به‌ جنگ‌ بيكاری فكری، در تمام‌ زمينه‌ها بشتابیم

ب

 روزنامه‌ مردم‌، 10 آذر 1353

ميز اداري‌ به‌ دراكولاي‌ خون‌آشامي‌ تبديل‌ شده‌ است‌ كه‌ خون‌ نيروي‌ متخصص‌ را مي‌نوشد و آنچه‌ به‌ جبران‌ اين‌ خون‌ به‌ قلب‌ جامعه‌ بازپس‌ مي‌دهد نه‌ آن‌ نيروي‌ حيات‌بخشي‌ است‌ كه‌ در انتظار ظهورش‌ لحظه‌ها را مي‌شماريم‌. آنچه‌ در سبدهاي‌ زير ميز يا كازيه‌هاي‌ روي‌ ميز يك‌ متخصص‌ انباشته‌ مي‌شود براي‌ كيسه‌ مردمي‌ كه‌ سبدها و كازيه‌ها را به‌ حساب‌شان‌ خريداري‌ كرده‌اند نفعي‌ در بر ندارد. چون‌ از متخصص‌ صنعتگري‌ كه‌ از بد حادثه‌، تنها به‌ هواي‌ مستمري‌ و حقوق‌ تقاعد دل‌ به‌ حكم‌ استخدامي‌ بسته‌ و پشت‌ ميز لميده‌ است‌، اميد معجزه‌اي‌ نمي‌توان‌ داشت‌.

 براي‌ مبارزه‌ با اين‌ دراكولاي‌ خون‌آشام‌ كه‌ دوام‌ هستي‌ خود را مديون‌ ناهماهنگي‌ها و نارسايي‌هاست‌، فرمول‌هايي‌ از قبيل‌ پول‌ به‌ علاوه‌ تراكتور به‌ علاوه‌ تأسيسات‌ آموزشي‌ چاره‌ساز نيست‌. يك‌ شمه‌ از شكست‌ «فرمول‌» در برابر شرايط‌ خاص‌ اجتماعي‌ به‌ تازگي‌ برملا شد و كارشناسان‌ با اكراه‌ اعتراف‌ كردند كه‌ در زمينه‌ كشاورزي‌ با مشتي‌ فارغ‌التحصيل‌ درگير هستند كه‌ به‌ هيچ‌ كاري‌ نمي‌آيند ـ مگر در افتادن‌ به‌ آغوش‌ سرد ميز اداري‌ و ارتزاق‌  از سفره‌اي‌ كه‌ زير سايه‌ سنگين‌ مدرك‌ تحصيلاتي‌ در اداره‌ پهن‌ شده‌ است‌.

 مؤسسه‌ مطالعات‌ و تحقيقات‌ اجتماعي‌ نيز اعلام‌ كرده‌ كه‌ فقط‌ 11 درصد از فارغ‌التحصيلان‌ پلي‌تكنيك‌ تهران‌ در سال‌ گذشته‌ در صنايع‌ خصوصي‌ و توليدي‌ جذب‌ شده‌اند و 89 درصد به‌ سوي‌ ميزهاي‌ اداري‌ هجوم‌ برده‌اند.

 چگونه‌ مي‌توان‌ اميد داشت‌ كه‌ با وجود اين‌ همه‌ شواهد منفي‌ به‌ جامعه‌اي‌ سرشار از خلاقيت‌ مادي‌ و توليدي‌ دست‌ يابيم‌؟

