تبار گرسنه‌ در مبارزه‌ ضداستعماری عاجز نيست‌

 فردوسي‌، ش‌ 1112، 24 ارديبهشت‌ 1352

همزمان‌ با شورش‌ بزرگ‌ گرسنه‌ها در هند، كارشناسان‌ جهاني‌ بهداشت‌ در ژنو يافته‌هاي‌ آماري‌ جديد خود را انتشار دادند و چيزي‌ نگذشت‌ كه‌ آقاي‌ مك‌ نامارا رئيس‌ بانك‌ جهاني‌ در توكيو به‌ جنبه‌هاي‌ بد تغذيه‌ در كشورهاي‌ عقب‌افتاده‌، اشاراتي‌ كرد كه‌ صرف‌نظر از تكراري‌ بودن‌ انگيزه‌هاي‌ اين‌ اشارات‌، نظرات‌ او با اشتباهات‌ مصلحت‌آميز تازه‌اي‌ نيز آميخته‌ بود.

 محتواي‌ سه‌ خبر كه‌ اولي‌ از هند، دومي‌ از ژنو، سومي‌ از توكيو گزارش‌ شده‌، چنانچه‌ با جزئيات‌ مبارزه‌ مردم‌ «موزامبيك‌» و ساير مناطق‌ تحت‌ نفوذ، سنجيده‌ شود، نكته‌هايي‌ از آثار و نشانه‌هاي‌ گرسنگي‌ را آشكار مي‌كند كه‌ با اصول‌ نظرات‌ رئيس‌ بانك‌ جهاني‌ به‌ كلي‌ مغاير است‌.

 نخستين‌ خبر حاكي‌ است‌:  «گرسنه‌هاي‌ هندي‌ در محلة‌ ناسيك‌ درخواست‌ غذا كردند و چون‌ غذا به‌ آن‌ها نرسيد، درخواست‌ تبديل‌ به‌ شورش‌ شد و در زد و خورد خونين‌ پليس‌ با شورشيان‌ گرسنه‌، گروهي‌ كشته‌ شدند و گروهي‌ هم‌ جراحت‌ برداشتند كه‌ مزيد بر گرسنگي‌شان‌ شد. در ايالت‌ ماهارشترا نيز مردم‌ گرسنه‌، به‌ نحو ديگري‌ شوريدند. آن‌ها به‌ چند انبار آذوقة‌ دولتي‌ حمله‌ كردند و خواروبار را به‌ غارت‌ بردند.»

 دومين‌ خبر چنين‌ است‌:  «براساس‌ اعلامية‌ سازمان‌ جهاني‌ بهداشت‌، بچه‌هايي‌ كه‌ امسال‌ در كشورهاي‌ ثروتمند جهان‌، متولد مي‌شوند، مي‌توانند اميدوار باشند كه‌ تا سال‌ 2043 زندگي‌ كنند، اما كودكان‌ متولد در كشورهاي‌ فقير 30 سال‌ زودتر از آن‌ها مي‌ميرند.»

 در سومين‌ خبر، آقاي‌ مك‌ نامارا كه‌ در دوران‌ رياست‌جمهوري‌ جان‌ كندي‌ و جانسون‌، وزير دفاع‌ آمريكا بود و جنگ‌ هندوچين‌ در زمان‌ وزارت‌ دفاع‌ وي‌ آغاز شد و توسعه‌ يافت‌، اظهار داشته‌ است‌: «بين‌ يك‌ سوم‌ تا يك‌ دوم‌ مردم‌، در كشورهاي‌ عقب‌افتاده‌ به‌ كمبود و بدي‌ تغذيه‌ دچارند. اگر كشورهاي‌ صنعتي‌، بخش‌ ناچيزي‌ از افزايش‌ درآمد خود را در سال‌، براي‌ تغذية‌ مردم‌ گرسنه‌ اختصاص‌ دهند، گرسنگي‌ ريشه‌كن‌ خواهد شد… نارسايي‌ فكري‌ و عدم‌ رشد مغزي‌ ناشي‌ از كمبود مواد پروتئيني‌ در نزد ميليون‌ها نفر از مردمي‌ كه‌ در كشورهاي‌ عقب‌افتاده‌، زندگي‌ مي‌كنند به‌ علت‌ بدي‌ تغذيه‌ است‌، بنابراين‌ نه‌ فقط‌ قصد رهايي‌ انسان‌ از گرسنگي‌، بلكه‌ قصد تأمين‌ رشد مغزي‌ و قواي‌ دماغي‌ و فكري‌ انسان‌، در بين‌ است‌!»

