آموزش‌ هنری در مدارس‌ ديواری كه‌ مردم‌ را از هم‌ جدا می‌كند

كيهان‌ ـ 13 شهريور 1354 ـ شماره‌ 9654

  يك‌ ديوار قطور، ذوق‌ دريافت‌ هنرهاي‌ نمايشي‌ را دوپاره‌ كرده‌ است‌. در اين‌ سوي‌ ديوار كه‌ فضا به‌ غلظت‌ دود برخاسته‌ از انواع‌ توتون‌هاي‌ معطر و بخار نفس‌هاي‌ انباشته‌ از مشروب‌هاي‌ گرانقيمت‌ سنگين‌ است‌، گروهي‌ نشسته‌اند كه‌ به‌ شيوه‌ خاص‌ خود، آثار غامض‌ هنري‌ را ديد مي‌زنند و به‌ قول‌ خودشان‌ مفاهيم‌ و معاني‌ ظريف‌ را از لابه‌لاي‌ اصوات‌ و حركات‌ و انوار و كلمات‌ درمي‌يابند و آنها را مثل‌ اكسيژن‌ به‌ اعماق‌ ريه‌هاي‌ هنرشناس‌ فرو مي‌كشند… در آن‌ سوي‌ ديوار كه‌ حتي‌ وسايل‌ تهويه‌ از كار افتاده‌ است‌، كثيري‌ از مردم‌، در هواي‌ دم‌ كرده‌ از دود سيگارهاي‌ تند و بوي‌ جرم‌ چوب‌ سيگارها، در فضايي‌ آكنده‌ از صداي‌ شكستن‌ تخمه‌ و آجيل‌ و نق‌ نق‌ بچه‌هايي‌ كه‌ احتياج‌ به‌ دستشويي‌ دارند نشسته‌اند و آثار نمايش‌هاي‌ عاميانه‌ را تماشا مي‌كنند. نمايش‌هايي‌ كه‌ به‌ جرم‌ عاميانه‌ بودن‌ تا مغز استخوان‌ تماشاچي‌ را به‌ زهر ابتذال‌ مي‌آلايند.

 در جريان‌ زيست‌ دوگانه‌ هنرهاي‌ نمايشي‌، نه‌ نمايش‌هاي‌ غامض‌ هنري‌ راه‌ به‌ سوي‌ تكامل‌ دارد… نه‌ نمايش‌هاي‌ عاميانه‌ در جايگاه‌ والاي‌ خود به‌ درستي‌ مي‌نشيند ـ بخصوص‌ كه‌ در عرصه‌ هر دو نوع‌ فعاليت‌، تنگناهاي‌ مشابهي‌ سد راه‌ است‌ كه‌ گذار از اين‌ تنگناها مستلزم‌ فروريختن‌ و انهدام‌ ديوار فاصله‌ است‌.

 ***

 ديوار فاصله‌ چگونه‌ فرو مي‌ريزد؟

 فرو ريختن‌ اين‌ ديوار از محالات‌ نيست‌. سنجش‌ و ارزيابي‌ همه‌جانبه‌ تحولات‌ آموزشي‌ كه‌ جسورانه‌، برپايه‌ خطاهاي‌ گذشته‌ و نيازهاي‌ آينده‌ آغاز شده‌ و شيوه‌هاي‌ تعليم‌ و تربيت‌ را به‌ محاكمه‌ كشيده‌ است‌، بدون‌ شك‌ بر ضرورت‌ برچيدن‌ اين‌ ديوار نيز صحه‌ مي‌گذارد و حتي‌ نسبت‌ به‌ امحا آن‌ تأكيد مي‌ورزد. زمينه‌هايي‌ كه‌ براي‌ غناي‌ فرهنگ‌ عامه‌ هنوز بكر باقي‌ مانده‌ توان‌ آن‌ را دارد تا در پرتو انواري‌ كه‌ بازتاب‌ نگرش‌هاي‌ همه‌جانبه‌ بر قضاياي‌ آموزشي‌ و پرورشي‌ است‌ به‌ بار بنشيند. در نتيجه‌ اين‌ باروري‌، نيروي‌ شناخت‌ ارزش‌هاي‌ هنري‌ كه‌ تاكنون‌ به‌ علت‌ عدم‌ وجود تربيت‌ صحيح‌ هنري‌ در مدارس‌، فقط‌ در بخشي‌ از سلول‌هاي‌ جامعه‌ تزريق‌ شود، در تمام‌ نسج‌ جامعه‌ جريان‌ مي‌يابد.

