نسل‌ فتوكپی و جامعه‌ ضد تحقيق

رستاخیز ۲۹ تیر ۱۳۵۶

 مديران‌ در بخش‌ خصوصي‌ و رؤساي‌ روابط‌ عمومي‌ در بخش‌ عمومي‌، «نسل‌ فتوكپي‌» را كه‌ نسل‌ «ضدتحقيق‌» و بي‌آرماني‌ است‌، در آغوش‌ خود پرورش‌ مي‌دهند. در اين‌ دو بخش‌، شگردهايي‌ به‌ كار مي‌آيد كه‌ جوان‌هاي‌ داوطلب‌ تحقيق‌ يا مكلف‌ به‌ تحقيق‌، ناگزير به‌ ماشين‌ فتوكپي‌ بيش‌ از منابع‌ زنده‌ تحقيقاتي‌ ايمان‌ مي‌آورند وبه‌ جاي‌ «تولي‌»، به‌ «تكثير» كه‌ سهل‌تر است‌ و مسئوليت‌ها در دايره‌ بسته‌ آن‌، محدود مي‌شود، بسنده‌ مي‌كنند. خطاها، دروغ‌ها و خودفريبي‌هاي‌ ما، توسط‌ افراد نسل‌ فتوكپي‌، روي‌ يك‌ دور باطل‌، ادامه‌ مي‌يابدو به‌ تدريج‌، افراد نسلي‌ كه‌ به‌ اعجاز ماشين‌ فتوكپي‌ پي‌ بردهاست‌، تحقيق‌ را به‌ عهده‌ انواع‌ ماشين‌هاي‌ تكثيركننده‌ وامي‌گذارد و دامن‌ «فرد» را كه‌ در ارتباط‌ با ساخت‌هاي‌ غلط‌ اجتماعي‌، لحظه‌ به‌ لحظه‌، واكنش‌هاي‌ تازه‌اي‌ از خود بروز مي‌دهد، به‌ كلي‌ رها مي‌كند. خوشبختانه‌ در اين‌ مسير دايره‌اي‌ و فاسد، از يك‌ نقطه‌، دچار ضعف‌ آشكار شده‌ است‌. هياهو در اطراف‌ ركود فكري‌، هياهو براي‌ هيچ‌ نيست‌. نقطة‌ ضعف‌ دور باطل‌، در پرتو همين‌ هياهو، شناختني‌ است‌ و از همين‌ نقطه‌ مي‌شود دور باطل‌ در زمينه‌ «تحقيق‌» را به‌ نفع‌ آينده‌، شكست‌.

 بخش‌ خصوصي‌ در برخورد با جوانان‌ پژوهشگر، نيروي‌ مقاومت‌ خود را در پوششي‌ آميخته‌ با رأفت‌ و عطوفت‌ و دلسوزي‌ به‌ كار مي‌گيرد. اشاره‌ به‌ نمونه‌اي‌ از اين‌ برخورد، كشف‌ موارد ديگر را آسان‌ مي‌كند:

 يك‌ مؤسسه‌ توليدي‌ وابسته‌ به‌ بخش‌ خصوصي‌، قرار شد چند دانشجو را براي‌ انجام‌ يك‌ سلسله‌ تحقيقات‌، در محل‌ توليد، به‌ كار بگمارد و ماهيانه‌ مبلغ‌ پنج‌ هزار ريال‌ به‌ هر يك‌ از آنها بپردازد تا براي‌ حضور در محيط‌ كارخانه‌، انگيزه‌ مادي‌ هم‌ داشته‌ باشند.

 مدير مؤسسه‌، در تمام‌ جلسات‌ رسمي‌ كه‌ به‌ منظور ايجادتفاهم‌ برگزار شد، شرايط‌ را در نهايت‌ خوشحالي‌، يكجا پذيرفت‌ و حتي‌ در اين‌ جلسات‌، يك‌ خطابه‌ شعاري‌ هم‌ روخواني‌ كرد و گفت‌ به‌ خود مي‌بالد كه‌ مي‌تواند در راه‌ خدمت‌ به‌ فرهنگ‌ مملكت‌، توفيق‌ خدمتگزاري‌ داشته‌ باشد.