 اما وجود زنده‌ و عاصي‌ مبارزان‌ ويتنام‌ و كامبوج‌، شورشيان‌ هند و آزاديخواهان‌ موزامبيك‌ و بسياري‌ ديگر از اين‌ قبيل‌ رويدادها به‌ نام‌ بهترين‌ جلوه‌هاي‌ گرسنگي‌، اظهارات‌ وزير دفاع‌ سابق‌ آمريكا را تأييد نمي‌كند. چون‌ آن‌ها كه‌ به‌ بهانة‌ گرسنگي‌ مي‌جنگند، برخلاف‌ كشفيات‌ آقاي‌ مك‌ نامارا، گرفتار نقصان‌ مغزي‌ و دماغي‌ نيستند.

 گرسنگي‌ تا آنجا كه‌ تاريخ‌ و نشريات‌ خبري‌ روز، نشان‌ مي‌دهد، هميشه‌ بر رشد فكري‌ و مغزي‌ كودكان‌ در كشورهاي‌ عقب‌افتاده‌، افزوده‌ و مي‌افزايد. گواه‌ بر اين‌ مدعا، كلافه‌ بودن‌، سرگيجه‌ گرفتن‌ و عاجز ماندن‌ كودكان‌ كشورهاي‌ ثروتمند در نبرد بي‌امان‌ با كودكان‌ كشورهاي‌ فقير است‌. نمونه‌هاي‌ بسياري‌ از عجز فرزندان‌ سير كشورهاي‌ مرفه‌ را كه‌ با فرزندان‌ گرسنة‌ كشورهاي‌ عقب‌افتاده‌ كلنجار مي‌روند، در ويتنام‌ و كامبوج‌ و… ديديم‌ و در اين‌ فرصت‌، به‌ بهانة‌ دلسوزي‌هاي‌ بشردوستانه‌ رئيس‌ بانك‌ جهاني‌، بر نمونه‌هاي‌ ديگري‌ از همين‌ عجز تاريخي‌ به‌ كمك‌ كنكاش‌ در خبرهاي‌ مربوط‌ به‌ مستعمرات‌ آفريقايي‌ پرتغال‌ چنگ‌ مي‌اندازيم‌ تا روشن‌ كنيم‌ كه‌ مك‌ نامارا درد را نشناخته‌ و لاجرم‌ درمان‌ را كه‌ نسخه‌اي‌ تكراري‌ و بي‌اثر است‌، تجويز كرده‌ است‌. امادر شرايطي‌ كه‌ مردم‌ عادي‌ ساكن‌ پنج‌ قارة‌ عالم‌، به‌ تجربه‌ دريافته‌اند كه‌ تبار انسان‌ گرسنه‌ با سيل‌ كمك‌هاي‌ دولتي‌ و خارجي‌، از ميان‌ نمي‌رود، چگونه‌ مي‌توان‌ تجزيه‌ و تحليل‌ مسائل‌ جهاني‌ را، از زبان‌ يك‌ شخصيت‌ جهاني‌، با شيوه‌اي‌ چنين‌ گمراه‌كننده‌ پذيرفت‌ و آن‌ را نوعي‌ تجاهل‌ سياسي‌ تلقي‌ نكرد؟!

