ازدواج بازارهای شرق و غرب!

 فردوسي‌، ش‌ 1144، 3 دي‌ 1352

ويلي‌ برانت‌ صدراعظم‌ و والترشل‌ وزير خارجه‌ آلمان‌ غربي‌ دسته‌ گل‌هايي‌ بر آرامگاه‌ سرباز گمنام‌ در پراك‌ نثار كردند. مراسم‌ نثار گل‌ بر مزار سرباز گمنام‌ «چك‌» به‌ شادماني‌ آغاز پرثمر مناسبات‌ همه‌ جانبة‌ اقتصادي‌ شرق‌ و غرب‌ برگزار شد و بيش‌ از آن‌كه‌ جنبة‌ احساساتي‌ يا حتي‌ سياسي‌ داشته‌ باشد، يك‌ محفل‌ اقتصادي‌ بود! بي‌گمان‌، پس‌ از سال‌ها كه‌ از تكه‌ پاره‌ شدن‌ خاك‌ چكسلواكي‌ زير سلطة‌ نازي‌ها مي‌گذرد، چهرة‌ امروزي‌ مقامات‌ سياسي‌ آلمان‌ در برابر هموطنان‌ و همرزمان‌ سرباز گمنام‌، چهرة‌ دژخيم‌صفت‌ ديروزي‌ نيست‌. چهره‌هاي‌ امروزي‌ به‌ قول‌ بعضي‌ها به‌ علت‌ خاصيت‌ شكست‌ و تحمل‌ سرزنش‌هاي‌ تاريخ‌، چنين‌ شكفته‌ و متبسم‌ و پر عطوفت‌ به‌ دشمنان‌ قديمي‌ مي‌نگرد و به‌قول‌ خيلي‌ها تنها به‌ علت‌ واقعيت‌ها و نيازهاي‌ اقتصادي‌ است‌ كه‌ اين‌ چهره‌ها به‌ سرخي‌ شرم‌ و محبت‌ گراييده‌ است‌. هيچ‌يك‌ از رويدادهاي‌ جهان‌ نشانه‌هايي‌ در تأييد پندارهاي‌ خوش‌بينانة‌ گروه‌ نخست‌ بر جاي‌ نمي‌گذارد و آنچه‌ از تمام‌ وقايع‌ سياسي‌ استنباط‌ مي‌شود، حاوي‌ نكاتي‌ در تأييد گفته‌ها و نظرات‌ گروهي‌ است‌ كه‌ اين‌ همه‌ را با دلايل‌ سودآور اقتصادي‌ توجيه‌ مي‌كنند. سياستمداران‌ وابسته‌ به‌ غول‌هاي‌ شرق‌ و غرب‌ از مدت‌ها پيش‌ سر در گوش‌ هم‌ دارند و يكي‌ از بي‌شمار روابط‌ تعارف‌آميزي‌ كه‌ ديپلمات‌هاي‌ شرق‌ و غرب‌ را به‌ يكديگر مي‌پيوندد، جاذبه‌ همكاري‌هاي‌ تسليحاتي‌ براي‌ توليد محصولات‌ مرغوب‌تر به‌خاطر حفظ‌ مناطق‌ نفوذ است‌ كه‌ اين‌ هر دو به‌شدت‌ جنبة‌ اقتصادي‌ دارد.

 به‌ همين‌ علت‌ برژنف‌ در نهايت‌ شادماني‌، اتومبيل‌ اهدايي‌ نيكسون‌ را پذيرفت‌ و همزمان‌ با تحويل‌ اتومبيل‌ امريكايي‌ به‌ رهبر شوروي‌، كشورهاي‌ عضو گومكن‌ (شوراي‌ كمك‌ اقتصادي‌ متقابل‌ كشورهاي‌ شرق‌ اروپا) به‌ دبير كل‌ اين‌ سازمان‌ مأموريت‌ دادند با بازار مشترك‌ اروپا تماس‌ بگيرند و به‌ مذاكره‌ بپردازند.

 تورن‌ وزير خارجة‌ لولزامبورك‌ پس‌ از ملاقات‌ با سران‌ شوروري‌ در يك‌ گفت‌وگوي‌ مطبوعاتي‌ گفت‌: «رهبران‌ شوروي‌، بازار مشترك‌ اروپا را به‌ نام‌ يك‌ واقعيت‌ مي‌شناسند. و معتقدند كه‌ بسياري‌ از مسائل‌ را مي‌توان‌ مشتركاً حل‌ كرد.»

 در بروكسل‌ وزير اقتصاد خارجي‌ دانمارك‌ كنفرانس‌ تعيين‌ روابط‌ بازار مشترك‌ اروپا با جهان‌ سوم‌ را افتتاح‌ كرد. در اين‌ كنفرانس‌ نمايندگان‌ 50 كشور شركت‌ داشتند و هدف‌ آن‌ها يافتن‌ شكل‌ آيندة‌ همكاري‌هاي‌ كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ با بازار مشترك‌ اروپا بود.

