فردوسي، 10 مهر1351، ش 1083
تجار فرش در پاسخ خبرنگار يكي از نشريات كه در زمينة علل انحطاط فرش اراك سؤالهايي را مطرح كرده بود، گفتند: «فرش اراك «خرسكي» شده است، چون «زنانه بافي» است. دختران نسل جديد كمتر پي يافتن قالي هستند و بيشتر ترجيح ميدهند پي مد بروند!»
حاجي نمكي يكي از تجار معتبر فرش اراك نيز بر اين نكته تأكيد كرد كه : «فرش اراك بهطور مرتب سقوط ميكند چه از نظر كميت و چه از نظر كيفيت، زيرا اكنون فقط پيرزنها در قسمت بافت فرش دست دارند كه آنها هم مرتباً تحليل ميروند !»
بنابراين، در مجموع، تجار فرش، زنهاي بافنده را مسئول شكست فرش در بازارهاي جهاني ميدانند و معتقدند كه به علت ناتواني و ضعف پيرزنها و مدپرستي دخترهاي جوان، صنعت فرش در اراك رو به زوال است، اما به استناد سوابق تاريخي و كوششهايي كه زنان همواره در راه توسعه و تكامل صنايع ظريف دستي، آگاهانه يا ناخودآگاه داشتهاند، نظرية خرسكي شدن فرش به علت زنانه بودن آن مردود است و در واقع، تجار فرش به كمك معلومات تازهاي كه كسب كردهاند و با استفاده از لغات جديدي مانند مدپرستي نسل جوان و…نميتوانند بياعتناييهاي خود را، نسبت به بهبود شرايط كار و قصور خود را در انجام وظايفي كه به عهده دارند، توجيه كنند.
زنان قاليباف در ايران، دومين رقم بزرگ صادراتي كشور را به وجود ميآورند، زيرا صنعت فرش از لحاظ ميزان توليد، ارزش توليد، سطح اشتغال و ميزان درآمد و ارزي كه براي كشور تحصيل ميكند، پس از صنعت نفت، بزرگترين و مهمترين صنعت و فعاليت توليدي كشور شناخته شده است.
بيشتر كارگران قاليباف زن هستند و در اراك كه موضوع اين بحث است، 95 درصد از كارگران را زنان و دختران تشكيل ميدهند كه در شرايط بسيار سخت ميكوشند تا اين صنعت كهن را زنده نگاهدارند.
آقايان تجار فرش در مصاحبهاي كه با آنها انجام شده است، به شرايط سخت كار در كارگاههاي قاليبافي و پيري زودرس و بيماريهايي كه در انتظار زنان قاليباف است كمترين اشارهاي نكردهاند، آنها زوال فرش را با ناتواني پيرزنها و گريزپايي دخترهاي مدپرست توضيح دادهاند و از ميان واقعيتهاي تلخ حاكم بر كارگاههاي قاليبافي و عوامل اساسي انحطاط اين صنعت با ارزش، ماهرانه گريختهاند. در حالي كه علت عمده و اصلي كاهش كيفيتي فرش اراك را بايد در قامت كج، استخوانهاي تغيير شكل يافته و چهرة چروكيده و خستة زنان بافنده جستوجو كرد.
زنهاي قاليباف به علت عدم توجه كارفرمايان و تجار فرش در شرايط سخت، به كار بافتن فرش اشتغال دارند و هميشه در معرض بيماريهايي از قبيل، نرمي استخوان، تغيير شكل استخوان، ضعف بينايي چشم، اگزما، ورم ملتحمه، شاربن، ورم مفاصل، خرابي دندانها و لثهها و بالاخره تنگ شدن لگن خاصره كه باعث ميشود (به كمك سزارين وضع حمل كنند)، هستند.
