فردوسي، 7 مرداد 1353، ش 1175
آشفتگي دنياي مسيحيت را سياستهاي حاكم بر جهان پايهگزاري كردهاند. در نقطه شروع اين پايهگزاري، سياست در قالب ناهنجار «كليسا- دولت» يكهتازيها كرد و سرانجام مكتبي شد براي آنكه دولتهاي مقتدر جهان، حتي پس از جدايي از كليسا به آن تأسي كنند.
در طول تاريخ، سياستها در مواجهه با يكديگر، نه فقط از اسلحه و پول كه از شاخههاي گوناگون مذهب مسيح بهره گرفتهاند و آنچنانكه آئين سياستهاي استعماري است، به ياري تفرقهاندازي مذهبي، سلاح خويش را در كارزار تيزتر كردهاند و شگفت آنكه در تفرقهاندازيهاي اين چنيني هم، سياست بريتانيا، بهنام محيلانهترين سياست استعماري، همواره نقش برتر را ايفا نموده و بر اختلاف نزاع خونين پروتستانها و كاتوليكها در ايرلند، جنگ يونانيها با يونانيها در قبرس، جنگهاي داخلي در اتيوپي، جدال رواني سياهان مسيحي آمريكا با سفيدان مسيحي آن كشور …و بهطور كلي تمام آنچه در امريكاي لاتين بين فرزندان مسيح ميگذرد، دنياي مسيحيت را در ميان شعلههاي بزرگ آتش نشانده است و شعلههاي آتش تفرقه به اندازهاي پرلهيب و گسترده زبانه ميكشد كه به كلي از تعاليم مسيح دور افتاده و سيلي را خمپاره و توپ و تانك و موشك جواب ميدهد! فرزندان مسيح در زمانه ما مجهز به انواع سلاحهاي مدرن شدهاند. در شرايطي كه ابزار زور و ستمگري منحصر به مشت و سيلي نيست و فرزندان مسيح نه فقط با خود، كه با ديگران مهم سر جنگ دارند.
عوامل سياستهاي استعماري، با آنكه از تعاليم مسيح بهكلي دور افتادهاند، در اوج كارزار، خود را وابسته به كليسا و نظام اخلاقي حاكم بر كليسا جا ميزنند. سامسون پس از شورش در قبرس، در اوج فاجعه، به مردم وعده داد كه از طريق مراجعه به كليسا و قوانين مذهبي، نظم را به آن جزيره باز گرداند! سامسون، اين تيرانداز چيره دست و بيعاطفه كه بازيچه دست نظاميان يونان و قدرتهاي بزرگ شد، بلافاصله پس از اعلام سرسپردگي به كليسا و نظام مدهبي، فرمان قتل عام صادر كرد و به فرمان اين مزدور مزور، تركها از دم تيغ گذشتند و يوناييهاي طرفدار ماكاريوس و معترض به استقرار حكومت ظلم نيز مشمول فرمان قتل عام شدند.
آشفتگي دنياي مسيحيت به كمك پيمانكاري سياستهاي استعماري به حدي است كه سياهان مسيحي در آمريكا از بس گرفتار تبعيض هستند، قصه تازهاي را علم كردهاند تا شايد در پناه آن، امنيت و احترام بيشتري كسب كنند. آنها در بلندگوهاي تبليغاتي خود، سفيدهاي مسيحي را هشدار ميدهند كه: مسيح يك سياهپوست بوده است…! و با اين هشدار، جنگ رواني با سفيدهاي مسيحي را به اوج رساندهاند.
در اين بحران حتي پاپ نميتواند بر آشفتگي دنياي مسيحيت فائق آيد و فرزندان مسيح را لااقل با يكديگر آشتي دهد و در مقر واتيكان ناگزير است پاسخگوي مطبوعات جهان باشد.
يك شمه از اين گرفتاري مطبوعاتي، چند روز پيش اتفاق افتاد، زيرا نشريه پانوراما در گزارش مفصلي نوشته بود: «..يك مأمور پيشين سيا در مصاحبهاي گفته است: پاپ از سيا پول دريافت ميدارد كه ظاهراً براي كمك به كودكان يتيم است اما خود او در اين كار ذينفع بوده است» اين نوشته به قدري مؤثر بود كه نشريه رسمي واتيكان ناچار به تكذيب آن شد و دنياي آشفته مسيحيت زير بار انواع اختلافات، ناتوانتر از هميشه به چشم آمد.
با اين ترتيب حتي نيروهاي متمركز مسيحيت در خطر تجزيه است و شكل ظاهر اين تجزيه هر چند فرقهاي و مذهبي به نظر ميرسد، اما عمق و ريشه سياسي و مسلكي دارد. بهترين شاهد بر وجود يك چنين ريشه سخت بنياد سياسي، وقايعي است كه تاريخ مشترك انگلستان- ايرلند بر آن گواهي ميدهد.
