فردوسي، ش 1112، 24 ارديبهشت 1352
مؤسسات آماري شاديكنان مژده دادند كه: «سال گذشته، 17 هزار زن گواهينامه رانندگي گرفتند. در حالي كه تعداد خانمهايي كه در سال 1350 موفق به اخذ اين ديپلم شدهاند، فقط 9 هزار نفر بوده است!»
بنابراين خانمهاي مترقي، در فاصلة زماني سال 50 تا 52 يعني فقط در مدت 2 سال، به اندازه 8 هزار گواهينامه رانندگي، پيشرفت كردهاند. اگر باور كنيم كه طبق ارقام رياضي، اين افزايش، نشانه مضاعف شدن ارزش اجتماعي آنهاست، بايد بلافاصله به وضع وحال دختربچههايي كه در بستر زناشويي افتادهاند و چون قادر به انجام وظيفه زناشويي نيستند، مقتول يا ناقص ميشوند، گوشة چشمي داشته باشيم. چون قطر حصاري كه زنان راننده شهري را از كودكان شوهردار جدا ميكند به ضخامت يك قرن است.
به منظور توضيح مطلب به دو خبر كه در كنار اخبار و آمار مشعشع رانندگي زنان شهرنشين به چشم ميخورد، اشاره ميرود:
دختربچه ده سالهاي كه بهطور غيرقانوني به عقد يك مرد 28 ساله درآمده بود، بعد از 11 ماه تحمل عذاب و شكنجه، از خانه گريخت و در مرند به مأموران شهرباني پناهنده شد. دخترك كه مكرمه احمدي نام دارد، با مشاهده مأموران، در حالي كه به شدت گريه ميكرد، گفت: «شوهرم هر روز مرا به بهانههاي مختلف كتك ميزند و روز گذشته ميخواست مرا خفه كند كه فرار كردم و به اينجا آمدم.»
دختر 13 سالهاي در يكي از روستاهاي رشت به وسيله طناب خود را حلقآويز كرد و درگذشت. اين دختر حوريه هاديپور نام داشت و دو ماه قبل به عقد جواني درآمده بود.
بنابراين، در حالي كه خانمهاي شهري و متجدد، از بركت امكانات به دست آمده، علاوه بر لذات و كاميابيهاي زنانه، از لذات مردانه نيز بهرهمند شدهاند و ميتوانند پشت فرمان انواع و اقسام وسائل نقليه خودنمايي كنند، دختربچههايي كه در بستر زناشويي محكوم به انجام وظيفة زناشويي هستند، كمترين بهرهاي از طبيعت بچهگانه يا زنانه ندارند.
كوتاه سخن اين كه، افزايش تغييرات آماري رانندگان زن تأثيري در كاهش تغييرات آماري آلام و شكنجه بچههاي «زننما» ندارد. بچههايي كه اگر از رختخواب زناشويي جان سالم بهدر برند، در 20 سالگي پير و فرسوده ميشوند.