زنان قاليباف يا در برابر دارهاي غير بهداشتي قاليبافي چمباتمه ميزنند، كز ميكنند و ساعات طولاني، بدون تغيير وضع، تاروپود فرش را به هم ميپيوندند يا در قسمت طبقه بندي پشم روي زمين مرطوب مي نشينند و ساعت ها به تفكيك و طبقه بندي انواع پشم ميپردازند. يا آنكه ريسندگي دستي با دوك هاي مخصوص را به عهده دارند كه در اين بخش هم مجبورند روي زمين چمباتمه بزنند و به علت خست كارفرمايان و رفتار بي منطق تجار فرش، حتي صندلي در اختيار ندارند تا با استفاده از آن، تغيير شكل استخوان بندي خود را لااقل به تعويق بيندازند.
نتيجه اينكه، به قول حاجي نمكي، پيرزنهاي بافنده (لازم به توضيح است كه زنان در اين قبيل كارگاهها در 30 سالگي پيرزن هستند) طي سالها تماس با پشم، مواد سربي، رطوبت محيط كارگاه و تاريكي و مسموميت آن، به چنان تصوير عبرت آموزي بدل ميشوند كه دختران جوان يا به قول تجار فرش، افراد نسل جديد، با ديدن آنها هشيار شده و تا آنجا كه مقدورشان باشد و گرسنه نمانند، از اطراف كارگاههاي قاليبافي ميگريزند و حاضر نميشوند قامت رعناي خود را در كنار دارها و نوردهاي قاليبافي از دست بدهند. آنها كه از نظر جامعة شهري و مدرن، هنوز «تين ايجر» هستند و در هر فرصتي ميتوانند به وسيله راديو، تلويزيون و مطبوعات با آزاديهاي افراد گروه سني خود در شهرها آشنا شوند. حداقل سرماية زندگي خود را كه قامتي است و قيامتي، به خاطر حفظ سود سرشار تجار فرش و توسعة بازار فرش متعلق به آنها، در جهنمي به نام «كارگاه» نابود نميكنند.
با توجه به اينكه دركارگاههاي قاليبافي اراك، بهخصوص وضع قرار گرفتن «نورد» و «تارها» طوريست كه كارگر اساساً امكان تغيير وضعيت در نشستن و رفع خستگي را هم ندارد و خيلي زود به تغيير شكل استخوان مبتلا ميشود و جاذبه «زنانه» خود را از دست ميدهد، گريز به علت هشياري بيشتر و مؤثرتر مطرح است و اين انگيزة به اصطلاح ويرانگر بر خلاف اظهارات تجار فرش، فقط و فقط معلول طرز عمل و رفتار خود آنهاست كه شرايط كار را تا بدين حد طاقت فرسا كردهاند.
شگفت آنكه، در مواردي هم كه سازمانهاي مسئول با طرحها و برنامههاي خاص، كوشيدهاند تا كارفرمايان و تجار فرش را با نظام نو كه بر شرايط كار در كارگاههاي صنعتي كشورهاي مترقي حاكم است، آشتي دهند مواجه با عكسالعملهاي شديد آنها شدهاند كه همين عكسالعملها به نتيجة مورد انتظار لطمه زده است. براي مثال اين كه به محض دست يافتن مأموران و بازرسان بيمه و بهداشت صنعتي به كارگاههاي مستقر در شهرها يا روستاهاي اطراف آن، كارفرمايان ترتيبي اتخاذ ميكنند كه براساس آن دار قاليبافي در نقاط دور افتاده و دور از چشم استقرار يابد تا از پرداخت حق بيمه و انجام وظايف قانوني مصون بمانند. از طرف ديگر، تجار فرش كه طبق يك روية قديمي محصول را پيش خريد ميكنند و قبلاً مقداري نخ و جنس به بافندهها ميدهند، ناخودآگاه به كيفيت صنعت فرش لطمه ميزنند، چون اين قبيل معامله علاوه بر آنكه براي كارگر نفعي ندارد، در كارايي و كيفيت بازده كار نيز اثرات منفي بر جاي ميگذارد و صنعت فرش را بيش از پيش در چارچوب كارگاههاي خانوادگي حبس ميكند و پراكندگي كارگاهها را توسعه ميدهد.