 اما از خلاقيت‌ اقتصادي‌ كه‌ بگذريم‌ نشانه‌ها همه‌ گواه‌ مي‌دهند كه‌ در كار خلاقيت‌ فرهنگي‌ هم‌ مشكوك‌ و ناهماهنگ‌ گام‌ برمي‌داريم‌. تأسيسات‌ آموزشي‌ براي‌ پر كردن‌ خلا موجود پياپي‌ بر پا مي‌شوند و به‌ رشد سرطاني‌ كه‌ خود فزاينده‌ درد است‌ دامن‌ مي‌زنند. از اين‌ قرار مدرسه‌اي‌ كه‌ بايد روزنامه‌نويس‌ تربيت‌ كند مدرك‌ تحصيلي‌ را بين‌ گروهي‌ بذل‌ و بخشش‌ مي‌كند كه‌ حداكثر براي‌ چرت‌ زدن‌ در دفاتر روابط‌ عمومي‌ آمادگي‌ دارند و به‌هيچ‌وجه‌ حتي‌ با وجود جمع‌ تمام‌ شرايط‌ نمي‌توانند جاي‌ غايبان‌ اين‌ رشته‌ از فعاليت‌ فرهنگي‌ را بگيرند. همچنين‌ برمبناي‌ هشدارهاي‌ مستدل‌ خبرگان‌، تأسيس‌ مدارس‌ عالي‌ ورزش‌، در صورت‌ دوام‌ ناهماهنگي‌ها نمي‌تواند مردم‌ را به‌ سوي‌ ريتم‌ و حركات‌ و هماهنگي‌هاي‌ ورزشي‌ فرابخواند. به‌ عكس‌ بر خيلي‌ دوستداران‌ مدرك‌ تحصيلي‌ مي‌افزايد و فعاليت‌هاي‌ ورزشي‌ را در دايره‌ بسته‌ فرمول‌ بازي‌ نگاه‌ مي‌دارد علت‌ اساسي‌ شكست‌ تأسيسات‌ آموزشي‌ در ايجاد تحركات‌ و انگيزه‌ براي‌ تشديد فعاليت‌هاي‌ توليدي‌ و فرهنگي‌، بقا ناهماهنگي‌ در امتيازات‌ شغلي‌ و توزيع‌ غلط‌ اين‌ امتيازات‌ بين‌ فارغ‌التحصيلان‌ و متخصصان‌ است‌.

 تأسيسات‌ آموزشي‌ اسيران‌ دست‌ و پا شكسته‌اي‌ هستند كه‌ در قابل‌ سرنوشت‌ فارغ‌التحصيلان‌ خود فرو مي‌روند و گاه‌ در مرحله‌ تكوين‌، سبب‌ خطاهاي‌ رايج‌ در امور استخدامي‌، شكل‌ اصيل‌ خود را مي‌بازند و راه‌ گم‌ مي‌كنند. براي‌ مثال‌ برخلاف‌ شيوه‌هاي‌ درست‌ در توليد كشاورزي‌ هنوز در ايران‌ رسم‌ بر اين‌ است‌ كه‌ تكنيسين‌ها گاه‌ تا ميزان‌ يكدهم‌ كمتر از مهندسان‌ كشاورزي‌ حقوق‌ بگيرند. به‌ همين‌ شيوه‌ غلط‌ باعث‌ شده‌ كه‌ مدارس‌ حرفه‌اي‌ (آن‌ها كه‌ تربيت‌ تكنيسين‌ را به‌ عهده‌ دارند) در برابر وقار و ابهت‌ تأسيساتي‌ به‌ نام‌ «دانشكده‌» كه‌ مهندس‌ كشاورزي‌ صادر مي‌كنند دچار سرشكستگي‌ بشوند. بانيان‌ مدارس‌ حرفه‌اي‌ براي‌ جبران‌ سرشكستگي‌هاي‌ خود تمام‌ نيروها و دست‌هاي‌ ارتباطي‌ را به‌ كار مي‌گيرند تا بلكه‌ تابلوي‌ «مدرسه‌» را فرود آورند و تابلوي‌ پرطمطراق‌ «دانشكده‌» را در جايش‌ بنشانند.

 كارشناسان‌ با اتكا به‌ همين‌ واقعيت‌ تلخ‌ هشدار مي‌دهند كه‌ هرم‌ تخصص‌ كشاورزي‌ هرم‌ ناقصي‌ است‌ و تنها با تأسيس‌ مكرر مدارس‌ و دانشكده‌ها به‌ سوي‌ تكامل‌ نمي‌گرايد. مگر آنكه‌ تمام‌ ارگان‌هاي‌ اجتماعي‌ و استخدامي‌ هم‌آهنگ‌ عمل‌ كنند، در غير اين‌ صورت‌ توزيع‌ نادرست‌ امتيازات‌ شغلي‌ حتي‌ ساختمان‌هاي‌ آموزشي‌ را تحت‌ تأثير قرار مي‌دهد و هرم‌ ناقص‌ تخصص‌ در امور كشاورزي‌ همچنان‌ از رأس‌ چاق‌ و از قاعده‌ لاغر مي‌شود.