 قسمت‌ مهمي‌ از ذخيرة‌ فكري‌ و مغزي‌ بچه‌هاي‌ جوامع‌ ثروتمند كه‌ البته‌ زاييدة‌ پرخوري‌، تغذيه‌ خوب‌ و سرشار از مواد پروتئيني‌ آن‌هاست‌، در كار مبارزة‌ آتشين‌ با كودكان‌ و جوانان‌ گرسنة‌ تلف‌ مي‌شود و باقيماندة‌ اين‌ ذخيرة‌ پروتئيني‌، در كامجويي‌هاي‌ افراطي‌ بر سر لذايذ جنسي‌ و مواد مخدر هدر مي‌رود. نتيجة‌ حاصله‌ از اين‌ اتلاف‌ نيروي‌ عظيم‌، افزايش‌ سريع‌ بيماري‌هاي‌ مقاربتي‌ است‌ كه‌ از لابه‌لاي‌ آمارهاي‌ ملي‌ با وجود حفظ‌ ملاحظات‌ ملي‌، استنباط‌ مي‌شود. براساس‌ يكي‌ از همين‌ آمارها كه‌ وزارت‌ بهداري‌ آمريكا از فرط‌ استيصال‌، آن‌ را منتشر نموده‌ است‌، فقط‌ 5/2 ميليون‌ نفر از مردم‌ آمريكا، مبتلا به‌ سوزاك‌ بوده‌ و به‌طور متوسط‌ از هزار نفر آمريكايي‌ در سال‌ گذشته‌ 350 نفر سوزاك‌ داشته‌اند. اما بدون‌ شك‌ آنچه‌ در اين‌ آمار به‌ حساب‌ نياورده‌اند، سنين‌ ابتلا به‌ بيماري‌هاي‌ مقاربتي‌ است‌ كه‌ روز به‌ روز در جوامع‌ ثروتمند كاهش‌ را نشان‌ مي‌دهد به‌طوري‌ كه‌ بچه‌هاي‌ چاق‌ و چله‌ و چشم‌ و دل‌ سير اين‌ جوامع‌، قواي‌ فكري‌ و مغزي‌ (مورد ادعاي‌ آقاي‌ مك‌ نامارا) بسيار زياد خود را در سنين‌ 18 ـ 10 سالگي‌، براي‌ ابتلا به‌ سوزاك‌ و سفليس‌ به‌ كار مي‌گيرند و در آسايشگاه‌ها و مراكز درماني‌ خاصي‌، به‌ كمك‌ ارقام‌ كلان‌ بودجه‌ مدت‌ها بستري‌ مي‌شوند.

 كارشناسان‌، روان‌شناسان‌ و جامعه‌شناسان‌ با وجود بهره‌مندي‌ كامل‌ از ذخيره‌هاي‌ مواد پروتئيني‌ در برابر مسائل‌ خاص‌ جامعه‌ خود مانند افزايش‌ بيماري‌هاي‌ مقاربتي‌ نزد بچه‌ها و نوجوان‌ها، همان‌قدر عاجز مانده‌اند كه‌ سربازان‌ آن‌ها در مقابله‌ با مليون‌ آزاديخواه‌ جوامع‌ فقير، احساس‌ عجز و شكست‌ مي‌كنند.

 در شرايطي‌ كه‌ كارشناسان‌ امور تربيتي‌ و رواني‌ در كار مبارزه‌ با اشتهاي‌ جنسي‌ بچه‌ها و جوان‌هاي‌ تازه‌ بالغ‌ شكست‌ خورده‌اند، گروه‌ قابل‌ توجهي‌ از بچه‌هاي‌ سير و فربه‌ نيز جذب‌ تلالؤ و درخشندگي‌ ابزار جديد جنگي‌ و برق‌ شمشيرهاي‌ آخته‌ و جلوه‌هاي‌ چارچوب‌ فريبندة‌ نظام‌ ارتش‌هاي‌ مسلط‌ مي‌شوند و به‌ جنگ‌ بچه‌هايي‌ مي‌روند كه‌ به‌ قول‌ سازمان‌ بهداشت‌ جهاني‌، حتي‌ در يك‌ روند عادي‌ زندگي‌، 30 سال‌ زودتر از آن‌ها مي‌ميرند!

 رفتار و ابراز وجود اين‌ بچه‌هاي‌ عزيزكرده‌ و سرشار از ويتامين‌، هنگامي‌ زشت‌تر و غيرقابل‌ تحمل‌تر به‌ چشم‌ مي‌آيد كه‌ آن‌ها در لباس‌ سرباز مزدور و جنگجوي‌ اجير ظاهر مي‌شوند و رشد فكري‌ خود را در مسير جريان‌هاي‌ مزدوري‌ به‌ رخ‌ مردم‌ جهان‌ مي‌كشند. جنگجويان‌ مزدور، در كوتاه‌ترين‌ فرصت‌هايي‌ كه‌ دست‌ مي‌دهد، در نهايت‌ بي‌شعوري‌، بهترين‌ مغزهاي‌ متفكر انساني‌ را از جمجمه‌هاي‌ بارور و خلاق‌، مي‌ربايند و چنان‌ تاخت‌ و تاز مي‌كنند كه‌ چندش‌آورترين‌ نمونه‌هاي‌ آن‌ را سال‌ها پيش‌ در «كنگو» ديديم‌ و اكنون‌ در «موزامبيك‌» موارد مشابه‌ آن‌ را مي‌بينيم‌.