 بدين‌ترتيب‌ دو قطب‌ جهاني‌ با بده‌بستان‌هاي‌ شخصي‌، راه‌ به‌ توافق‌هاي‌ سياسي‌ ـ اقتصادي‌ جسته‌اند و اراده‌ كرده‌اند كه‌ با هديه‌ دادن‌ و هديه‌ گرفتن‌ يكديگر را به‌ نام‌ واقعيت‌هاي‌ موجود بشناسند و بپذيرند اما كشورهاي‌ ضعيف‌ همچنان‌كه‌ در زمان‌ جنگ‌ و جدل‌ قطب‌ها جاي‌ مشخصي‌ نداشتند در جريان‌ صلح‌ و صفا و ميهماني‌هاي‌ دوستانة‌ آن‌ها نيز سرشان‌ بي‌كلاه‌ مانده‌ است‌. كما اين‌كه‌ هنوز نتوانسته‌اند شكل‌ روابط‌ خود را با مجتمع‌هاي‌ اقتصادي‌ تعيين‌ كنند. آن‌ها كه‌ در جريان‌ تحولات‌ تاريخ‌ مرتباً پيكرشان‌ پاره‌پاره‌ شده‌، تكه‌هاي‌ وجودشان‌ چنان‌ در شكم‌ منافع‌ قطب‌ها جاي‌ گرفته‌ است‌ كه‌ در برابر شيوه‌هاي‌ جنگ‌ و صلح‌ هنوز نمي‌توانند شكل‌ و وضع‌ مشخصي‌ داشته‌ باشند و به‌ ناچار دائماً تغيير ژست‌ مي‌دهند. به‌ همين‌ علت‌ است‌ كه‌ جوامع‌ ضعيف‌ به‌ندرت‌ مي‌توانند با وجود يكپارچه‌ و متشكل‌ خود، خلوت‌ دشمنان‌ قديم‌ و دوستان‌ جديد را برهم‌ بزنند.

 به‌خصوص‌ كه‌ چوئن‌ لاي‌ نيز در غوغاي‌ سياسي‌ جهان‌ و به‌ نام‌ مظهر ديگري‌ از قدرت‌هاي‌ برتر، پي‌درپي‌ نهيب‌ مي‌زند كه‌: «امريكا بايد به‌خاطر مقابله‌ با خطرات‌ روسيه‌ در آسيا باقي‌ بماند!»

 با اتكا به‌ واقعيت‌هاي‌ موجود است‌ كه‌ ازدواج‌ بازارهاي‌ شرق‌ و غرب‌ امكان‌پذير مي‌شود و 50 كشور ضعيف‌، در مراسم‌ آشتي‌كنان‌ آن‌ها، كنفرانس‌ شكل‌يابي‌ روابط‌ و همكاري‌ها تشكيل‌ مي‌دهند!

 اگر توافق‌هاي‌ اقتصادي‌ شرق‌ و غرب‌ دنيا را به‌ پايان‌ كشتارهاي‌ دسته‌جمعي‌ نزديك‌ مي‌كرد، شايد گزافه‌ گفتن‌ در اطراف‌ ضررهاي‌ توافق‌ها، منطقي‌ نمي‌نمود. اما در وضع‌ حاضر كه‌ آشتي‌كنان‌ غول‌ها، ماجراهاي‌ جنگي‌ را دامن‌ مي‌زند و تصميمات‌ جديد با منافع‌ كشورهاي‌ ضعيف‌ به‌كلي‌ مغاير است‌، به‌ ناچار اعتراض‌ برمي‌انگيزد و در نهايت‌ به‌ سركوب‌ عوامل‌ اعتراض‌ مي‌انجامد و جنگ‌ منطقه‌اي‌ ديگري‌ درمي‌گيرد. يا جنگ‌هاي‌ منطقه‌اي‌ موجود تشديد مي‌شود.

 بنابراين‌ قطب‌هاي‌ نيرومند سياسي‌ جهان‌، جنگ‌ سرد و گرمشان‌ براي‌ نيروهاي‌ كوچك‌ و پراكنده‌ مصيبت‌بار بود همچنان‌كه‌ دوران‌ آشتي‌كنان‌ و عشقبازي‌شان‌ مصيبت‌بار است‌.

 در شرايطي‌ كه‌ جنگ‌ و صلح‌ غول‌ها نتايج‌ يكسان‌ دارد، البته‌ كه‌ قبر سرباز گمنام‌ در شرق‌ و غرب‌ عالم‌ توسط‌ دشمنان‌ ديرين‌ گلباران‌ مي‌شود. اما هر بار كه‌ اين‌ قبرها زير شاخه‌هاي‌ گل‌ پنهان‌ مي‌گردد اين‌ سؤال‌ حل‌ نشده‌ باقي‌ مي‌ماند كه‌: «اگر سرباز گمنام‌ ناگهان‌ زنده‌ مي‌شد و دشمن‌ را با دست‌هاي‌ پرگل‌ بر مزار خود گريان‌ مي‌ديد باز هم‌ جنگجو و دلاور باقي‌ مي‌ماند يا به‌ نهضت‌ هيپي‌گري‌ مي‌پيوست‌ و جبهة‌ تازه‌اي‌ در برابر جريانات‌ سياسي‌ و تصميمات‌ ابرقدرت‌ها مي‌گشود؟»

پیمایش به بالا