در نخستين آتش افروزيهاي سياسي كه به قصد تفرقهاندازي مذهبي در ايرلند انجام گرفت، دستگاه حكومتي هانري هشتم شركت داشت. زيرا در زمان سلطنت او بود كه مذهب رسمي انگلستان، پروتستان اعلام شد و پيروان مذهب كاتوليك كه جزيره نشينان ايرلند جزو آنها بودند به علت خواست و مرام سياستمداران انگليسي، به ناچار با محدوديتها و قيودي مواجه شدند كه ممنوعيت بعضي از مراسم مذهبي كاتوليكها را به دنبال داشت. حتي درپارهاي موارد، اموال كاتوليكهاي ايرلندي را به نفع مهاجراني كه از انگلستان آمده بودند مصادره كردند و اختلاف مذهبي با اختلاف نژادي و خوني به هم آميخت.
سياستمداران انگلستان به اين هم قانع نشدند و به منظور اعمال نفوذ بيشتر بر سرنوشت ساكنان جزيره، پروتستانهاي مقيم انگلستان و اسكاتلند را به آنجا فرستادند تا وزنه پروتستانهاي متمايل به سياست انگلستان، در برابر وزنه سنگين كاتوليكهاي جزيره، از لحاظ كميت هم، برابري كند و امكان بهرهبرداري جانانه از اختلاف مذهبي را را در پارهاي مواقع كه منافع انگستان به خطر ميافتد، ميسر سازد.
در 1641 ميلادي، سياست خاص انگلستان كه بر محور تفرقهاندازي مذهبي دور ميزد، موجب قتل عام پروتستانهاي «اولستر» شد. در اين ماجرا، متجاوز از سيصدهزار نفر كشته شدند كه البته چند سال بعد، «كرامول» از اين قتلعام تاريخي، انتقامي خونينتر گرفت و چنان تاخت و تازي كرد كه در گيرودار آن، حتي از ايرلنديهاي اصيل، سلب مالكيت شد !برخوردها و ستيزههايي كه هر چند يك بار، پيروان كاتوليك و پروتستان جزيره را به جان هم ميانداخت، در آخرين مرحله به علت دخالت انگلستان و به خصوص محدوديتهاي اقتصادي كه براي كاتوليكها مقرر ميشد، اختلاف عميقي را به وجود آورد.
پروتستانها، به جمعآوري و اندوختن ثروت توانا شدند و كاتوليكها اجباراً به استثمار آنها رضا دادند و بدين ترتيب نتيجهاي حاصل شده كه هميشه نمونههاي مشابه آن، ناشي از سياستهاي تفرقهانداز بوده و براي آنكه نحوه رفتار و سياست انگلستان در برابر مبارزات مذهبي ايرلند مشخص شود، با استفاده از منابع تاريخي، يك مورد از آن را عيناً نقل ميكنيم:
تصويب نامه «كيلكنني»- اين تصويب نامه در 1266 ميلادي از پارلمان انگلستان گذشت و بنا برآنچه در تاريخ ثبت شده است به دو منظور بود:
1- حفظ اتحاد و پيوستگي مستعمرهنشينهاي انگليس مقيم ايرلند با انگليسي و حفظ سنت انگليس در ميان آنها.
2- تخفيف در مشاجره و اختلاف نژادي.
اما در حقيقت اين است كه تصويبنامه مذكور در برگيرنده اقدامات خيرخواهانه و عامل ايجاد تخفيف در مشاجره و اختلاف مذهبي و نژادي نبود. چون بلافاصله پس از آن، زناشويي انگليسها با ايرلنديها ممنوع اعلام شد و زبان انگليسي نيز به عنوان زبان مستعمرهنشينها تحميل و اجراي قوانين انگلستان هر چه بيشتر مورد تأكيد قرار گرفت!
نمونههاي اين قبيل اعمال و گفتار ضد و نقيض مسئولين حكومتهاي مسيحي را بايد در لابلاي تاريخ، جستجو كرد تا ريشههاي ظريف و حساس و عميق آن را در بيشتر بحرانهاي سياسي گذشته و حال جهان پيدا كرد.
به هر حال وجود آشفتگي در دنياي مسيحيت، ريشه در طرز عمل سياستها دارد و همه جا جنگهاي مسلكي و سياسي، زير پوشش جنگهاي مذهبي، سخت و بيشكيب كشتار ميدهد.
در تمام نقاط بحران زدهاي كه فرزندان مسيح با يكديگر در نبرد و كشمكش هستند، قضاياي سياسي به علت تلقينها و سمپاشيهاي قدرتهاي بزرگ، تا جائيكه ممكن باشد، پنهان ميماند و آنچه علم ميشود «اختلاف مذهبي» است كه در نقاط بحران زده همچون قبرس، تشديد ميشود تا قدرتهاي بزرگ بتوانند حكام سياسي مورد نظر خود را در مركز قدرت بنشانند، و در واقع دنياي آشوبزده و بهم ريخته مسيحيت، دلهرههاي خود را مديون سياستمداراني است كه از خون همين مذهب تغذيه كردهاند و در صورت لزوم آتش جنگهاي برادرانه را در ميان فرزندان مسيح برافروختهاند!