 بدين‌ ترتيب‌، كساني‌ كه‌ معتقدند پرخوري‌، نبوغ‌ مي‌آورد، از ردة‌ كساني‌ هستند كه‌ براي‌ نبوغ‌ معنايي‌ جز آدمكشي‌ نمي‌شناسند و با همين‌ معيار، دل‌ بر گرسنگي‌ شكم‌هاي‌ خالي‌ مي‌سوزانند كه‌ به‌ هيچ‌وجه‌ رابطة‌ قطعي‌ با رشد فكري‌ ندارند.

 آزاديخواهان‌ مستعمرات‌ آفريقايي‌ پرتغال‌، از بركت‌ گرسنگي‌هايي‌ كه‌ به‌ جاي‌ پروتئين‌ خورده‌اند، بر پاية‌ مفهوم‌ ديرين‌ رشد فكري‌ و دلاوري‌، در نهايت‌ تنگدستي‌، چنان‌ مي‌جنگند كه‌ سربازان‌ پرتغالي‌ از فرط‌ استيصال‌ و به‌ سبب‌ عجزي‌ كه‌ در نبرد فكري‌ با آن‌ها احساس‌ مي‌كنند، شيوة‌ شكنجه‌ را برگزيده‌اند كه‌ سلاح‌ قديمي‌ رزمندگان‌ سير با مبارزان‌ گرسنه‌ و سرسخت‌ است‌.

 بر اساس‌ شهادت‌ شهود عيني‌، سربازان‌ پرتغالي‌، در موزامبيك‌، آزاديخواهان‌ آفريقايي‌ را در زندان‌ها نگاه‌ مي‌دارند و آن‌ها را مجبور مي‌كنند تا در همان‌ سطل‌ محل‌ دفع‌ فضولات‌ خود غذا بخورند. همچنين‌ زندانيان‌ ملزم‌ هستند هنگام‌ رفت‌ و بازگشت‌ به‌ ساحل‌ دريا براي‌ شست‌وشو، از مقابل‌ صف‌ سربازاني‌ عبور كنند كه‌ با شلاق‌ و چوبدستي‌، مسلح‌ هستند و مرتباً بر بدن‌ لخت‌ آن‌ها ضربه‌ مي‌زنند.

 نمونة‌ ديگري‌ از برخورد كودكان‌ جوامع‌ استعمارگر با آزاديخواهان‌ فقير، در سوم‌ آوريل‌ 1972 اتفاق‌ افتاد كه‌ طبق‌ گفته‌هاي‌ شاهد عيني‌، در آن‌ روز، پس‌ از انفجار مين‌ در جادة‌ موآتيس‌ كه‌ توسط‌ آزاديخواهان‌ فقير انجام‌ گرفت‌ و به‌ سبب‌ آن‌ چند كاميون‌ دولتي‌ سوخت‌، سربازان‌ پرتغالي‌ به‌ دهكدة‌ مبولا ريختند و از ساكنان‌ دهكده‌ سؤال‌ كردند آيا صداي‌ انفجار را شنيده‌اند يا نه‌؟… ساكنان‌ مبولا به‌ علت‌ پيوستگي‌ فكري‌ و عقيدتي‌ با آزاديخواهان‌، پاسخ‌ منفي‌ دادند و در نتيجه‌ مزدوران‌ خشمگين‌، ساكنان‌ دهكده‌ و به‌خصوص‌ زنان‌ باردار دهكده‌ را مورد حمله‌ قرار دادند. شكم‌ چند تن‌ از آن‌ها را با سرنيزه‌ دريدند و جنين‌شان‌ را قطعه‌ قطعه‌ كردند. سربازان‌ اجير، هنگام‌ ارتكاب‌ جنايت‌ به‌ ساكنان‌ دهكده‌ چنين‌ گفتند: «اگر ما زنان‌ باردار را زنده‌ بگذاريم‌، هرگز نخواهيم‌ توانست‌ تخم‌ انقلاب‌ را از ميان‌ برداريم‌!»

