بچه‌های ما زیر بارانی از ابتذال

فردوسي‌، ش‌ 1149، 8 بهمن‌ 1352

آدمك‌هاي‌ برفي‌ مثل‌ گذشته‌، فقط‌ برفي‌ نيستند. آدم‌هاي‌ برفي‌ در زمان‌ ما، خصلت‌هاي‌ اجتماعي‌ و سياسي‌ دارند. تنشان‌ برفي‌ است‌ و طينت‌شان‌ غيربرفي‌ است‌، گويي‌ خون‌ دارند و نفس‌ مي‌كشند و تأثير مي‌گذارند.

 آدم‌هاي‌ برفي‌ را بچه‌هاي‌ زمان‌ ما، فقط‌ با دانه‌هاي‌ منشوري‌ برف‌ نمي‌سازند. آن‌ها با يك‌ كلاه‌ و يك‌ عينك‌ و يك‌ علامت‌ به‌ آدم‌هاي‌ برفي‌ اين‌ عصر جان‌ مي‌دهند و در واقع‌ جان‌ خود را در پيكر بي‌جان‌ آدمك‌ها مي‌دمند. بچه‌هاي‌ ما بچه‌هاي‌ زمستان‌هاي‌ پربرف‌ امسال‌ و سال‌هاي‌ بعد، بچه‌هاي‌ تازه‌اي‌ هستند هشيار و جست‌وجوگر كه‌ مي‌خواهند به‌ كمك‌ غناي‌ وسايل‌ ارتباطي‌، هشيارتر بشوند. آن‌ها توانايي‌ و شوق‌ انديشيدن‌ به‌ تمام‌ مسائل‌ جدي‌ را دارند. اگر آدمك‌ مي‌سازند، براي‌ نمايش‌ توانايي‌ و اشتياق‌ است‌ و اگر به‌ ساختن‌ قهرمان‌هاي‌ اسطوره‌اي‌ و افسانه‌ها اكتفا نمي‌كنند از آن‌ روست‌ كه‌ سخت‌ در تب‌ و تاب‌ زندگي‌ ارتباطي‌ امروزي‌، واقع‌بين‌ شده‌اند و از مرزهاي‌ خودفريبي‌ و اتكاء حيثيتي‌ به‌ اسطوره‌ها گذشته‌اند. بچه‌هاي‌ امروزي‌ از تصاويري‌ كه‌ شادماني‌هاي‌ كاذب‌ مي‌سازند، قهر كرده‌اند، آن‌ها به‌ دنياي‌ پرهياهوي‌ خبر و روزنامه‌ راه‌ يافته‌اند. دنيايي‌ كه‌ هر يك‌ از خطوط‌ آن‌، افشاگر ضعف‌ها و ناتواني‌هاي‌ قهرمان‌هاي‌ افسانه‌اي‌ است‌ و هرچند عامل‌ رواج‌ بت‌سازي‌ هم‌ هست‌، اما در نهايت‌ بر بت‌پرستي‌، خط‌ بطلان‌ مي‌كشد و در سلسله‌هاي‌ به‌هم‌ پيوستة‌ خبري‌، به‌ فرد در دل‌ رويدادهاي‌ محيط‌، قدرت‌ نفس‌ كشيدن‌ مي‌دهد. نه‌ خارج‌ از وقايع‌ و در دنياي‌ خيال‌بافي‌هاي‌ افسانه‌اي‌.

 بچه‌هاي‌ ما، به‌ چهره‌هاي‌ خبرساز جهان‌ با خضوع‌ و فروتني‌ محض‌ نمي‌نگرند، بچه‌هايي‌ كه‌ در كوچه‌هاي‌ پر برف‌ شهر ما، آدمك‌هاي‌ برفي‌ را با يك‌ كلاه‌ و يك‌ عينك‌ و چين‌هاي‌ اندوه‌ بر چهره‌ به‌ صورت‌ موشه‌دايان‌ مي‌سازند، قصد بت‌سازي‌ و بت‌پرستي‌ ندارند. براي‌ آن‌كه‌ بدانيم‌ بچه‌هاي‌ ما تا چه‌ اندازه‌ از مرحلة‌ بت‌پرستي‌ دور افتاده‌اند بايد ببينيم‌ كه‌ آن‌ها علامت‌ ممنوعة‌ راهنمايي‌ و رانندگي‌ را نيز به‌ صورت‌ آدمك‌هاي‌ سخن‌گويي‌ ساخته‌اند و با اين‌ نوع‌ آدمسازي‌ در قالب‌ پيكرة‌ علامات‌ شهري‌، خصلت‌ اجتماعي‌ خود را بروز داده‌اند، همچنان‌ كه‌ با ساختن‌ پيكرة‌ برفي‌ موشه‌دايان‌، خصلت‌هاي‌ سياسي‌ و علاقه‌مندي‌ به‌ مسائل‌ جهاني‌ را آشكار كرده‌اند.