 براي‌ فرو ريختن‌ ديواري‌ كه‌ بين‌ مردم‌، از لحاظ‌ دريافت‌ لذت‌هاي‌ هنري‌ بسيار فاصله‌ انداخته‌ است‌، از بزرگسالان‌ نمي‌توان‌ انتظار معجزه‌ داشت‌… اما مي‌توان‌ با استفاده‌ از فرصت‌ گرانقدري‌ كه‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌، تدابير تازه‌اي‌ براي‌ ايجاد دگرگوني‌ در شيوه‌ تربيت‌ هنري‌ در مدارس‌ انديشيد و به‌ كمك‌ آن‌، بچه‌ها و جوان‌ها را برانگيخت‌ تا ويرانگر ديوار بشوند و پيش‌ از آنكه‌ به‌ تبعيت‌ از بزرگ‌ترها، اين‌سو يا آنسوي‌ ديوار را انتخاب‌ كنند، مردمي‌ را كه‌ در دو سوي‌ ديوار، از هم‌ جدا افتاده‌اند با هم‌ آشتي‌ دهند.

 تربيت‌ هنري‌ در مدارس‌ خود به‌ خود دو جنبه‌ مهم‌ از فعاليت‌هاي‌ سازنده‌ آموزش‌ و پرورش‌ را در برمي‌گيرد كه‌ به‌ هر دو جنبه‌، در قالب‌ يك‌ برنامه‌ دقيق‌ مي‌توان‌ دست‌ يافت‌. تربيت‌ هنرمند و تربيت‌ هنرسنج‌ (هنرشناس‌) دو جنبه‌ از تربيت‌ هنري‌ است‌ كه‌ بايد همزمان‌ با يكديگر در مدارس‌ عملي‌ بشود ـ زيرا چنانچه‌ به‌ تربيت‌ يك‌ گروه‌ اكتفا كنند، از امكانات‌ لازم‌ براي‌ خلاقيت‌ هنري‌ كاسته‌اند. تربيت‌ دوگانه‌اي‌ كه‌ در ذات‌، يك‌ نوع‌ تربيت‌ را شامل‌ مي‌شود به‌ اندازه‌ تربيت‌ توليدكننده‌ و تربيت‌ مصرف‌كننده‌ اهميت‌ دارد.

 ***

 در محيط‌ تربيتي‌ ما تاكنون‌ رسم‌ بر اين‌ بوده‌ است‌ كه‌ به‌ محض‌ ورود به‌ مبحث‌ تربيت‌ هنرمند و هنرشناس‌، چند دائرة‌المعارف‌ زير بغل‌ دانش‌آموز بگذاريم‌ و از او بخواهيم‌ وقايع‌ و نكات‌ تاريخ‌ هنر را مو به‌ مو به‌ حافظه‌ بسپارد، تاريخ‌ تولد و مرگ‌ و زناشويي‌ هنرمندان‌ بزرگ‌ جهان‌ را از بر كند و دست‌ بالا آنكه‌ بتواند خلاصه‌ مختصات‌ سبك‌ها و شيوه‌هاي‌ هنري‌ را طوطي‌وار برخواند و اصطلاحات‌ هنري‌ را مثل‌ بلبل‌ معني‌ كند! از اين‌رو حتي‌ بچه‌هايي‌ كه‌ دائرة‌المعارف‌هاي‌ بزرگ‌ را در سينه‌ حبس‌ كرده‌اند، توانايي‌ بازشناختن‌ يك‌ اثر هنري‌ را ندارند و بخصوص‌ نمي‌توانند ارزش‌ هنري‌ چند اثر را با توجه‌ به‌ معيارهاي‌ زيباشناسي‌ از يكديگر تميز دهند.

 همچنين‌ در محيط‌ تربيتي‌ ما عادت‌ فكري‌ بر اين‌ بوده‌ و هست‌ كه‌ چون‌ فلان‌ دانش‌آموز در يكي‌ از دروس‌ غيرهنري‌ خوش‌ مي‌درخشد، فاقد هر نوع‌ استعداد و ذوق‌ هنر زيباشناسي‌ است‌. به‌ همين‌ علت‌ دانش‌آموزي‌ كه‌ در كلاس‌ جبر و مثلثات‌ هشيارانه‌ كار مي‌كند، پاي‌ تخته‌ سياه‌ مي‌رود و فرمول‌هاي‌ رياضي‌ را به‌ رواني‌ مي‌نويسد،

 از هر نوع‌ تربيت‌ هنري‌ خود به‌ خود محروم‌ مي‌شود و گاهي‌ براي‌ خوش‌ آمد مربيان‌ ناچار است‌ از وقت‌ ورزش‌ و هنر خود بكاهد و آن‌ را نيز به‌ زخم‌ رياضيات‌ بزند.

