رستاخیز ۱ دی ۱۳۵۶
قانون «حساب باز كردن» از آستين «اخلاق اداري» بيرون خزيد و به صورت بوروكراسي گل و هديه به دست و پاي زندگي خصوصي ما چسبيد. روزهايي كه به آن مناسبتهاي خاص بخشيدهاند روزهاي رسوايي است. روزهايي است كه چرك قانون حساب باز كردن از عمق به سطح ميآيد و با وجود همة آرايهها و زيورها، به زشتي ظاهر ميشود. در اين روزها، هديه دهنده و هديه گيرنده، هر دو بيصدا ميگريند. هر دو دلواپسيهاي حساب باز كردن و حساب پاك كردن را احساس ميكنند. هر دو، آشكار و نهان، چرتكه به دست ميگيرند. يكي از خود ميپرسد: چه بدهم و به چه كسي بدهم تا حساب مناسبي باز كرده باشم؟… و ديگري از خود ميپرسد: چگونه حساب هديهاي را كه گرفتهام پس بدهم؟… تشويشها بيسبب نيست. قانون حساب باز كردن به علت انتقال اخلاق اداري به حريم زندگي خصوصي لازمالاجراترين قانوني است كه در اين دوره از زندگي ميشناسيم و به آن اقتدا ميكنيم.
درگذشته فقط اخلاق اداري مبتني بر اين قانون بود. امروز زندگي خصوصي نيز مورد تجاوز قرار گرفته و همه، حتي در نهانيترين نهانگاه زندگي، رشوهخوار و رشوهپذير شدهايم و ميخواهيم در برابر عزيزترين خويشاوند و دوست، كفه را به نفع خود سنگينتر كنيم.
معلمي كه به مناسبت روز مادر و در واقع بيمناسب با آن از شاگرد خود هديه گرفته بود ماتم زده ميگفت: كار مهمي نكرده. از حالا چاه را براي منار آخر سال كنده و حساب كسر نمره احتمالي را در نظر داشته است.
رئيس اداره كه به مناسبت و باز هم بيمناسبت با روز پدر، از جوانترين عضو اداره سبد گل دريافت كرده بود دلواپس و خشمگين ميگفت: خوابي برايم ديده…
زني كه هديهاي گرانتر از حد انتظار از شوهرش گرفته بود زاريكنان ميگفت: خدا رخم كند. حتماً كاسهاي زير نيم كاسه است و از پيش ميخواهد رد گم كند و حق سكوت بدهد. آدم وارستهاي نيز كه از بد حادثه بر مسندي نشسته بود، در محاصره سبدهاي گل و كارتهاي تبريك، دستپاچه و مضطرب ميگفت: چطور جواب اين همه ارباب رجوع را بدهم و اين همه حساب را پاك كنم؟
از اين قرار اغراق نيست اگر بگوييم: شاخههاي گل زهرآگين شدهاند. بستههاي هديه دل آزار شدهاند. اعتقاد به وجود زهر مهلك حساب باز كردن در ميان شاخههاي گل و بستههاي هديه به اندازهاي در مردم نيرومند شده كه لذت دو جانبة هديه دادن و هديه گرفتن را لوث كرده است. اين ديگر نه از شرق است، نه از غرب. از ماست كه برماست. فرهنگ مخدوش اداري را از محيط زندگي شغلي به محيط زندگي خصوصي انتقال دادهايم و هر يك از ما انتقال دهنده بياراده و مؤمن آن بودهايم و هستيم. البته از ديدگاه كساني كه دوست دارند. با يك خط پر رنگ علت و معلول را از هم جدا كنند، بوروكراسي گل و هديه در حريم زندگي خصوصي و دوستانه، معلولي است از جمله معلولها كه نميتوان به آن، پيش از رفع علتها پرداخت، اما هرچه هست، علت يا معلول، گاه اشاعه آن را بايد فرد فرد ما بپذيريم زيرا در هر صورت ما بودهايم كه اعتبار قانون حساب باز كردن را به رسميت شناختهايم. اين قانون غير مدون، اينك مثل يك موجود حرامزاده و ناخواستني بر سر سفره ما نشسته است. در كنار ما بزرگ ميشود. از نظام اجتماعي و خانوادگي ما غذا ميگيرد و در انبوه شاخ و برگ رشد يابنده و مسموم آن كه گاهي تا بستر زناشويي و محافل انس امتداد مييابد، شخصيت و منش فردي را از بين ميرود. هر روز صبح از خود ميپرسم:امروز بايد با چه كساني حساب پاك كنم و در برابر چه كساني حساب باز كنم؟ اقتدار اجرايي اين قانون از آنجاست كه خود را به سبكي پر كاه در جريان هجوم اخلاق فاسد اداري قرار دادهايم و نيروي مقاومت فردي را در مقابله با اين هجومها انكار كردهايم و اخلاق خود را حتي در برابر آنكس كه بيش از همه به ما نزديك است باختهايم و شمول قانون حساب باز كردن را، همه جا پذيرفتهايم. يك سبد گل ميدهيم، تا يك حساب به نفع خود باز كنيم و براي روز مبادا زمينه را براي رفع حاجتهاي نامشروع و ضداجتماعي خود فراهم سازيم و طرف را به قول زبان رايج امروزي، در محظور اخلاقي بگذاريم. روي كه محتاج يك جواز خلاف، يك امضا خلاف و يك شهادت و وساطت خلاف ميشويم، فيالفور به خاطر ميآوريم كه براي چه كساني گل فرستادهايم و چه اندازه طلبكارشان شدهايم و چگونه ميتوانيم مطالبات خود را به رخشان بكشانيم و تسخيرشان كنيم و مجبورشان كنيم تا حساب گذشته را با ما پاك كنند ـ يعني بهاي سنگين شاخه گلي را كه از دست ما گرفتهاند از جيب مردم بپردازند.
ترديد نيست كه اعتقاد به قانون حساب باز كردن، شعاع زهرآگين خود را تا بستر زناشويي و گهواره بچهها پيش برده است. اما ضمناً ترديد هم نيست كه قوانين را اعم از موضوعه يا غيرموضوعه، آدمها ميسازند. قانون حساب باز كردن كه حاصل و نتيجة اشتباهات نسل گذشته است، اكنون به صورت بوروكراسي گل و هديه به دامان تفكر و اخلاق جوانها چسبيده است. ترديد نسبت به ريشههاي وجودي آن را شامل ميشود و چون ترديدها را به هيچ حيلهاي نميتوان از دوران «جواني» و «شكوفايي» نسل نو جدا كرد، بايد انتظار داشت كه جوانها دلهرههاي خود را در برابر ضمانتهاي اجرايي و عوامل تحكيم و تقويت قانون حساب باز كردن بروز دهند و نگذارند اين قانون چرك و عفونتبار زير پوشش گل و هديه، بقايا و ته مانده ارزشهاي عاطفي و استقلال فردي را نابود كند. باور جوانها به اقتضاي طبيعت پاك و خالص بر اين است كه كاغذ و مركب اداري وسيله و بهانة حسابسازي بشوند. هديهها، تهنيتها، تقديرها و تملقهاي مبتني بر حسابسازي، بدون شك مورد ترديد و مشمول تصفيه نسل نو قرار خواهد گرفت و اين تصفيه اخلاقي چنان ضروري است كه اگر به نيروي «جواني» محقق نشود، نيروي بزرگسالان كه در دايره ضرورتهاي زندگي كاسبكاري؛ به كلي «فرديت» خود را باختهاند ياراي مواجهه با آن را نخواهند داشت.