 اما مدير مؤسسه‌، پس‌ از برگزاري‌ جلسات‌ رسمي‌ پس‌ از آنكه‌ توانست‌ خطابه‌ شعاري‌ خود را، جز به‌ جز، در صورتجلسه‌ها به‌ ثبت‌ برساند، ترتيبي‌ داد كه‌ در جلسات‌ خصوصي‌، حرف‌ آخرش‌ را كه‌ به‌ كلي‌ با آن‌ خطابه‌ پرشور و ميهني‌ تفاوت‌ داشت‌، به‌ كرسي‌ بنشاند. در جلسات‌ خصوصي‌، سردرگوش‌ يكي‌ از حاضران‌ گذاشت‌ و با كلامي‌ كه‌ از دل‌ برمي‌خاست‌، خيلي‌ راحت‌ و جاهل‌ مآب‌، اين‌ طور نجوا كرد:

 «.. بيا مرد ومردونه‌ قول‌ و قرار بذاريم‌. اگه‌ دانشجو قبول‌ كند كه‌ اصلاً و ابدا قدم‌ به‌ كارخونه‌ نذاره‌ ماه‌ به‌ ماه‌، هزار چوب‌ كاسب‌… اما اگه‌ كله‌ش‌ بوي‌ قرمه‌ سبزي‌ بده‌ و بخواد واسة‌ تحقيق‌ و اين‌جور مهملات‌ خونشو كثيف‌ كنه‌ هم‌ به‌اش‌ سخت‌ مي‌گذره‌، هم‌ اين‌ كه‌ ماهي‌ پونصد چوب‌ ضرر مي‌كنه‌. ما از پول‌ مضايقه‌ نداريم‌. از ضرر كم‌ استقيبال‌ مي‌كنيم‌. خوش‌ نداريم‌ دانشجو به‌ هواي‌ تحقيق‌، با اهل‌ كارخونه‌ حرف‌ بزنه‌ و مزاحم‌ اوقاتشون‌ بشه‌. ما با هزار خون‌ دل‌ كارخونه‌ را به‌ اينجا رسونديم‌: نوكر دانشجو هم‌ هستيم‌. هر چي‌ اطلاعات‌ بخواد، همين‌ چاكر، در اختيارش‌ مي‌زارم‌. منتها نه‌ توي‌ كارخونه‌… توي‌ دفتري‌ كه‌ در خيابون‌ عباس‌ آباد داريم‌. آب‌ و هواي‌ دفتر خيلي‌ بهتر از محيط‌ اعصاب‌ خوردكن‌ كارخانه‌س‌. گردنم‌ از مو هم‌ باريك‌تره‌… اما تحقيق‌ بي‌تحقيق‌… برج‌ به‌ برج‌ بياد، اسكن‌ بگيره‌ و بزنه‌ به‌ چاك‌… قربون‌ تو…».