 نتيجه‌ آنكه‌ «فرمول‌ بازي‌» به‌ جاي‌ اجراي‌ دقيق‌ برنامه‌ سياست‌ كشاورزي‌، نيروي‌ متخصص‌ را وبال‌ گردن‌ اقتصاد جامعه‌ مي‌كند ـ نيرويي‌ كه‌ بايد به‌ شريان‌هاي‌ حياتي‌ غذا بدهد، خود به‌ گدايي‌ مي‌افتد و غذا مي‌گيرد ـ كه‌ از بس‌ به‌ علت‌ رواج‌ زندگي‌ مسابقه‌اي‌ پرخور هم‌ شده‌ است‌ به‌ كلي‌ ضرورت‌ بازدهي‌ را از ياد مي‌برد. دستي‌ كه‌ به‌ جاي‌ بارور كردن‌ زمين‌ به‌ ميز مي‌چسبد با توليد بيگانگي‌ مي‌كند و با كاغذبازي‌ اخت‌ مي‌شود. دانشجويي‌ كه‌ مزرعه‌ نديده‌ و چشم‌هايش‌ به‌ سپيدي‌ كاغذ و سياهي‌ جوهر خو گرفته‌ يكراست‌ از كانال‌ ساختمان‌ جسيم‌ دانشكده‌ به‌ ساختمان‌ جسيم‌ اداره‌ مي‌پيوندد كه‌ انباشته‌ است‌ از كاغذ و خودكار و ميز و ساير ابزار اداري‌ … اما نه‌ آنچنان‌ ابزاري‌ كه‌ از هرم‌ تخصص‌ در امور كشاورزي‌ رفع‌ نقص‌ كند! بدين‌ سان‌ به‌ جرم‌ خشك‌ دستي‌ عواملي‌ كه‌ در ايفاي‌ تعهد بزرگ‌ انسان‌ براي‌ خلاقيت‌ شلتاق‌ مي‌كنند هرم‌ تخصص‌ كشاورزي‌ ناقص‌ باقي‌ مي‌ماند و به‌ رشد بيمارگونه‌ و ناهماهنگ‌ و دوگانه‌اش‌ ادامه‌ مي‌دهد ـ همچنان‌ كه‌ به‌ جرم‌ خشك‌ دستي‌ اينان‌ سليقه‌هاي‌ فرهنگي‌ نيز دو شقه‌ شده‌ و بين‌ آنچه‌ عامه‌پسند و سرگرم‌ كننده‌ و پرسود است‌ با آنچه‌ جدي‌ و تجربي‌ و متعهد است‌ بسيار فاصله‌ افكنده‌اند. اين‌ فاصله‌ به‌ اندازه‌اي‌ است‌ كه‌ كم‌كم‌ جوش‌ خوردن‌ مردم‌ با پديده‌هاي‌ راستين‌ فرهنگي‌ جزو محالات‌ مي‌شود. زيرا زمين‌ فرهنگي‌ نيز دست‌هاي‌ چيره‌اي‌ براي‌ بارور شدن‌ در كنار نمي‌بيند ـ دست‌هاي‌ سازنده‌ يا به‌ كلي‌ از خلاقيت‌ بري‌ شده‌اند يا به‌ ميز اداري‌ چسبيده‌اند ـ از بس‌ براي‌ ترويج‌ و تبليغ‌ ابتذال‌گرايي‌ به‌ رشد سطحي‌ و قشري‌ بسنده‌ شده‌، دست‌هاي‌ باقيمانده‌ در كار آفرينش‌هاي‌ فرهنگي‌، در تنگناهاي‌ موجود فقط‌ به‌ كار آن‌ مي‌آيند كه‌ ابتذال‌ را در نسج‌ جامعه‌ وارد كنند. هم‌ از اين‌رو است‌ كه‌ رشد فرهنگي‌ نيز دوگانه‌ و ناهماهنگ‌ ادامه‌ مي‌يابد. بيشتر پديده‌هاي‌ فرهنگي‌ از قبيل‌ نوشته‌ و كلام‌ ملفوظ‌ و تصوير در چنبرابتذال‌ فرو افتاده‌اند… گويا فقط‌ به‌ قصد رد گم‌ كردن‌ است‌ كه‌ بخش‌ كوچكي‌ از نيروها را به‌ كار قلمبه‌گويي‌هاي‌ باژگونه‌ گمارده‌اند.