 بنابراين‌، دليل‌ زنده‌ مبني‌ بر اشتباهات‌ مصلحت‌آميز آقاي‌ مك‌ نامارا همين‌ طرز تلقي‌ و استدلال‌ سربازان‌ پرتغالي‌ است‌ كه‌ حتي‌ از نطفه‌ و از مغز كوچك‌ جنين‌ تكامل‌ نيافته‌ كه‌ در بطن‌ گرسنگان‌ جهان‌، پرورش‌ مي‌يابد، مي‌ترسند و مثل‌ همة‌ استعمارگران‌ و استثمارگران‌، مي‌دانند صاحبان‌ اين‌ مغزها، از بركت‌ گرسنگي‌ و نان‌ خالي‌ به‌ رشد غول‌آسا مي‌رسند. اين‌ گرسنگان‌ انديشمند، قدرت‌ دارند تا با نيروي‌ اراده‌ و سرسختي‌، نان‌ همة‌ مزدوران‌ دنيا را آجر كنند و چنانچه‌ يكدل‌ و يك‌ جهت‌ تكان‌ بخورند، مي‌توانند نسل‌ مزدور را براندازند.

 مزدوران‌ فقط‌ از جنين‌هاي‌ رو به‌ تكامل‌ نمي‌ترسند. آن‌ها زماني‌ كه‌ سينة‌ پيرمردان‌ سرزمين‌هاي‌ تحت‌ نفوذ را ستبر مي‌بينند و احساس‌ مي‌كنند كه‌ اين‌ درختان‌ ريشه‌دار، بسيار توانا هستند، بدن‌ پيرمردان‌ را نيز با نوك‌ خنجر مي‌آزارند. چنان‌ كه‌ يك‌ شاهد عيني‌ ديگر گفته‌ است‌: «گروهي‌ از سربازان‌ پرتغالي‌ از اهالي‌ يك‌ دهكدة‌ آفريقايي‌ سؤال‌ كردند: براي‌ كريسمس‌ چه‌ آرزويي‌ داريد؟ چند تن‌ از ريش‌سفيدان‌ دهكده‌ پاسخ‌ دادند: فقط‌ به‌ ما اجازة‌ شكار در سرزمين‌ خودمان‌ را بدهيد تا چند وعده‌ گوشت‌ تازه‌ بخوريم‌…»

 مزدوران‌ پرتغالي‌، اين‌ بچه‌هاي‌ خوب‌ تغذيه‌ شده‌ كه‌ به‌ زعم‌ مك‌ نامارا، از توشه‌هاي‌ فكري‌ بيشتري‌ بهره‌مند هستند! به‌ جاي‌ جواز شكار، ريش‌سفيدان‌ گستاخ‌ بومي‌ را گرفتند، آن‌ها را در برابر چشم‌ اهالي‌ كشتند، جسدشان‌ را قطعه‌ قطعه‌ كردند و براي‌ جوشاندن‌ در ديگ‌هاي‌ آب‌ جوش‌ انداختند…، بدين‌ ترتيب‌ اهالي‌ دهكده‌، به‌ مناسبت‌ كريسمس‌، با بوي‌ پختن‌ گوشت‌ تازه‌ بزرگان‌ قبايل‌ خود، سد جوع‌ كردند!

 اين‌ رويدادها و هزاران‌ رويداد مشابه‌ ديگر كه‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌، در تمام‌ نقاط‌ دنيا، اتفاق‌ مي‌افتد، گواه‌ آن‌ است‌ كه‌ گرسنه‌ها با سوءتغذيه‌ و فقر پروتئيني‌، دچار نقص‌ مغزي‌ نمي‌شوند، اما افزايش‌ تعداد و طول‌ عمر بچه‌هاي‌ غني‌، الزاماً حلقة‌ شكنجه‌ و آزار آن‌ها را تنگ‌تر مي‌كند زيرا هرچند بر تعداد اين‌ معده‌هاي‌ آزمند، بيفزايند و خاصيت‌ كشش‌ و انبساط‌ معده‌هاي‌ سير را تقويت‌ كنند، موجبات‌ دزدي‌ و چپاول‌ بيشتري‌ فراهم‌ مي‌شود و گاهي‌ اين‌ آزمندي‌، چنان‌ به‌ اوج‌ مي‌رسد كه‌ بچه‌ها پيش‌ از تولد و پيرمردها در مراحل‌ نزديك‌ گور، به‌ قتل‌ مي‌رسند.