 در اين‌ «رابطه‌» آنكه‌ فدا مي‌شود، جامعه‌اي‌ است‌ كه‌ به‌ تحقيق‌ از نوع‌ «زنده‌» مثل‌ خون‌ در بدن‌ احتياج‌ دارد. كارفرما به‌ قصد جلوگيري‌ از شيرك‌ شدن‌ نيروي‌ كار، عرصه‌ را براي‌ انجام‌ «تحقيق‌ زنده‌» تنگ‌ مي‌كند و نيروي‌ مقاومت‌ خود را در پوششي‌ از مهرباني‌ و دلسوزي‌ و سخاوت‌، چنان‌ پنهان‌ مي‌دارد كه‌ در نهايت‌، تحقيق‌، مرده‌ و زنده‌اش‌، تفاوت‌ قيمت‌ پيدا مي‌كند. منتها اين‌ تفاوت‌، معكوس‌ است‌. تحقيق‌ از نوع‌ «مرده‌» دو برابر تحقيق‌ از نوع‌ «زنده‌» قيمت‌ دارد… و چون‌ اين‌ اختلاف‌ قيمت‌، فقط‌ اختلاف‌ عددي‌ و حسابي‌ نيست‌، در ديگر مراحل‌ زندگي‌ دانشجو، گاهي‌ به‌ صورت‌ ميليون‌ها برابر، تجلي‌ مي‌كند! مدير موسسه‌ توليدي‌، پس‌ از اين‌ قيمت‌گذار يكه‌ در جلسات‌ غيررسمي‌ به‌ نتيجه‌ مي‌رسد، مي‌تواند بقية‌ شگرد خود را در دفتري‌ كه‌ بالا شهر دائر است‌، به‌ ثمر برساند. در آنجا، اطلاعات‌ و اسنادي‌ را كه‌ به‌ صلاح‌ كسب‌ و كارش‌ است‌، به‌ كمك‌ اندام‌ هميشه‌ لغزان‌ و لرزان‌ سكرتري‌ كه‌ در رفت‌وآمد است‌، در اختيار پژوهشگر جوان‌ مي‌گذاردو به‌ او مي‌قبولاند كه‌ در يك‌ محيط‌ معطر و لوكس‌، مي‌توان‌ همان‌ اطلاعاتي‌ را به‌ دست‌ آورد كه‌ في‌المثل‌ در محيط‌ پر دود و دم‌ واحد توليدي‌، با هزار مشقت‌ و خون‌ دل‌، قابل‌ حصول‌ است‌!!…

 محقق‌ جوان‌ كه‌ به‌ هر حال‌ نمي‌تواند دور از تأثير تفاوت‌ فاخش‌ قيمت‌ باقي‌ بماند. اسناد و اطلاعات‌ غلط‌ را مي‌گيرد و به‌ دست‌ لطيف‌ خانم‌ سكرتري‌ مي‌سپارد تا برايش‌ تكثير كند. آنگاه‌ با بدرقه‌ دوستانه‌ مدير مؤسسه‌ و لبخندهاي‌ اميدبخش‌ خانم‌ سكرتر، صحنه‌سازي‌ تمام‌ مي‌شود. جوان‌ پژوهشگر، اوراق‌ فتوكپي‌ شده‌ را سنگ‌ بناي‌ تهيه‌ و تدوين‌ رساله‌اي‌ مي‌سازد كه‌ فقط‌ مصالح‌ يك‌ «فرد» را دربرمي‌گيرد و از مصالح‌ يك‌ «جامعه‌» تهي‌ است‌.

 رابطة‌ پژوهشگان‌ با بخش‌ خصوصي‌، چنان‌ فاسد و بي‌اعتبار است‌ كه‌ بي‌هيچ‌ ترديد مي‌توان‌ گفت‌، اخلاق‌ ضد تحقيق‌ و حاكم‌ بر اين‌ بخش‌، محيط‌ را براي‌ پرورش‌ استعداد تحقيق‌ در جوان‌ها مختنق‌ كرده‌ است‌. از ديرباز، مسئولين‌ بخش‌ خصوصي‌، به‌ هر تازه‌ وارد همچون‌ يك‌ «بازرس‌» كه‌ آمده‌ است‌ تا چگونگي‌ اجراي‌ قوادنين‌ كار و ماليات‌ و … را گزارش‌ دهد، نگاه‌ مي‌كنند. تأسيسات‌ عمومي‌ هم‌ تاكنون‌ نتوانسته‌اند چنان‌ رفتار درست‌ و عادلانه‌اي‌ از خود بروز دهند كه‌ اين‌ ديدگاه‌ را در بخش‌ خصوصي‌، تصحيح‌ كنند. از اين‌رو، مديران‌ در بخش‌ خصوصي‌، راه‌ حل‌ «پولي‌» را كه‌ باطل‌السحر انواع‌ گزارش‌ها مي‌دانند، برگزيده‌اند و محيط‌ را براي‌ تحقيق‌ زنده‌، خنثي‌ كرده‌اند. آنها ضمناً ياد گرفته‌اند كه‌ دو نوع‌ جلسه‌ برگزار كنند. در جلسات‌ رسمي‌، نطق‌ و خطابه‌ شعارپراكني‌ به‌ خورد طرف‌ مذاكره‌ مي‌دهند و در جلسات‌ غيررسمي‌ و ايضاً دوستانه‌ و رفيقانه‌، بوي‌ اسكناس‌ و قول‌هاي‌ مردانه‌ و قربان‌ صدقه‌هاي‌ اهل‌ معرفت‌، رد و بدل‌ مي‌شود. اين‌ دو نوع‌ جلسه‌، در نهايت‌، چنان‌ از در تفاهم‌ با يكديگر در مي‌آيند كه‌ «يكي‌» مي‌شوند و جوان‌ داوطلب‌ تحقيق‌ يا مكلف‌ به‌ تحقيق‌ را خيلي‌ نرم‌ و آسان‌، از ورود به‌ قلب‌ جامعه‌ و از نزديك‌ شدن‌ به‌ نبض‌ توليد، دور نگاه‌ مي‌دارند.