 بنابراين‌ بچه‌هاي‌ ما كه‌ هم‌ هشيار شده‌اند و هم‌ اجتماعي‌ هستند، بايد در تمام‌ زمينه‌ها غذاي‌ مورد نياز خود را با مواد سرشار و غني‌ از وسايل‌ ارتباطي‌ بگيرند. تحميق‌ آن‌ها با تصاوير و حكايات‌ نامربوط‌ كه‌ صرفاً به‌ قصد تقويت‌ خصلت‌هاي‌ رختخوابي‌ انجام‌ مي‌شود و كمترين‌ كوششي‌ براي‌ تكميل‌ ساير خصائص‌ آن‌ها ندارد، بچه‌ها را از آنچه‌ عميقاً در جست‌وجويش‌ هستند، باز مي‌دارد و بي‌تفاوت‌ بر رختخواب‌هاي‌ جنسي‌، بر جاي‌ مي‌گذارد.

 شگفت‌انگيز است‌ كه‌ بچه‌هاي‌ ما با وجود بدآموزي‌ها و با آن‌كه‌ در شب‌هاي‌ سرد زمستان‌ امسال‌، «اصغر ترقه‌» گرمي‌بخش‌ محفلشان‌ است‌ و در تمام‌ روزهاي‌ 1352، اصغر ترقه‌ مرجع‌ تقليدشان‌ بوده‌ است‌، به‌ آدمك‌هاي‌ برفي‌، با روحية‌ اصغر ترقه‌اي‌، نگاه‌ نمي‌كنند و راضي‌ نمي‌شوند كه‌ اين‌ آدمك‌ها در قالب‌ بي‌جان‌ و برفي‌ خود، دور از مسائل‌ جدي‌ بيارامند. بچه‌هايي‌ كه‌ تا سر حد سمبل‌سازي‌ محتاج‌ و شيفتة‌ مداخله‌ در مسائل‌ دنيايي‌ و اقليمي‌ هستند، از بي‌راه‌ كوچه‌هاي‌ برفي‌ هم‌ كه‌ شده‌، روي‌ دنيا و جامعة‌ شهري‌ سرك‌ مي‌كشند و ديده‌ها و شنيده‌هاي‌ خود را بر سپيدترين‌ پردة‌ بكر طبيعت‌ تصوير مي‌كنند، ديده‌ها و شنيده‌هايي‌ كه‌ البته‌ در كارگاه‌ عقل‌ و تجربة‌ آن‌ها شكل‌ تازه‌اي‌ مي‌گيرد و تنها الگوسازي‌ و چشم‌ و ابرو سازي‌، انگيزة‌ تابلوسازي‌ آن‌ها نيست‌، رأي‌ نهايي‌ خود را با يك‌ ريشخند يا يك‌ علامت‌ مأيوس‌كننده‌ كه‌ بر تصاوير جان‌ مي‌بخشد، صادر مي‌كنند. آدمك‌هاي‌ برفي‌ زمانة‌ ما فقط‌ آدمك‌ نيستند چون‌ شكل‌ انديشه‌ و قضاوت‌ بچه‌ها را با خود دارند.

 افسوس‌ بر اين‌كه‌ روحية‌ پرشور و زنده‌ و متحول‌ بچه‌هاي‌ ما فهميده‌ نشده‌، يا اگر شده‌ به‌ دلايلي‌ ناديده‌اش‌ گرفته‌اند. اين‌ روحيه‌ اگر به‌ درستي‌ فهميده‌ شده‌ بود، وسايل‌ ارتباطي‌ نمي‌توانستند با دستِ باز و آزادي‌ مطلق‌، تمام‌ آثار منحط‌ يا آثار مثله‌ شدة‌ داخلي‌ و خارجي‌ را روي‌ بچه‌ها استفراغ‌ كنند.