 ***

 شادمانه‌ بايد گفت‌ موجي‌نو در جهت‌ برافكندن‌ ريشه‌هاي‌ اين‌ عادات‌ و سنت‌هاي‌ غلط‌ تربيتي‌ در رسيده‌ است‌. از اين‌ موج‌ بايد بخواهيم‌ بچه‌ها را از محبس‌ سوژه‌هاي‌ تكراري‌ و تحميلي‌ كه‌ هر بار در هنگام‌ نمايش‌هاي‌ مدرسه‌اي‌ گرفتارش‌ هستند خلاص‌ كند… از اين‌ موج‌ بايد بخواهيم‌ بچه‌ها را آزاد بگذارد تا نيروي‌ تجسم‌ خود را بيازمايند و درونمايه‌ ذهني‌ و تخيلات‌ خود را آزادانه‌ روي‌ صحنه‌ نمايش‌ مدرسه‌ بريزند. در اين‌صورت‌ گروهي‌ كه‌ استعداد تجسم‌ تخيلات‌ را دارند رشد مي‌كنند و انبوهي‌ كه‌ دوست‌ دارند در صف‌ تماشاچيان‌ بنشينند، به‌ آگاهي‌ لازم‌ در زمينه‌ شناخت‌ هنر مي‌رسند و اشتياق‌ كافي‌ بري‌ هنرشناسي‌ و هنرسنجي‌ همچون‌ شراره‌اي‌ به‌ جان‌شان‌ مي‌افتد.

 در برنامه‌ تحصيلي‌ مدارس‌، ساعاتي‌ به‌ نام‌ «كلوپ‌» گنجانده‌ شده‌ كه‌ بخصوص‌ در شهرستان‌ها كمتر از اين‌ ساعات‌ استفاده‌ مي‌شود. پاي‌ صحبت‌ بچه‌ها كه‌ بنشينيم‌ مي‌گويند: در ساعات‌ كلوپ‌ به‌ جاي‌ بهره‌مند شدن‌ از تربيت‌ هنري‌ به‌ ناچار يا درس‌هاي‌ خود را مرور مي‌كنيم‌ ـ يا ورزش‌ مي‌كنيم‌ ـ يا در حياط‌ مدرسه‌ قدم‌ مي‌زنيم‌ … يا از ديوار مدرسه‌ به‌ قصد فرار بالا مي‌رويم‌ و جيم‌ مي‌شويم‌.

 موج‌ سازنده‌اي‌ كه‌ در رسيده‌ است‌ مي‌توانند اين‌ سنت‌ «بطلان‌ وقت‌ به‌ بهانه‌ كلوپ‌» را نيز ريشه‌كن‌ كند. ساعات‌ كلوپ‌ چنانچه‌ فيلم‌هاي‌ كوتاه‌ هنري‌ را نمايش‌ بدهند و بخصوص‌ نسخه‌هاي‌ تكثير شده‌اي‌ از فيلم‌هاي‌ 16 ميلمتري‌ با ارزش‌ را در اختيار بچه‌ها بگذارند، خود به‌ خود، بي‌ منت‌ دائرة‌المعارف‌هاي‌ آنچناني‌، به‌ تربيت‌ هنري‌ در شرايط‌ انقلابي‌ كمربسته‌اند. همچنين‌ اگر در ساعات‌ كلوپ‌، فضاي‌ كوچكي‌ دراختيار بچه‌ها بگذارند و آنها را رها كنند تا دريچه‌ دنياي‌ تخيل‌ را به‌ روي‌ چند تماشاچي‌ نسل‌ خود بگشايند و پيس‌هايي‌ را كه‌ خود مي‌نويسند بدون‌ «اديت‌» بزرگ‌ترها اجرا كند در تحقق‌ بخشيدن‌ به‌ تربيت‌ هنري‌ پيروز شده‌اند.