 روي‌ اين‌ دور باطل‌، جوان‌ پژوهنده‌ به‌جاي‌ آنكه‌ چگونگي‌ رابطة‌ انسان‌ مولد ايراني‌ را با ماشين‌ مولد خارجي‌، دنبال‌ كند و رابطه‌ها را درست‌ و بي‌ پرده‌ به‌ ياري‌ جوهر انديشة‌ ناب‌، روي‌ كاغذ بكشاند، مسير اسكناس‌هاي‌ هزار توماني‌ را در پيش‌ مي‌گيرد و از همان‌ آغاز با علم‌ به‌ اين‌ كه‌ تفاوت‌ قيمت‌ زنده‌ و مرده‌، تفاوت‌ معكوسي‌ است‌ كه‌ منافع‌ مردها را بيش‌ از زنده‌ها دربرمي‌گيرد، با هر آنچه‌ زنده‌ است‌ و شور زندگي‌ از آن‌ احساس‌ مي‌شود، وداع‌ مي‌گويد.

 اما بخش‌ خصوصي‌ در ايجاد اين‌ ربطه‌ كه‌ بازدارنده‌ نيروي‌ تحقيق‌ و بازدارنده‌ توانايي‌ انساني‌ در كشف‌ مسائل‌ ارتباطي‌ است‌، تنها نيست‌، عوامل‌ مؤثر در بخش‌ خصوصي‌، اين‌ همه‌ جسارت‌ و بي‌ پروايي‌ خود را كه‌ به‌ قصد  دور نگاهداشتن‌ چشم‌ها و گوش‌هاي‌ پرسشگر از محيط‌ اصلي‌ توليد به‌ كار مي‌برند از بخش‌ عمومي‌، كسب‌ كرده‌اند. زيرا بخش‌ عمومي‌، از ديرباز، هرگاه‌ يك‌ جوان‌ داوطلب‌ تحقيق‌ براي‌ انجام‌ يك‌ سلسله‌ تحقيقات‌، در برابر خود ديده‌ قالب‌ تهي‌ كرده‌ است‌ و چون‌ نتوانسته‌ مثل‌ بخش‌ خصوصي‌، به‌ آساني‌ و بدون‌ مداخله‌ كارگزيني‌ و حسابداري‌، گوشه‌ هزار توماني‌ها را آفتابي‌ كند، محقق‌ جوان‌ را به‌ لبخندهاي‌ مليح‌ و مجادله‌گويي‌هاي‌ اهل‌ روابط‌ عمومي‌ سپرده‌ است‌ و در نهايت‌، او را با ماشين‌ فتوكپي‌ و جادوي‌ تكثير دست‌ به‌ سر كرده‌ است‌. در اين‌ عرصه‌ نيز، محقق‌ جوان‌، در مسيري‌ كوتاه‌ شده‌ آن‌، در زير و بم‌ شده‌ است‌ اين‌ چنين‌ تحميق‌ مي‌شود.