بنابراين مادامي كه تاجر و كارفرماي ايراني از تمركز صنعتي وحشت دارد و عاشقانه به دنبال پراكندگي واحدهاي صنعتي است تا در پناه اين پراكندگي از اجراي مقررات فرار كند، همة فعاليتهاي غيرماشيني كه مستقيماً با دست انسان رابطه دارد در معرض خطر زوال و نيستي خواهد بود و اقدامات و فعاليتهاي شركت فرش و مؤسسات مشابه، چنانچه با همراهي دسته جمعي گروههاي ذينفع توأم نباشد نتايج كافي به بار نميآورد.
متأسفانه تا كنون در واحدهاي صنعتي روستايي كه زيباترين، ظريفترين و گرانقيمتترين آثار آن را پشت ويترين فروشگاههاي صنايع دستي ميبينيم، مسائل مهم بهداشت كار مانند رطوبت، نور، هوا و… حل نشده است و كارفرمايان كه در همة موارد تا حد امكان از پذيرفتن راه حلهاي ارائه شده سرباز ميزنند، با پشتكار بيمانندي در جستوجوي راهها و كورهراههاي فرار از قانون و نظام صنعتي تلاش ميكنند تا هرچه ممكن است سودهاي آني نظام كهنه را از دست ندهند.
براي مثال چندي پيش كه يكي از سازمانهاي مسئول به منظور حفظ سلامت كارگران قاليباف، دارها و نوردهاي بهداشتي جديدي طرح كرده و به بهداشت كار توجه نمود، با مقاومت بعضي از كارفرمايان كه با روحية صنعتي بيگانه بودند مواجه شد و حالا هم كه فرش در معرض خطر كاهش ارزش كيفيتي قرار گرفته است، دوباره اين بيگانگي با مفاهيم صنعتي آشكارتر شده است و همان عوامل بازدارنده، زنها را مسئول و مقصر اصلي انحطاط معرفي ميكنند و به جاي استفاده از كلمات هشياري و آگاهي، عبارت مدپرستي را در توجيه وضع كنوني و گريز زنهاي قاليباف به كار ميبرند، اما اين قبيل تفسيرها و تعبيرهاي ديگرگون، واقعيتها را عوض نميكند و بدون شك تا زماني كه روحية صنعتي بر محيط كارگاههاي فرشبافي حاكم نشود و كارفرمايان به خاطر بهبود شرايط كار داوطلبانه قدم پيش نگذارند، از كارآيي آنها همچنان كاسته ميشود و روزبهروز آمار مربوط به تعداد زنان و مردان عاجز ناتوان و كريهالمنظر، افزايش مييابد.
بنابراين شهرنشينان كه در محيطهاي شيك و تميز، زير پوست نازك و شكنندة تمدن و تجدد عاريتي آرميدهاند و به غلط خود را گرفتار و در بند غول ماشين ميانگارند يا بدان تظاهر ميكنند بايد به صاحبان دستهايي كه تاروپود يك صنعت با ارزش و نادر را در ابتداييترين شرايط زيست به هم ميبافند امكان بدهند تا در آغاز جواني قدم به مرز پيري نگذارند و فرصتها را براي گذراندن يك عمر متوسط از كف ندهند، زيرا ترديدي نيست كه افراد متعلق به يك گروه سني بايد در شهر و روستا از حداقل شباهت و ويژگيهاي خاص سن خود بهرهمند باشند و اين عادلانه و منطقي نيست اگر مي بينيم كه مثلاً در جامعة ما زنان 30 ساله در شهرهاي پرتفنن، چون كبك ميخرامند و زير پوشش زيباترين جامهها، برزمين و زمان فخر ميفروشند و يادآور ماجراهاي زن 30 ساله بالزاك هستند در حالي كه زنان 30 سالة روستايي در اين كارگاهها در تب و تاب بيدنداني، پيري، ازكارافتادگي، و يائسگي، چروكيده و درهم شكسته كنار گذاشته ميشوند و انگلوار به دامان دختر، پسر يا برادر و خواهر ميآويزند و با پس ماندة روزي آنها ارتزاق ميكنند.