 اگر شوراي‌ هنرهاي‌ نمايشي‌ و ساير شوراها و مجامع‌ تصميم‌گيرنده‌ براي‌ تهيه‌ و ورود سريال‌ها و فيلم‌ها و خبرهاي‌ نمايشي‌، بچه‌هاي‌ ما را شناخته‌ بودند و مي‌دانستند كه‌ آن‌ها مو را از ماست‌ مي‌كشند، مسئوليت‌ رشدشان‌ را در نظر داشتند و با قيچي‌ تيز و تند و صدور جواز ورود يا نمايش‌ براي‌ آثار ويرانگر، سطح‌ دانش‌ جهاني‌ بچه‌ها را از وسط‌ نصف‌ نمي‌كردند. از آنجا كه‌ آثار تصويب‌ شده‌ توسط‌ آن‌ها را بر تمام‌ پرده‌هاي‌ نمايشي‌ و كاغذهاي‌ ارتباطي‌ مي‌بينيم‌، نمي‌توانيم‌ پس‌ از آگاه‌ شدن‌ از متن‌ اين‌ خبر فيلسوفانه‌ و نظاير آن‌ آرام‌ بگيريم‌: «شوراي‌ هنرهاي‌ نمايشي‌، نمايش‌ فيلم‌هاي‌ زير را به‌ علت‌ ابتذال‌ و بدآموزي‌ ممنوع‌ كرده‌ است‌…» بچه‌هايي‌ كه‌ در سرماي‌ زمستان‌ امسال‌، توي‌ برف‌ها مي‌لولند و از طبيعي‌ترين‌ ريزش‌هاي‌ زمستاني‌ براي‌ توجه‌ جدي‌ به‌ مسائل‌ بهره‌ مي‌جويند، نبايد مغزشان‌ با آثار مفتضح‌ هنگ‌كنگي‌ و ژاپني‌ و امريكايي‌ يخ‌ بزند. بچه‌هاي‌ ما، به‌ آدم‌هاي‌ ماجراهاي‌ جهاني‌ و سمبل‌ها و نشانه‌هاي‌ اجتماعي‌، جست‌وجوگرانه‌ مي‌انديشند. بچه‌هاي‌ ما، آدم‌هاي‌ ماجراها را از لابه‌لاي‌ وسايل‌ ارتباطي‌ مي‌يابند و مي‌شناسند بنابراين‌ آن‌ها مي‌خواهند از طريق‌ همان‌ وسايل‌، به‌ دنياي‌ آدم‌ها و انگيزه‌هاي‌ فكري‌ انسان‌ راه‌ پيدا كنند. چرا به‌ آن‌ها آدمك‌هاي‌ سرد جنسي‌ و كاراته‌اي‌ و در مجموع‌ هنگ‌كنگي‌ تحويل‌ مي‌دهيم‌؟ آيا مي‌خواهيم‌ در برابر روحية‌ پرشور بچه‌ها سنگ‌ بيندازيم‌ و بعد همين‌ كه‌ به‌ همة‌ قضايا بي‌اعتنا شدند، در تقبيح‌ و سرزنش‌ تربيت‌ خانوادگي‌ سخن‌ بگوييم‌؟

 و اگر چنين‌ نيست‌ و سنگ‌اندازي‌ كار ما نيست‌ چرا روي‌ جلد نشريات‌ زنانه‌ به‌ دليل‌ آن‌كه‌ زنان‌ و دختران‌، مسائل‌ جدي‌ و اجتماعي‌ و دنيايي‌ را دوست‌ ندارند و نمي‌فهمند. يا روي‌ جلد نشريات‌ عمومي‌ به‌ دليل‌ آن‌كه‌ مردم‌ ابتذال‌ را دوست‌ دارند، به‌ اصغر ترقه‌ و دارودسته‌اش‌ اختصاص‌ دارد؟! بچه‌هاي‌ ما، بچه‌هاي‌ همان‌ مردمي‌ هستند كه‌ به‌زعم‌ صاحب‌ اختياران‌ آزاد و آسودة‌ وسايل‌ ارتباطي‌ و شوراها و محافل‌ نمايشي‌، ابتذال‌ را دوست‌ دارند ولي‌ همين‌ بچه‌ها در سرماي‌ زمستان‌هاي‌ پربرف‌، به‌ محض‌ آن‌كه‌ راه‌ ورودشان‌ به‌ مدرسه‌ها بسته‌ مي‌شود، در بن‌بست‌ها و كوره‌راه‌ها، آدم‌هاي‌ ماجراهاي‌ جهاني‌ و نشانه‌هاي‌ مسائل‌ اجتماعي‌ و شهري‌ را مي‌سازند. بچه‌هايي‌ كه‌ به‌ قول‌ آن‌ها بچه‌هاي‌ مردمِ دوستدار ابتذال‌ هستند! با وجود تمام‌ كوشش‌هاي‌ بازدارندة‌ نمايشي‌ از مرحله‌ آدمك‌سازي‌ و بت‌سازي‌ گذشته‌اند. آن‌ها بچه‌هاي‌ اين‌ زمانه‌ هستند. زمانه‌اي‌ كه‌ در آن‌ آدمك‌هاي‌ برفي‌ حرف‌ مي‌زنند و علامات‌ شهري‌ سخن‌ مي‌گويند و بچه‌ها با مختصر دست‌كاري‌، زبان‌ در دهان‌ آدمك‌ها مي‌گذارند. اين‌ بچه‌ها چرا نبايد مواد اوليه‌ ديگري‌ غير از برف‌ كه‌ آب‌شدني‌ است‌ در اختيار داشته‌ باشند؟

 به‌ بچه‌هاي‌ خود، به‌ بچه‌هايي‌ كه‌ زير باران‌ ابتذال‌ نمايشي‌ شست‌وشو مي‌شوند و با اين‌ حال‌ شجاعانه‌ مقاومت‌ مي‌كنند، خوش‌بينانه‌ و واقع‌بينانه‌ بنگريم‌. به‌ آن‌ها كه‌ دستِ گرمشان‌ بر تخته‌هاي‌ برف‌ و يخ‌ جان‌ مي‌بخشد، احترام‌ بگذاريم‌ و راضي‌ نشويم‌ كه‌ آگاهي‌ آن‌ها از قضايا ناقص‌ باقي‌ بماند و هرگز به‌ رشدي‌ كه‌ استحقاق‌ آن‌ را دارند نرسند.

پیمایش به بالا