 دانشجو و استاد راهنما توافق‌ مي‌كنند كه‌ موضوع‌ معيني‌ را بررسي‌ كنند. دانشجو به‌ اين‌ اميد واهي‌،موسسه‌ عريض‌ و طويلي‌ را كه‌ مدعي‌ است‌ سراسر مملكت‌ را زير «پوشش‌» خدمات‌ خود گرفته‌ است‌، نشانه‌ مي‌زند. البته‌ براي‌ جوان‌ پژوهنده‌، شوق‌آور است‌ كه‌ يك‌ چنين‌ روش‌هايي‌ را از سر تا ته‌ ببيند، پشت‌ و روي‌ پوشش‌ را لمس‌ كند، با گروه‌هاي‌ «ضربتي‌» كه‌ قرار است‌ به‌ سرعت‌ برق‌ تمام‌ پرونده‌ها را فيصله‌ دهند از نزديك‌ آشنا شود و به‌ چشم‌ خود ببيند كه‌ گروه‌هاي‌ ضربت‌، چگونه‌ به‌ عوامل‌ فساد يورش‌ مي‌برند و آنها را نفس‌ بر مي‌كنند! محقق‌ جوان‌، البته‌ به‌ حكم‌ سن‌ و سال‌ و خميره‌ فكري‌ خود شائق‌ است‌ با آدم‌هايي‌ كه‌ زير اين‌ پوشش‌، روزگار را به‌ خوشي‌ و خرمي‌ و در نهايت‌ رفاه‌ مي‌گذرانند، چهره‌ به‌ چهره‌ برخورد كند و با آنها به‌ گفت‌وگو بنشيند. يعني‌ اين‌كه‌ با گوش‌هاي‌ خود بشنودكه‌ چگونه‌ از اين‌ پوشش‌، استفاده‌ مي‌شود و با چشم‌هاي‌ خود ببيند كه‌ چگونه‌ به‌ اين‌ مردم‌ سرويس‌ مي‌دهند، اما محقق‌ جوان‌، در برخورد با روابط‌ عمومي‌ مؤسسه‌، زود باور مي‌كند كه‌ نمي‌تواند به‌ اراده‌ خود،شعب‌ و نمايندگي‌ها و واحدهايي‌ را كه‌ در كل‌ پوشش‌ ادعايي‌ را به‌ وجود مي‌آورند، ببيند. بلكه‌ بايد ميان‌ قفسه‌هاي‌ روابط‌ عمومي‌ كه‌ انباشته‌ از كتاب‌ها و بروشورها و جزوات‌ آماري‌ و تصويري‌ و هزار رنگ‌ است‌، رساله‌ تحقيقي‌ خود را رونويسي‌ كند.در واقع‌ طول‌ و عرض‌ پوشش‌، از روي‌ همين‌ كاغذهاي‌ الوان‌ محاسبه‌ مي‌شود و فقط‌ در صورت‌ لزوم‌، پژوهشگر جوان‌ مي‌تواند از يكي‌ دو نمونه‌ كه‌ البته‌ نمونه‌هاي‌ شخصي‌ هستند و هميشه‌ همان‌ها مورد بازديد قرار مي‌گيرند، آن‌ هم‌ با قرار قبلي‌ و به‌ همراهي‌ يكي‌ از افراد روابط‌ عمومي‌، ديدار به‌ عمل‌ آورده‌ و تحقيق‌ را به‌ انجام‌ برسانند!