 گروهي‌ كه‌ غذاي‌ فرهنگي‌ عامه‌ را مي‌پزند هنوز كه‌ هنوز است‌، پس‌ از گذشتن‌ سال‌ها از مرگ‌ «مهوش‌» اجازه‌ دارند با فيلم‌هايي‌ از رده‌ «اين‌… كجه‌؟» مردم‌ را مسموم‌ كنند و گروهي‌ كه‌ در زمينه‌ طبخ‌ غذاي‌ فرهنگي‌ براي‌ عامه‌ دعوي‌ نوآوري‌ و پيشروي‌ دارند در برترين‌ قيام‌ براي‌ خلق‌ شاهكار! به‌ آفرينش‌ سريال‌هايي‌ از نوع‌ «برقي‌» توفيق‌ يافتند كه‌ مي‌دانيم‌ اين‌ روزها براي‌ خلق‌ اثر مشابهي‌ از همان‌ نوع‌ چه‌ نيروها و سرمايه‌هايي‌ در كار هستند!

 در مسيري‌ كه‌ نقطه‌هايي‌ از آن‌ باز نموده‌ شد، آفرينش‌ پديده‌هاي‌ فرهنگي‌ براي‌ عوام‌ به‌ شائبه‌ ابتذال‌ كه‌ مقصودي‌ جز تحميل‌ و مغزشويي‌ ندارد آلوده‌ است‌ و آفرينش‌ فرهنگي‌ براي‌ خواص‌ نيز به‌ شائبه‌ تزوير از صداقت‌ به‌ دور افتاده‌ است‌. گواه‌ بر اين‌ مدعا كساني‌ هستند، كه‌ يك‌ چند براي‌ خوشامدگويي‌ خواص‌ پخت‌ و پز مي‌كنند و پس‌ از آن‌ همين‌ كه‌ جاذبه‌ بازار را درمي‌يابند متاعي‌ به‌ بازار مي‌فرستند كه‌ به‌ مراتب‌ از آنچه‌ در بازار هست‌ مبتذل‌تر است‌.

 بنابراين‌ در يك‌ سوي‌ پرده‌ نمايش‌ فرهنگي‌، كاراكترهايي‌ در قالب‌ فيلم‌، سريال‌، قصه‌، مقاله‌ و … آفريده‌ و تكرار مي‌شود كه‌ فاقد هرگونه‌ وسعت‌ شخصيت‌اند، و در ديگر سو لاس‌ زدن‌ با كاراكترهاي‌ بيگانه‌اي‌ جريان‌ دارد كه‌ از نيازهاي‌ فرهنگي‌ جامعه‌ پاك‌ جدا هستند. درست‌ مثل‌ دانشكده‌هاي‌ كشاورزي‌ كه‌ براي‌ بارور شدن‌ زمين‌هاي‌ منتظر برپا مي‌شوند، اما فارغ‌التحصيلان‌شان‌ در چنبر مشكلات‌ و ناهماهنگي‌ها، بسيار دور از زمين‌هاي‌ منتظر، در حصار زندگي‌ شهري‌ عقيم‌ مي‌مانند.