 البته‌ در اجراي‌ اين‌ برنامه‌ دقيق‌ به‌ مربياني‌ نياز داريم‌ كه‌ نخواهند به‌ شيوه‌ ديرينه‌، سوژه‌ و نحوه‌ پرداخت‌ و بيان‌ را به‌ بچه‌ها تحميل‌ كنند. به‌ آدم‌هاي‌ خاص‌ و روشن‌بيني‌ احتياج‌ داريم‌ كه‌ توقع‌ نداشته‌ باشند بچه‌ها در اجراي‌ آثار نمايشي‌ خود مثل‌ سقراط‌ و افلاطون‌، منطقي‌ و عقلايي‌ عمل‌ كنند… به‌ موجودات‌ هنرشناسي‌ احتياج‌ داريم‌ كه‌ بدانند سرچشمه‌ جوشان‌ هنرها نه‌ منطق‌ است‌، نه‌ تعقل‌ و هنرمند در هيچ‌ زمانه‌اي‌ آنچنان‌ موجود جامع‌العلوم‌ و منطقي‌ نبوده‌ است‌ كه‌ مي‌پندارندش‌.

 بچه‌هايي‌ كه‌ در شرايط‌ دگرگون‌ساز تربيتي‌ امروز درس‌ مي‌خوانند حق‌ دارند استعدادهاي‌ هنري‌ خود را (از جنبه‌ هنرمندشدن‌ يا هنرسنج‌ شدن‌) در محيط‌ مدرسه‌ بارور كنند. در اين‌ صورت‌ قادر خواهند بود به‌ نام‌ هنرمند يا هنرشناس‌، عليه‌ موانعي‌ كه‌ در محيط‌ هنري‌ فرار راه‌ است‌ بستيزند و چندان‌ پايداري‌ كنند كه‌ هنر را از خطر دو شقه‌ شدن‌ به‌ دست‌ خواص‌ مدعي‌ و عوام‌ جاهل‌ برهانند.

 ***

 اما اجراي‌ برنامه‌هاي‌ دقيق‌ و جامع‌ هنري‌ در مدارس‌ بايد با تحولاتي‌ در نحوه‌ عرضه‌ آثار هنري‌ در بازار نيز همراه‌ باشد ـ بدين‌ معني‌ كه‌ اگر قرار است‌ بچه‌ تهراني‌ فرصت‌ تماشاي‌ نمايش‌ «كدو قلقه‌ زن‌» را داشته‌ باشد، بچه‌هاي‌ شهرستاني‌ نيز از چنين‌ فرصتي‌ محروم‌ نمانند ـ اگر برنامه‌هاي‌ متحول‌ تربيتي‌ حكم‌ مي‌كند كه‌ بچه‌ تهراني‌ تئاتر خاصي‌ را در بازار در دسترس‌ داشته‌ باشد، اين‌ حكم‌ درباره‌ تمام‌ بچه‌هاي‌ ايراني‌ لازم‌الاجراست‌ و مي‌توان‌ گروه‌ها و تروپ‌هاي‌ متعدد را واداشت‌ تا در تمام‌ استان‌ها نمايش‌ مورد نظر را عرضه‌ كنند.  مدرسه‌ و  بازار چنانچه‌ همپاي‌ يكديگر در راه‌ تربيت‌ هنري‌ بچه‌ها رهبري‌ بشوند، توليد و مصرف‌ آثار هنري‌ از وضع‌ آشفته‌ كنوني‌ نجات‌ خواهد يافت‌ و هنرمند حساس‌ با اتكا به‌ مصرف‌كننده‌ هنرشناس‌، هشياري‌ و خلاقيت‌ خود را همواره‌ حفظ‌ خواهد كرد در غير اين‌ صورت‌، چنانچه‌ آثار موج‌ نو رسيده‌ را در جهت‌ بهبود بخشيدن‌ به‌ وضع‌ تربيت‌ هنري‌ در مدارس‌ دريافت‌ نكنيم‌ و از اين‌ مقوله‌ آسان‌ بگذريم‌، بچه‌ها همچنان‌ در تنگناهاي‌ تربيت‌ هنري‌ مدارس‌ تلف‌ مي‌شوند و از بركت‌ تدريس‌ تاريخ‌ هنر يا تحميل‌ سوژه‌ و كلام‌ و شيوه‌ بيان‌، ديوار همچنان‌ بالا مي‌رود و مدام‌ قطور مي‌شود… در يكسو مدعيان‌ هنرشناس‌ به‌ صندلي‌هاي‌ راحت‌ مي‌چسبند… در ديگر سو تخمه‌ شكن‌هاي‌ بي‌ادعا فحش‌هاي‌ آبدار نثار مي‌كنند… در يكسوي‌ ديوار قلمبه‌ پراني‌ و افاده‌ تكامل‌ مي‌يابد… در ديگر سو ابتذال‌گرايي‌ تشديد مي‌شود و نمايش‌هاي‌ عاميانه‌ به‌ جرم‌ جهل‌ مصرف‌كننده‌ مبتذل‌ باقي‌ مي‌ماند…

پیمایش به بالا