 در اينجا استفاده‌ از ماشين‌هاي‌ تكثير مفت‌ و مجاني‌ است‌. به‌ محقق‌ جوان‌، در نهايت‌ سخاوت‌، اجازه‌ مي‌دهد هرچه‌ مي‌خواهد از منابع‌ دقيق‌ اطلاعاتي‌ آنها در قفسه‌ها خاك‌ مي‌خورد، فتوكپي‌ بگيرد!… آمارهايي‌ كه‌ همواره‌ تابعي‌ است‌ از متغير رئيس‌ مؤسسه‌، به‌ سرعت‌ تصويربرداري‌ مي‌شود و پژوهشگر جوان‌، مهمل‌ و فاسد يك‌ مشت‌ اطلاعات‌ غلط‌ را روي‌ شانه‌ فرو افتاده‌اش‌ مي‌گذارد و مي‌گذرد. در اين‌ ميان‌ هم‌ تمام‌ فرصت‌ها، آدم‌ها، كاغذها و ماشين‌ها به‌ وجود آمده‌اند تا امكانات‌ را براي‌ انجام‌ تحقيق‌ نوع‌ «مرده‌» مهيا سازند و نسل‌ فتوكپي‌ را در دامان‌ عطوفت‌ خود پرورش‌ دهند. جوان‌هايي‌ كه‌ در برخورد با اين‌ مؤسسات‌، دست‌ در گردن‌ ماشين‌ فتوكپي‌ مي‌اندازند و به‌ جاي‌ لمس‌ كردن‌ پوشش‌هاي‌ بزرگ‌ ادعايي‌، مجبور مي‌شوند از ماكت‌هاي‌ اين‌ پوشش‌ها كه‌ در ويترين‌ روابط‌ عمومي‌ها به‌ نمايش‌ گذاشته‌ شده‌، عكس‌ بگيرند، بي‌گمان‌ نسل‌ مرده‌اي‌ خواهند بود كه‌ اشتباهات‌، دروغ‌ها و خود فريبي‌هاي‌ ما را ادامه‌ مي‌دهند.

 به‌ نسل‌ فتوكپي‌ افتخار نمي‌كنيم‌!

 به‌ نسل‌ فتوكپي‌، به‌ نسلي‌ كه‌ افراد آن‌ را از نفوذ در قعر جامعه‌ و كهنه‌ مسائل‌ دور نگاه‌ مي‌داريم‌ افتخار نمي‌كنيم‌ و به‌ پي‌پرهايي‌ كه‌ يا ترجمه‌ ناقص‌ و تحت‌الفظي‌ از منابع‌ خارجي‌ است‌… يا فتوكپي‌ اسناد مصلحتي‌ بخش‌ عمومي‌ و بخش‌ خصوصي‌ است‌، البته‌ ايمان‌ نمي‌آوريم‌. رابطة‌ نسل‌ فتوكپي‌ با منابع‌ مرده‌ تحقيق‌، رابطه‌ فاسدي‌ است‌ كه‌ باعث‌ شده‌ جامعة‌  «مدرك‌ گرا»  نيروي‌ زندگي‌ و بقاي‌ خود را از آن‌ بستاند و اميد هرگونه‌ تحول‌ در امر آموزش‌ عالي‌ را به‌ محال‌ بدل‌ كند.

 بخش‌ عمومي‌ با سدهاي‌ روابط‌ عمومي‌، راه‌ را بر جوان‌هاي‌ محقق‌ بسته‌ است‌ و بخش‌ خصوصي‌ با امكانات‌ سرمايه‌اي‌ سد راه‌ آنها شده‌ است‌. در خلا هم‌ كه‌ نمي‌شود تحقيق‌ كرد!… جوان‌ها در يك‌ جامعه‌ مدرك‌ گرا، در يك‌ محيط‌ اغماض‌گر دانشگاهي‌، در برابر تفاوت‌ معكوس‌ قيمت‌ها، خود را ازاد از تحمل‌ مشقات‌ ناشي‌ از تحقيق‌ واقعي‌ مي‌بينند و به‌ تدريج‌ به‌ ماشين‌ فتوكپي‌ تبديل‌ مي‌شوند.