 دستي‌ كه‌ مي‌تواند توليد كند چنانچه‌ روي‌ ميز اداري‌ قرار گيرد يخ‌ مي‌بندد و قلمي‌ كه‌ مي‌تواند به‌ بازسازي‌ چهره‌ زمانه‌ بپردازد روي‌ كاغذ اداري‌ مي‌خشكد. از اين‌رو در شرايطي‌ كه‌ سياست‌ كشاورزي‌ خود را به‌ خاطر نقصان‌هايي‌ كه‌ در توليد مائده‌هاي‌ زميني‌ داشته‌ است‌ تصحيح‌ مي‌كنيم‌ و روش‌ها و ناهماهنگي‌ها را به‌ باد انتقاد مي‌گيريم‌ چرا براي‌ تصحيح‌ شيوه‌هاي‌ فرهنگي‌ دل‌ نمي‌سوزانيم‌؟ چرا به‌ خاطر زمين‌ فرهنگي‌ خود كه‌ در ماتم‌ مغزها و دست‌هاي‌ خلاقي‌ نشسته‌ كه‌ جذب‌ ميز اداري‌ و حقوق‌ تقاعد مي‌شوند و مي‌سوزند و مي‌خشكند دل‌ شوره‌ نداريم‌؟

 در ضرورت‌ تجديدنظر در اصول‌ فرهنگ‌ عامه‌ كافي‌ است‌ به‌ فرياد و فغان‌ كارگردانان‌ و هنرپيشه‌هاي‌ خوب‌ تئاتر گوش‌ فرا دهيم‌ كه‌ در حسرت‌ نمايشنامه‌نويس‌ پرپر مي‌زنند ـ به‌ عجز و لابه‌ فيلمساز شايسته‌اي‌ گوش‌ دل‌ بسپاريم‌ كه‌ سال‌ گذشته‌ با ساختن‌ يك‌ فيلم‌ درخشش‌ جهاني‌ داشت‌ و امسال‌ در فقدان‌ ابزار كار مي‌سوزد ـ گفته‌هاي‌ انديشمندانه‌ هنرشناسان‌ را بشنويم‌ كه‌ رواج‌ سريال‌هاي‌ مفتضح‌ را يك‌ عامل‌ عمده‌ در عقب‌ماندگي‌ تئاتر مي‌دانند ـ به‌ سخن‌ از دل‌ برآمده‌ كساني‌ توجه‌ كنيم‌ كه‌ مي‌گويند:

 اگر هنرمند تئاتر به‌ نوشته‌ خوب‌ ايراني‌ دست‌ نيابد به‌ دنبال‌ پيس‌ فرنگي‌ مي‌رود كه‌ با روحيه‌ تماشاگر ايراني‌ و نيازهاي‌ او سازگار نيست‌.

 … و سر آخر جاي‌ آن‌ دارد به‌ جنگ‌ بيكاري‌ فكري‌ در تمام‌ زمينه‌ها بشتابيم‌. بيكاري‌ فكري‌ در بخش‌ كشاورزي‌ به‌ نازايي‌ زمين‌ منجر شده‌ و در فعاليت‌هاي‌ فرهنگي‌ به‌ نازايي‌ مغزهاي‌ فرهنگي‌ انجاميده‌ است‌. اگر با تربيت‌ تكنيسين‌ مي‌توانيم‌ هرم‌ ناقص‌ تخصص‌ را در بخش‌ كشاورزي‌ رو به‌ سوي‌ تكامل‌ تغيير دهيم‌ بي‌شبهه‌ خواهيم‌ توانست‌ با تصفيه‌ زمين‌ فرهنگي‌ از پديده‌هاي‌ مبتذل‌، بازار را از كف‌ بي‌كفايت‌ توليدكنندگان‌ اين‌ پديده‌ها نجات‌ دهيم‌ و دست‌هاي‌ آماده‌ و خلاق‌ را كه‌ از ترس‌ رقابت‌ با غول‌هاي‌ ابتذال‌ غلاف‌ شده‌ و به‌ ميز اداري‌ چسبيده‌ براي‌ تقويت‌ و غناي‌ فرهنگ‌ عامه‌ به‌ حركت‌ دلخواه‌ فرا خوانيم‌.

 عامه‌ مردم‌ براي‌ لذت‌ بردن‌ از طعم‌ خوش‌ مائده‌هاي‌ زميني‌ و فرهنگي‌، هر دو شايستگي‌ دارند. حق‌ نداريم‌ عامه‌ را به‌ جرم‌ عامه‌ بودن‌ از مائده‌ها محروم‌ كنيم‌.