب خودش بردارم، قانون را به رخم ميكشند و ميگويند فقط پدر ميتواند پول از حساب بچهها بردارد. هرچه هقهق ميكنم و ميگويم خودم اين پولها را به حساب آنها گذاشتهام فايده ندارد. ميگويند حتي اگر مادر پول بگذارد، پدر ميتواند بردارد…»
گريهها و فريادهاي زن به جايي نرسيد و سرانجام همة مراجعان ضمن آنكه زن را به سكوت و گذشت دعوت كردند و صلوات فرستادند، گفتند: «چه ميشود كرد؟ قانون را كه نميشود تغيير داد.»
زن در ميان همهمة مردم و پند و اندرزگويي آنها ناگهان گفت: «اگر اين قانون، قانون خدا هم باشد، درست نيست.»
زن آلامد شهري روي مبل لميده بود. پشت سر هم سيگار ميكشيد و خطاب به قاضي دادگاه ميگفت:
ـ من در ازدواج با اين مرد متحمل خسارت مالي شدهام.
ـ لطفاً واضحتر بگوييد.
ـ منظورم اين است كه طي چند سال زندگي مشترك، همة درآمدم را در خانة او خرج كردم.
ـ ميخواهيد بگوييد كه شوهرتان نفقه نداده است؟
ـ نفقه داده، اما من هم خرج كردهام.
ـ بنابراين، فكر ميكنيد كه به ميزان درآمدتان از اين مرد طلبكار هستيد؟
ـ نه… فكر ميكنم كه به ميزان دو برابر درآمد ماهيانهام از او طلبكارم.
ـ چرا دو برابر؟
ـ چون يك برابر من خرج كردم و يك برابر هم او پول نداده است. اين ميشود به عبارت دو برابر. طبق موازين شرع و عرف، زن نبايد حتي يك ريال در خانه شوهر خرج كند.
ـ پس تساوي چه ميشود؟
ـ همين كه گفتم.
ـ يعني اگر يك ريال شما خرج كرديد، دو ريال طلبكار بشويد؟