 اين‌ روزها، بازار خريد و فروش‌ «رسانه‌» و «تز» و «پايان‌نامه‌» تند و تيز است‌. در لابه‌لاي‌ اوراق‌ عكسبرداري‌ شده‌ و ضدتحقيق‌ اين‌ «كالا»، نسل‌ فتوكپي‌، وجود نيمه‌ زنده‌ خود را به‌ بودجه‌ آموزشي‌ تحميل‌ كرده‌ است‌. در بخش‌ اعظم‌ پايان‌نامه‌ها، مقدمه‌ كتاب‌هاي‌ قديمي‌ اساتيد دانشگاه‌، گاهي‌ كلمه‌ به‌ كلمه‌ و گاهي‌ با پس‌ و پيش‌ كردن‌ جملات‌، تكرار شده‌ است‌. نسل‌ فتوكپي‌ كه‌ به‌ حكم‌ منطق‌ دور از مسئوليت‌ «تكثير» خود را متعهد به‌ افزودن‌ بر آن‌ مقدمه‌هاي‌ كهنه‌ نمي‌داند، در محاصره‌ اوراق‌ تكثير شده‌، جوهر انديشه‌ را از دست‌ مي‌دهد. روحيه‌ اغماض‌گريكه‌ در جمعي‌ از اساتيد دانشگاهي‌ نيرومند بوده‌ و هست‌، باعث‌ شده‌ كه‌ نسل‌ جوان‌، حق‌ فتوكپي‌ گرفتن‌ و رونويسي‌ كردن‌ از آثار ديگران‌ و نشخوار از خورده‌هاي‌ ديگران‌ را جزو حقوق‌ فردي‌ خود به‌شمار آورده‌ و براي‌ محفوظ‌ نگاهداشتن‌ آن‌، سرسختي‌ هم‌ نشان‌ دهد.

 بي‌شك‌، نسل‌ فتوكپي‌، وجود و بقاي‌ خود را مديون‌ بسياري‌ از عوامل‌ اجتماعي‌ است‌. اما لازمة‌ تحقق‌ تحول‌ عميق‌ در آموزش‌ عالي‌، فتح‌ باب‌ تحقيق‌ در برابر جوان‌هاست‌. آنها را با رشوه‌هاي‌ «پولي‌» و «تبسمي‌» و «مجامله‌ گويي‌» نفريبيم‌ و بگذاريم‌ در هر كارخانه‌اي‌ كه‌ بخواهند… در هر مزرعه‌اي‌ كه‌ بخواهند… و هر كوره‌ پزخانه‌اي‌ كه‌ بخواهند…. در هر دباغي‌ كه‌ بخواهند… در هر يك‌ از مراكز توزيع‌ … مراكز پخش‌ دارو… و …، چهره‌ به‌ چهره‌ افراد سرويس‌ دهنده‌ و سرويس‌ گيرنده‌ بنشينند و خطوط‌ «رابطه‌» را بر اساس‌ مشاهدات‌ مستقيم‌ خود، ترسيم‌ كنند، آنگاه‌  درمي‌يابيم‌ كه‌ كاغذهاي‌ گلاسه‌ و ضخيم‌ و عكس‌هاي‌ هزار رنگ‌ و بروشورهاي‌ قشنگ‌ و پوسترهاي‌ هوش‌ ربا، چه‌ اندازه‌ در راه‌ تحقيق‌ واقعي‌ كه‌ لازمه‌ «توسعه‌» و عامل‌ شناخت‌ تنگناهاي‌ مربوط‌ به‌ توسعه‌ است‌، سنگ‌ انداخته‌اند… آنگاه‌ در مي‌آبيم‌ چه‌ انبوهي‌ از مسائل‌ كه‌ روي‌ كاغذهاي‌ الوان‌ نمي‌گنجد، در آن‌ رسانه‌ها و پايان‌نامه‌ها مي‌گنجد. آنگاه‌ به‌ وجد مي‌آييم‌ از اين‌كه‌ مي‌بينيم‌ به‌ نيروي‌ جوان‌ و پژوهنده‌ خود فرصت‌ شكوفايي‌ داده‌ايم‌ ـ آنقدر كه‌ خود كاشف‌ رابطه‌ها شده‌ است‌ و به‌ انتقاد از رابطه‌هاي‌ ناهنجار نشسته‌ است‌.