 راه‌حل‌ و چاره‌سازي‌ مؤسسات‌ و عوامل‌ بين‌المللي‌ مبني‌ بر اين‌ كه‌ جوامع‌ مرفه‌ بايد به‌ جوامع‌ فقير كمك‌ كنند تا آن‌ها نيز قدرت‌ توانبخشي‌ و تغذيه‌ كامل‌ بچه‌هاي‌ خود را به‌ دست‌ آورند، به‌ نام‌ پرده‌اي‌ از يك‌ نمايش‌ مضحك‌ و قديمي‌ مردود است‌. چون‌ بچه‌ها در كشورهاي‌ عقب‌افتاده‌ برخلاف‌ نظرات‌ مك‌ نامارا، براي‌ خوب‌ خوردن‌، به‌ اندازة‌ كافي‌ منبع‌ ثروت‌ دارند و چنانچه‌ درازدستي‌هاي‌ كودكان‌ سفيد و رشدنيافته‌ جوامع‌ ثروتمند نباشد، بچه‌هاي‌ فقير، مواد پروتئيني‌ كافي‌ را در سرزمين‌ خود به‌ دست‌ مي‌آورند.

 بچه‌ها در جوامع‌ عقب‌افتاده‌ مانند اهالي‌ آن‌ دهكدة‌ آفريقايي‌، تنها به‌ اجازة‌ شكار و بهره‌برداري‌ از منابع‌ ثروت‌ خويش‌ مي‌انديشند و فقط‌ نيازمند جواز براي‌ استفاده‌ از دارايي‌هاي‌ طبيعي‌ خويش‌ هستند. بدون‌ آن‌كه‌ از كاسة‌ گدايي‌ به‌دست‌ گرفتن‌، اميد و انتظار واهي‌ داشته‌باشند.

 اما در شرايط‌ موجود كه‌ مزدوران‌ مرفه‌، گوشت‌ تازه‌ را از سفرة‌ مردم‌ مي‌دزدند و گوشت‌ گنديده‌ را به‌ ضرب‌ شلاق‌ و سرنيزه‌ به‌ خوردشان‌ مي‌دهند، تأثير مژده‌هاي‌ آماري‌ مؤسسات‌ بين‌المللي‌ مبني‌ بر اين‌ كه‌ كودكان‌ متولد امسال‌، در كشورهاي‌ ثروتمند، تا سال‌ 2043 زنده‌ مي‌مانند، چنان‌ نيست‌ كه‌ بشريت‌ به‌ خاطرش‌ پايكوبي‌ كند.

 همچنين‌ اعلام‌ مرگ‌ زودرس‌ بچه‌هاي‌ فقير آنقدرها تازگي‌ ندارد تا بشريت‌ در عزايش‌ ماتم‌ بگيرد. چون‌ 30 سال‌ زودتر مردن‌ براي‌ موجوداتي‌ كه‌ هرگز زندگي‌ نكرده‌اند و اجازة‌ تصرف‌ كامل‌ منابع‌ طبيعي‌ حوزة‌ جغرافيايي‌ خود را نداشته‌اند، مصيبت‌ بزرگي‌ نيست‌. به‌خصوص‌ كه‌ محتواي‌ اين‌ خبر، نمي‌تواند براي‌ 500 ميليون‌ نفر تراخمي‌ و 200 ميليون‌ نفر مسلول‌ و ميليون‌ ميليون‌ نفر عاجز و فلج‌ و جنگ‌زدة‌ گرسنه‌، تأسفبار باشد.

 مؤسسات‌ نيكوكاري‌، آماري‌ و آمارپراكني‌ جهاني‌ هم‌، آنقدر سرگرم‌ امور تحقيقاتي‌ هستند كه‌ براي‌ خاكسترنشينان‌ فقر تنها كاري‌ كه‌ مي‌كنند ريشه‌پراني‌ و نابودي‌ تخم‌ پشه‌ها و مگس‌ها و انگل‌هاي‌ ناقل‌ ميكروب‌هاي‌ بيماري‌ است‌. در حالي‌ كه‌، مبارزه‌ واقعي‌ به‌ منظور تعديل‌ ثروت‌، فقط‌ از راه‌ كوتاه‌ كردن‌ دست‌ غارتگران‌ درازدست‌ امكان‌ دارد و اين‌ همان‌ غايتي‌ است‌ كه‌ پشه‌پران‌هاي‌ حرفه‌اي‌، از وصول‌ به‌ آن‌ عاجز هستند.

پیمایش به بالا