فردوسي، 31 تير 1353، ش 1174
كارشناس ماشينهاي كامپيوتر كه وظيفه داشت امور ماشيني اداره جديدالتأسيس را به كمك گروهي از نخبهترين كارمندان بچرخاند، پس از مدتي كلنجار رفتن با كارمندان، مأيوس شد و سرانجام در يك جلسه عمومي، از تمام حاضران با عجز و زاري خواست كه كار با ماشين را جدي بگيرند و اين نوع كار را با كاغذ بازيها و كاهليهاي اداري در يك رديف به حساب نياورند. كارشناس مربوطه در حاليكه به شدت خود را باخته بود خطاب به كارمندان گفت :
شما خيال ميكنيد كامپيوتر يك جور رمالباشي است؟..شما خيال ميكنيد كار با ماشين مثل كفبيني، فقط يك جو شهامت در دروغ سازي ميخواهد؟.. راستي چه فكري كردهايد كه كار در اين اداره را پذيرفتهايد؟..آقايان..بايد كامپيوتر را جدي بگيريد. كامپيوتر نميتواند با دنبال كردن خطوط كف دست، تمام مسائل آينده را پيشبيني كند و دروغ به هم ببافد. بايد به كامپيوتر، خوراك سالم و به موقع بدهيد. كامپيوتر گرسنه «اطلاعات صحيح» و دور از كلك است. به خدا قسم كامپيوتر اعجاز نميكند، فقط در صورتيكه شما اطلاعات درست به خوردش بدهيد، جوابهاي منطقي به شما پس ميدهد. اما افسوس كه شما به معجزه عادت كردهايد و ميخواهيد به امان خدا، يك مشت اطلاعات غلط به كامش بريزيد و بعد هم از جوابهاي عجيب و غريب ماشين چهارشاخ بمانيد. آقايان خواهش ميكنم اطلاعات درست را به موقع به ماشين بدهيد تا اين همه دچار اشكال نشويم.
آن روز مدير امور ماشين خيلي تلاش كرد تا شايد مجسمههاي موميايي و معتاد به كاغذبازيها و اهمالكاريها و تأخيرها را با خصوصيات كامپيوتر آشنا كند. اما مومياييها مثل سنگ نشسته بودند و فقط با چشم به دنبال آبدارباشي ميگشتند كه چاي قندپهلو بهشان بدهد. آنها طي سالها بيكاري در محيط اداري به كلي از فكر و خيال سرعت و صحت كار دور شده بودند و كارشناس امور ماشيني هر چند عرق ميريخت و ميلرزيد و فرياد ميزد نميتوانست بيماري يك عمر زندگي اداري را از جانشان دور كند. اين بيماران كه مرضشان اكتسابي و ناشي از فساد اداري است همين كه دوباره پشت ميزها نشستند، يك تكه قند گنده در دهان گذاشتند و دل به طعم دبش چاي پررنگي سپردند كه يك عمر در ساعات فراغت با آن لاس زده بودند. فرمهاي اطلاعاتي كه قرار بود خوراك ماشينهاي كامپيوتر بشود، روي ميزها انباشته شده بود و ماشينها، اين پديدههاي سرعت و دقت قرن بيستم در تارعنكبوت زندگي راكد اداري، بيحركت در كنار هم ديده ميشدند. بيآنكه بتوانند آن محيط ساكن و مرده را به جنب و جوش زندگي معاصر معتقد كنند!