 جوان‌هاي‌ دوستدار تحقيق‌ از زيرغبار تحقيق‌، شسته‌ رفته‌تر از آنچه‌ ما فكر مي‌كنيم‌، بيرون‌ مي‌آيند و حس‌ آنها چنان‌ غني‌ و صريح‌ و بي‌ پيرايه‌ روي‌ كاغذ فرو مي‌ريزد كه‌ در يك‌ زمان‌، صاحب‌ دو نوع‌ ثروت‌ ملي‌ مي‌شويم‌. نخستين‌ دستاورد، حضور پژوهشگران‌ جوان‌ است‌ كه‌ در پرتو امكانات‌ تحقيق‌، آموخته‌ و آسنا به‌ مسائل‌ شده‌اند … و دومين‌ دستاورد، مجموعه‌ نوشته‌هايي‌ است‌ كه‌ بايد در جاي‌ بروشورها و جزوه‌ها و كتاب‌هاي‌ الوان‌ و خاك‌ گرفته‌، روي‌ قفسه‌ها بنشيند.

 «تحقيق‌» ممكن‌ نيست‌

 هر روز كه‌ مي‌گذرد، خود را به‌ كنفرانس‌ آموزشي‌ رامسر نزديك‌تر مي‌بابيم‌. از آنجا كه‌ به‌ هر دليل‌، ضرورت‌ فصلي‌ انديشيدن‌، فصلي‌ نفس‌ كشيدن‌ و فصلي‌ عملي‌ كردن‌، به‌ زندگي‌ جمعي‌ ما وارد شده‌ است‌، جا دارد به‌ استقبال‌ اين‌ كنفرانس‌، از ديدگاه‌ تازه‌اي‌ بشتابيم‌. از هم‌ اكنون‌ باور كنيم‌ كه‌ «تحقيق‌ در خلا ممكن‌ نيست‌». تحقيق‌ در دفاتر لوكسي‌ كه‌ در خيابان‌هاي‌ بالاي‌ شهر دائر است‌ ممكن‌ نيست‌ و دگرگوني‌ در آموزش‌ عالي‌ و حتي‌ متوسطه‌، بدون‌ ايجاد رابطه‌ درست‌ بين‌ «محقق‌» جوان‌ و «موضوع‌» هواي‌ اركانديشن‌ به‌ مزاج‌ محقق‌ نمي‌سازد. محقق‌ جوان‌، زيرآفتاب‌، زير باران‌، در كوير، در ازدحام‌ كارخانه‌ و … مي‌تواند از اسارت‌ عواملي‌ كه‌ مي‌خواهند مغز او را با ماشين‌ فتوكپي‌ معاوضه‌ كنند بگريزد. براي‌ وصول‌ به‌ اين‌ آرمان‌، اردوهاي‌ عمران‌ ملي‌، بهترين‌ آزمايشگاه‌ است‌. به‌ شرط‌ آنكه‌ به‌ جاي‌ ايثار خروار خروار كره‌ و عسل‌ و مرغ‌ و تخم‌ مرغ‌ در اين‌ اردوها و به‌ جاي‌ دكورسازي‌هاي‌ پرخرج‌، به‌ جوان‌ها فرصت‌ دهيم‌ و آنها را مكلف‌ كنيم‌ كه‌ آب‌ و خاك‌ و ابزارهاي‌ توليد و آدم‌هاي‌ و سنت‌هاي‌ حاكم‌ بر محل‌ استقرار اردوي‌ خود را خوب‌ نگاه‌ كنند و رابطه‌ آنها را با يكديگر روي‌ كاغذ بياورند و در پايان‌ فصل‌ اروديي‌، اين‌ رساله‌ها را به‌ مربياني‌ تحويل‌ دهند كه‌ طرفدار تحقيق‌ از نوع‌ «زنده‌»اش‌ هستند.

 براي‌ در هم‌ شكستن‌ دورهاي‌ باطل‌ و رها ساختن‌ نيروهاي‌ فكري‌ و ابتكاري‌ و ابداعي‌ جوان‌ها رو به‌ سوي‌ وسعت‌هاي‌ نامحدود، هيچ‌ زماني‌ دير نيست‌. مشروط‌ بر آنكه‌، رابطة‌ افراد پرسشگر با بخش‌هاي‌ توليدي‌ و خدماتي‌ نوسازي‌ بشود و عوامل‌ بازدارنده‌، جسارت‌ براي‌ بازدارندگي‌ را از دست‌ بدهند.

پیمایش به بالا